جدول جو
جدول جو

معنی اغول - جستجوی لغت در جدول جو

اغول
(اَ وَ)
عیش اغول، زندگانی باناز ونعم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زندگانی آسان و فراخ. (از اقرب الموارد). یقال: هو فی عیش اغول، او در عیشی فراخ است. (مهذب الاسماء نسخۀ خطی).
لغت نامه دهخدا
اغول
(اَ)
بگوشۀ چشم نگریستن. (انجمن آرای ناصری). از روی خشم و غضب بگوشۀ چشم نگریستن باشد. (آنندراج). از روی خشم و قهر بگوشۀ چشم نگریستن باشد. (برهان). نگریستن از روی خشم و قهر بگوشۀ چشم. آغول. (ناظم الاطباء). و رجوع شود به آغول و آغیل و چشم آغول و چشم آغیل
لغت نامه دهخدا
اغول
بایدو.... پسر طرغای و نوادۀ هلاکو که بر بغداد و عراق حکومت داشت و بمخالفت با گیخاتو قیام کرد و سرانجام لشکریان گیخاتو را شکست داد و خود او فراری و کشته شد. (از تاریخ مغول عباس اقبال ص 251) ، گردن کج کرده از نزاکت. (منتهی الارب) (آنندراج). اغید در همه معانی. (از اقرب الموارد). رجوع به اغید شود، عیش اغیف، زیست فراخ با ناز و نعمت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زندگی فراخ. (از اقرب الموارد) ، شجر اغیف، شاخ نرم و نازک. (از اقرب الموارد) : شجر اغیف و غیفانی، یمؤد. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
اغول
ترکی کودک، دلدار
تصویری از اغول
تصویر اغول
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناغول
تصویر ناغول
نردبان، پلکان، سقف و پوشش بالای پلکان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از داغول
تصویر داغول
مکار، حیله گر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاغول
تصویر شاغول
شاغول، گلولۀ فلزی آویخته به نخ که در بنّایی برای امتحان کردن کجی یا راستی پایه و دیوار به کار می برند، شاقول، شاهول
فرهنگ فارسی عمید
نردبان و زینه پایۀ سقف دار را گویند، (برهان قاطع)، نردبان و زینه پایه و راه زینۀ سقف دار، (ناظم الاطباء)، نردبان و پله و زینۀ سقف دار که باران بر آن نبارد، (انجمن آرا)، نردبان مسقف، پوششی که در بام خانه به روی راه زینه سازند تا برف و باران بر آن نبارد، (ناظم الاطباء)، بعضی پوشش سر نردبان را گفته اند که بر بام خانه سازند تا برف و باران به پائین نیاید، (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
از قراء پنج ده مرورود خراسان است، و دراینجا است قبر مهلب بن ابی صفره. (تاج العروس). قریه ای است از پنج قریۀ مرورود خراسان و امیر خراسان (مهلب بن ابی صفره الازدی بسال 82 هجری قمری در آنجا درگذشت و دفن گردید و از آنجا است محمد بن حسین زاغولی. (ازانساب سمعانی). یاقوت گوید: زاغول از قریه های مروالروذ و مهلب بن ابی صفره عتکی که پس از قتل ازارقه از طرف عبدالملک والی خراسان شده بود در ماه صفر 76 به زاغول رفت و در آنجا مقیم بود تا در 82 که بقصد جنگ از آنجا بیرون رفت و وفات یافت. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
شاقول، فادن، گلوله ای که بریسمان کرده از گونیا بیاویزند تا بدان همواری زمین معلوم کنند، (از ناظم الاطباء)، قطعه فلزی که برشته ای آویزند و برای قائم بالا بردن دیوار در بنایی بکاربرند، شاقول، شاهول، آویزۀ ساعت، (ناظم الاطباء)، پندول، (اشتنگاس)، رجوع به شاقول شود
لغت نامه دهخدا
عیار و مکار و حرامزاده، (برهان)، آب زیر کاه، دغول، (برهان)، ناپاک، خشوک، (آنندراج)، جامغول، (جهانگیری)، محیل، سند، (آنندراج)، تبند، (برهان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اغور
تصویر اغور
گودتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغوال
تصویر اغوال
جمع غول، دیوان بیابانی جمع غول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغرل
تصویر اغرل
خروسه نبریده، فراخ زندگی، از زانسال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغوا
تصویر اغوا
گمراهی، ضلالت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغزل
تصویر اغزل
چامه خوان ترانه خوان، پستاتپ تپی که به پستاآید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطول
تصویر اطول
درازتر طویل تر درازتر
فرهنگ لغت هوشیار
سریانی دوازدهمین ماه سال سریانی برابر با آذر انجیر معابد دوازدهمین ماه سال سریانی ایلول
فرهنگ لغت هوشیار
شکمو دله ژرد شکمبنده: شکمبنده را چون شکم سیر گشت سیر کند بد دلی گرچه باشد دلیر (اقبالنامه نظامی) رس دل (گویش مازندرانی) دلیک پرخور بسیار خور شکمخواره، جمع اکل خوراکیها طعمه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهول
تصویر اهول
خوارتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوول
تصویر اوول
فرانسوی تخمک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افول
تصویر افول
غائب شدن، پنهان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصول
تصویر اصول
اساسها، بیخ و بن ها، ج اصل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دغول
تصویر دغول
عیار مکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسول
تصویر اسول
شکم هشته شکم افتاده، ابرسست ابر ناپایدار، دول ته پهن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احول
تصویر احول
چاره گرتر
فرهنگ لغت هوشیار
مخفف ابوالقاسم و ابوالفضل و مانند آنها (قس: بلقاسم و بلفضل در نوشته های پیشینیان و در تداول عوام امل مخفف ام البنین و جز آن)، نره احلیل کیر. یکی از گوشه های ماهور
فرهنگ لغت هوشیار
زینه پایه سقف دارنردبان مسقف، پوششی که دربام خانه روی نردبان سازند تا برف و باران برآن نبارد
فرهنگ لغت هوشیار
گلوله ای است فلزی که باریسمان از گونیا بیاویزند تا بدان راستی و کجی دیوار یا پایه بنا را معلوم کنند توسط بنایان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داغول
تصویر داغول
مکار، حیله گر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغول
تصویر تغول
گوناگونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناغول
تصویر ناغول
نردبان، سقف و پوشش بالای پلکان
فرهنگ فارسی معین
ابزاری در بنایی برای تراز کردن دیوار و آن قطعه فلزی مخروطی شکل است که به انتهای ریسمان بنایی بسته می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زاغول
تصویر زاغول
زاغ چشم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از داغول
تصویر داغول
مکار، حیله گر، دغول
فرهنگ فارسی معین