- افت
- نزول
معنی افت - جستجوی لغت در جدول جو
- افت
- افتادن، کم و کاست، کاهش
افت و خیز: افتادن و برخاستن، کنایه از کامیابی و ناکامی، کنایه از وقفه و پیشرفت
- افت ((اُ))
- افتادن، کمی، نقصان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فتح، گشاینده تر
فتوی دادن حکم صادر کردن
آرنج برآمده نیرومند
فتوی دادن
عضوی در بدن حیوان یا نبات که موظف به انجام دادن قسمتی از اعمال حیاتی موجود است
سخت و بسیار مهربان، مهربانی شدید
یافتن، پیدا کردن، دریافتن، حس کردن
یافت شدن: پیدا شدن
یافت شدن: پیدا شدن
بافتن، عمل بافندگی، بافته شده، تاروپود، نسج، در علم زیست شناسی دسته ای از یاخته ها که در بدن موجودی به هم پیوسته باشند، در علم زیست شناسی مجموع سلول هایی که شکل و ساختمان آن ها شبیه یکدیگر است و در بدن عمل مشترکی انجام می دهند مثلاً بافت ماهیچه ای، بافت عصبی، بافت استخوانی، بافت اسفنجی
گیاهی است از تیره گل سرخیان که پایا است و ساقه اش راست و ارتفاعش بین 30 تا 60 سانتیمتر است و رنگش مایل به قرمز و پوشیده از کرک و برگهایش شامل 3 تا 4 زوج برگچه دندانه دار و گلهایش متعدد و برنگ زرد مایل به نارنجی است. همه قسمتهای گیاه مخصوصا برگ خشک شده آن دارای اثر درمانی است. دم کرده 20 در هزار این گیاه به عنوان قابض ملایم مصرف میشود و به علاوه برای رفع اسهال و بیماری های کبدی و کلیه نیز به کار می رود و چون دارای خاصیت ضد عفونی و مسکن نیز می باشد جوشانده اش را به عنوان غرغره در گلو دردها به کار می برند و همچنین در معالجات زخمها استعمال می شود حشیشه الغافث غافث شوکه منتنه دوای جگر قیزل یپراق قیزل یاپراق قاصیق اوتی علف گلو درد اکرسومنه اوباطریوس اوفاطریون جثجات ارار مشکانیه
پیدا کردن، بدست آوردن تحصیل کردن، دانستن شناختن
((چِ))
فرهنگ فارسی معین
بافتن، نسج، مجموعه سلول هایی که در شکل و ساختمان شبیه هم می باشند و یک عمل مشترک را انجام می دهند، مانند بافت های ماهیچه ای، بافته شده، بافته، مجازاً، ساختار و ویژگی های متعلق به یک مجموعه، مجموعه اج
مهربانی، شفقت
گیاهی خاردار و تلخ مزه با برگ های دراز، شاخه های باریک و مجوف، گل های کبود و ارتفاعی درحدود ۵۰ سانتی متر که برگ، گل و عصارۀ آن در طب به کار می رود و برای امراض کلیه، کبد و اسهال نافع است
مردود
رسوایی
بالیدن
سربلندی، بالندگی، ناییدن
گشایش
از بالا بپایین پرت شدن بزمین خوردن سقوط کردن، از پا در آمدن ساقط شدن سقط شدن
جمع افتخار
نازیدن، بالیدن، فخر کردن
خرو پف کردن
بازکاوی
فتنه کردن
جست و جو
گشایشیک
باز کردن گشودن
باز کرد
گشادن، باز کردن