جدول جو
جدول جو

معنی اغلاقی - جستجوی لغت در جدول جو

اغلاقی
(اِ)
منسوب است بغلق که معنی چفت در و کلون را افاده میکند و شاید بعض اجداد عرب را که بدان نسبت می کنند شغل کلون سازی داشته است. (از لباب الانساب). و آنکه به وی نسبت کنند: ابوالحسین احمد بن عبداﷲ بن الحسین بن آمدی معروف به ابن اغلاقی از اهل واسط است. وی در اصل آمدی بود و در واسط بدنیا آمد و در همان جا سکونت کرد. او برادر ابوالرضا مبارک بن عبدالله بن حسین و شیخی صالح صدوق و مردی عالم و فاضل بود و سمعانی از هر دو استماع حدیث کرد. (لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اغلاق
تصویر اغلاق
غلق ها، قفل یا کلون درها، درهای بزرگ، جمع واژۀ غلق
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
منسوب به اطلاق. رجوع به اطلاق شود.
لغت نامه دهخدا
از مردم ایلاق، منسوب به ایلاق که ملکی است از شاش، قریب به ترک، (غیاث) (آنندراج) (الانساب سمعانی) :
برون رفت از ایلاقیان سرکشی
سواری شتابنده چون آتشی،
نظامی،
لغت نامه دهخدا
شاعریست از مردم قرن چهارم و پنجم و محمد بن عمر رادویانی درترجمان البلاغه (ص 108) نام وی را حسین نوشته و قصیدۀ ذیل را که از الف مجرد است از او نقل کرده است:
زلفین بر شکسته و قد صنوبری
زیر دو زلف جعدش دو خط عنبری
دو لب عقیق و زیر عقیقش دو رسته در
نرگس دو چشم زیر دو نرگس گل طری
چشم و دو زلف و دو رخ جمله مشعبدند
وز یکدگر گرفته همه سحر و دلبری
خلد برین شده است نگه کن بکوه و دشت
صد گونه گل شکفته بهر سو که بنگری
سرخ و سپید و لعل و کبود و بنفش و زرد
نوروز کرد بر گل صد برگ زرگری
خیره شود دو چشم که چون بنگری بدو
کوشی که بگذری ندهد ره که بگذری،
رادویانی پس از نقل ابیات فوق گوید، بنگر که الف بدین نیکوئی طرح کرده است که هیچ اثر تکلف اندر وی پیدا نیست و الف از حرفهای دیگر بسته تر است، (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ / اِ)
بلغت یونانی ترکیبی است که آن را بفارسی پخته جوش گویند و آن شرابی است که با اجزای چند جوشانیده اند و میفختج همان است. (برهان). بیونانی میفختج نامند. (فهرست مخزن الادویه). بزبان یونانی میفختج گویند. بپارسی پخته جوش خوانند. (اختیارات بدیعی). اسم یونانی میفختج است. (تحفۀ حکیم مؤمن). می پخته. میفختج. میبختج. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
مأخوذ از تازی. مخنث. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِتْ تِ)
در بستن خلاف فتح. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در بستن. (از کنز و منتخب بنقل غیاث اللغات). دربستن. (المصادر زوزنی). مقابل گشودن: اغلق الباب، ضد فتحه. والاسم الغلق. و منه: ’باب اذا مال للغلق یصرف’. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
دربستن، پیچیدن گرایی، وا داشتن، به خشم آوردن در بستن بستن در، پیچیده گفتن دشوار گفتن، دشوارگویی. پیچیده گویی، جمع اغلاقات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخلاقی
تصویر اخلاقی
خویی رفتاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغلاق
تصویر اغلاق
((اِ))
دربستن، سخن را پیچیده گفتن، پیچیده گویی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اطلاقی
تصویر اطلاقی
کسی که از لشکریان نیست، آزاد از سپاهی گری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخلاقی
تصویر اخلاقی
أخلاقيٌّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از اخلاقی
تصویر اخلاقی
Ethical, Moral
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اخلاقی
تصویر اخلاقی
éthique, moral
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از اخلاقی
تصویر اخلاقی
伦理的 , 道德的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از اخلاقی
تصویر اخلاقی
اخلاقی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از اخلاقی
تصویر اخلاقی
этический , моральный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اخلاقی
تصویر اخلاقی
ethisch, moralisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اخلاقی
تصویر اخلاقی
етичний , моральний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اخلاقی
تصویر اخلاقی
etyczny, moralny
دیکشنری فارسی به لهستانی
اخلاق گرایانه، اخلاقی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از اخلاقی
تصویر اخلاقی
kimaadili, maadili
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از اخلاقی
تصویر اخلاقی
নৈতিক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از اخلاقی
تصویر اخلاقی
ético, moral
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از اخلاقی
تصویر اخلاقی
etik, ahlaki
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از اخلاقی
تصویر اخلاقی
윤리적인 , 도덕적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از اخلاقی
تصویر اخلاقی
倫理的な , 道徳的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از اخلاقی
تصویر اخلاقی
नैतिक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از اخلاقی
تصویر اخلاقی
etis, moral
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از اخلاقی
تصویر اخلاقی
จริยธรรม , ศีลธรรม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از اخلاقی
تصویر اخلاقی
ethisch, moreel
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از اخلاقی
تصویر اخلاقی
ético, moral
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از اخلاقی
تصویر اخلاقی
etico, morale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از اخلاقی
تصویر اخلاقی
אֶתִּיקִי , מוסרי
دیکشنری فارسی به عبری