در سخت مشقت و اندوه افکندن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). همواره همراه بودن اندوه کسی را. لغتی است در غنظه. (از اقرب الموارد). در سختی و مشقت و اندوه افکندن. (یادداشت مؤلف)
در سخت مشقت و اندوه افکندن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). همواره همراه بودن اندوه کسی را. لغتی است در غنظه. (از اقرب الموارد). در سختی و مشقت و اندوه افکندن. (یادداشت مؤلف)
شهرکی است از نواحی ترکستان به ماوراءالنهر که از توابع بناکت محسوب است و گاه آن را ’یغناق’ گویند. (از معجم البلدان). و رجوع به جهانگشای جوینی ج 2 ص 83 شود
شهرکی است از نواحی ترکستان به ماوراءالنهر که از توابع بناکت محسوب است و گاه آن را ’یغناق’ گویند. (از معجم البلدان). و رجوع به جهانگشای جوینی ج 2 ص 83 شود
بی نیاز کردن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). توانگر کردن کسی را وبی نیاز گردانیدن. توانگر گردانیدن. (المصادر زوزنی). نائب بسنده شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کفایت کردن. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). نائب کافی شدن و کفایت کردن. (از اقرب الموارد). یقال: ’اغنی عنه غناء فلان، و مغناه و مغناته، اذا ناب عنه و اجزاه مجزاه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). به این معنی با ’عن’ متعدی شود.
بی نیاز کردن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). توانگر کردن کسی را وبی نیاز گردانیدن. توانگر گردانیدن. (المصادر زوزنی). نائب بسنده شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کفایت کردن. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). نائب کافی شدن و کفایت کردن. (از اقرب الموارد). یقال: ’اغنی عنه غناء فلان، و مغناه و مغناته، اذا ناب عنه و اجزاه مجزاه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). به این معنی با ’عن’ متعدی شود.
جمع واژۀ غنم، بز و گوسپندان. (غیاث اللغات). گوسپندان و بز. (آنندراج). گله ها. (منتهی الارب). جمع واژۀ غنم که بمعنی بزها و گوسپندان است و مفرد از خود ندارد. (از اقرب الموارد). غنوم. اغانم. (از اقرب الموارد) : صهیل خیول و رغاء جمال و شهیق و زئیر سباع و کلاب و خوار بقور و ثغاء اغنام. (جهانگشای جوینی).
جَمعِ واژۀ غَنَم، بز و گوسپندان. (غیاث اللغات). گوسپندان و بز. (آنندراج). گله ها. (منتهی الارب). جَمعِ واژۀ غنم که بمعنی بزها و گوسپندان است و مفرد از خود ندارد. (از اقرب الموارد). غُنوم. اَغانِم. (از اقرب الموارد) : صهیل خیول و رغاء جمال و شهیق و زئیر سباع و کلاب و خوار بقور و ثغاء اغنام. (جهانگشای جوینی).
بسیار درخت و علف شدن وادی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بسیاردرخت شدن وادی. (از اقرب الموارد) ، نیکی کننده بر خویشاوندان و بسیارخیر بر ایشان. (منتهی الارب) (آنندراج)
بسیار درخت و علف شدن وادی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بسیاردرخت شدن وادی. (از اقرب الموارد) ، نیکی کننده بر خویشاوندان و بسیارخیر بر ایشان. (منتهی الارب) (آنندراج)
غم و اندوه و محنت و مشقت. (از اقرب الموارد). الجهد و الکرب. (تاج العروس). فعل ذلک غناظیک (غناظیک ) (علی التثنیه) ، یعنی اکثر کرد آن کار را تا دشوار کرد بر تو و در مشقت انداخت. (منتهی الارب). فعل ذلک...، یعنی کار را کرد تا امر بر تو سخت گردد بطورمکرر. ای لیشق علیک مره بعد مره. (اقرب الموارد)
غم و اندوه و محنت و مشقت. (از اقرب الموارد). الجهد و الکرب. (تاج العروس). فعل ذلک غِناظَیک َ (غَناظَیک َ) (علی التثنیه) ، یعنی اکثر کرد آن کار را تا دشوار کرد بر تو و در مشقت انداخت. (منتهی الارب). فعل ذلک...، یعنی کار را کرد تا امر بر تو سخت گردد بطورمکرر. ای لیشق علیک مره بعد مره. (اقرب الموارد)