جدول جو
جدول جو

معنی افاهید - جستجوی لغت در جدول جو

افاهید
(اَ)
موضعی است در راه ربذه. (منتهی الارب). تپه هائی است سفیدبه قفار که بر سر راه آنکه از جانب نخل طریق ربذه بپیماید، قرار میگیرد. و نام آن در ابیات زیر آمده:
نظرت الیها و هی تحدی عشیه
فاتبعتهم طرفی حیث تیمما
تروع باکناف الافاهید عیرها
نعاما و حقبا بالفدافد صیما
ظعائن یشفین السقیم من الجوی
به و یخبلن الصحیح المسلّما.
(از معجم البلدان) ، واقع و حادث شده بودن. رخ داده بودن:
مرا کار افتاده بود آن زمان
زدم بانگ بر لشکر بدگمان.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آناهید
تصویر آناهید
(دخترانه)
آناهیتا، الهه آب، ازبین برنده ناپاکی و پلیدی، نام ایزد آب که در اوستا به صورت دوشیزه ای بسیار زیبا و بلند بالا توصیف شده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رفاهیت
تصویر رفاهیت
رفاه ها، فراخ عیشی ها، تن آسانی ها، آسودگی ها، رفاهت ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اناشید
تصویر اناشید
اشعاری که در محافل برای یکدیگر می خواندند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اناهید
تصویر اناهید
زهره، دومین سیارۀ منظومۀ شمسی که قدما آنرا سعد می دانستند و به خنیاگری نسبت می دادند، ناهید، ونوس، بیدخت، بغدخت، بیلفت، خنیاگر فلک، مطربۀ فلک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اغارید
تصویر اغارید
آوازهای خوش و طرب انگیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افاویه
تصویر افاویه
افواه، فم ها، دهان ها، جمع فم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ازاهیر
تصویر ازاهیر
شکوفه ها، گل درخت میوه دار که پیش از روییدن برگ شکفته می شود، غنچه مثلاً شکوفۀ هلو و زردآلو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسانید
تصویر اسانید
اسنادها، نسبت دادن ها، منسوب کردن ها، جمع واژۀ اسناد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افاعیل
تصویر افاعیل
در علم عروض ارکان و اجزای اوزان شعر (فعولن، مفاعیلن، مستفعلن و فاعلاتن) که بقیۀ اجزا از این ها گرفته می شود، فعل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افانین
تصویر افانین
فنن ها، شاخه های درخت، جمع واژۀ فنن
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
جمع واژۀ افؤود، یعنی کوماج و جای کوماج در خاکستر گرم. (از اقرب الموارد). رجوع به افؤود شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
ناهید و ستارۀ زهره. (ناظم الاطباء). ستارۀ زهره است. ناهید هم گویند و زادروبیدخت هم گفته اند. (شعوری ج 1 ورق 103 ب). و رجوع به اناهیتا و ناهید شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از افاریز
تصویر افاریز
جمع افریز، یونانی به تازی رفته بر زین ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قراهید
تصویر قراهید
ریزه گوسپندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفافید
تصویر سفافید
جمع سفود، سیخ ها با بزن ها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع انشوده، سرودها جمع انشوده اشعاری که در محفلی برای یکدیگر بخوانند سرودها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انادید
تصویر انادید
به گونه رمن پراکندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغارید
تصویر اغارید
آواز و خواندن پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع افواه، دهان ها، دارچین جمع افوه و جمع ال، جمع فوه. دهانها، داروهای خوشبو که در غذا ریزند توابل
فرهنگ لغت هوشیار
جمع افعال، پویه ها جمع افعال جمع الجمع. فعل فعلها کنشها کردارها. یا افاعیل عروضی. ارکان عروضی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افانین
تصویر افانین
جمع افنون، شاخه ها، هنرها جمع افنان و جمع ال، جمع شاخه های درخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اناهید
تصویر اناهید
ناهید و ستاره زهره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افواهی
تصویر افواهی
دهان گشته زبانی سرزبانی مطلبی که دهان بدهان گشته است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفاهیت
تصویر رفاهیت
استراحت و آرامش و اطمینان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفاهیه
تصویر رفاهیه
فارسی گویان رفاهیت گویند که نادرست است) آسودگی آسایش بهزیستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازاهیر
تصویر ازاهیر
گلها، شکوفه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازاهیق
تصویر ازاهیق
اسپ تیزتگ اروند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اساتید
تصویر اساتید
استادان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسانید
تصویر اسانید
تزده ها نورده ها یافته ها، جمع اسناد جمع در جمع سند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجاوید
تصویر اجاوید
جمع جواد، اسپان نیکو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اباهیم
تصویر اباهیم
جمع ابهام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قفاهیر
تصویر قفاهیر
صورت خوب و روی نیکو را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اناهید
تصویر اناهید
ناهید، زهره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اساتید
تصویر اساتید
استادان
فرهنگ واژه فارسی سره