جدول جو
جدول جو

معنی اغطیه - جستجوی لغت در جدول جو

اغطیه
غطاها، پرده ها، پوشش ها، سرپوش ها، جمع واژۀ غطا
تصویری از اغطیه
تصویر اغطیه
فرهنگ فارسی عمید
اغطیه
(اَ یَ)
جمع واژۀ غطاء. (دهار) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). جمع واژۀ غطاء، بمعنی ستر یعنی آنچه با آن چیزی را بپوشانند. الغطاء، الستر و هو ما یغطی به. ج، اغطیه. (از اقرب الموارد) ، تیزشهوت گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اعطیه
تصویر اعطیه
عطاها، بخشش ها، دهش ها، چیزهایی که به کسی بخشیده می شود، جمع واژۀ عطا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اغذیه
تصویر اغذیه
غذاها، چیزهایی که خورده شود و به نمو جسم کمک کند و انرژی لازم برای بدن به وجود بیاورد، خوراک ها، خوردنی ها، خورش ها، جمع واژۀ غذا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اغشیه
تصویر اغشیه
غشاها، پوسته های بسیار نازک، پوشش ها، جمع واژۀ غشا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اغنیه
تصویر اغنیه
سرود، آواز، در موسیقی هر نوع ساز غیربادی، به ویژه ساز زهی
فرهنگ فارسی عمید
(اَ یَ)
جمع واژۀ غذاء، بمعنی طعام چاشت خلاف عشاء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج). چاشتها یعنی طعامها که بچاشت خورند. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
بپوشانیدن. (زوزنی) (از تاج المصادر بیهقی). فروپوشانیدن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، فروگرفتن شب کسی را در تاریکی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
جمع واژۀ غلاء، یعنی نوعی از ماهی خرد. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). جمع واژۀ غلاء. یعنی ماهی کوچک تن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
جمع واژۀ غمی، بمعنی بیهوش. مؤنث و مذکر و تثنیه و جمع در وی یکسان است به آن جهت که مصدر است. یقال: ترکت فلاناً غمی مغشیاً علیه و ترکتهما و ترکتهم و ترکتها غمی کذلک و ان شئت قلت غمیان و هم اغماء. (منتهی الارب). و رجوع به اغماء شود
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
جمع واژۀ غناء. (زمخشری) (دهار). رجوع به غناء شود، ختنه ناکرده. ج، غول. (مهذب الاسماء نسخۀ خطی)
لغت نامه دهخدا
(اُ نی یَ)
نوعی از سرود. ج، اغانی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (مهذب الاسماء نسخۀ خطی). غناء. (یادداشت مؤلف). لحن. راه که برگویند. (السامی)
لغت نامه دهخدا
(اُغْ وی یَ)
سختی. (آنندراج). سختی و بلا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بلا و سختی. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
جمع واژۀ عطاء، بمعنی دهش و آنچه بخشیده شده. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). ج، اعطیات. رجوع به این کلمه و به عطاء شود، بدبو یافتن چیزی را: اعفن الشی ٔ، وجده عفناً. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
جمع واژۀ غرا. چسبها. سریشها. (یادداشت بخط مؤلف) : و لیس فی الاغریه النباتیه، افضل منه (من اثراس). (ابن البیطار). و رجوع به غرا شود
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
جمع واژۀ غشاء، بمعنی پوشش دل و پوشش زین و شمشیرو جز آن. (از اقرب الموارد). و رجوع به غشاء شود، مردان ناآزموده کار. (منتهی الارب). و بمجاز بی خبران و گمراهان: سلطان را رغبت افتاد که انفال آن اغفال در وجه برّی وافی و حسنه ای باقی صرف کند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 420)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
درخت رزبدان جهت که می پوشاند روی زمین را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
جمع واژۀ غذاء. (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ غذاء، بمعنی خورش و پرورش که بالیدگی و آراستگی جسم است. (آنندراج) (منتهی الارب). جمع واژۀ غذاء، یعنی آنچه نماء و قوام جسم بدان است و آنچه بدان تغذیه میشود از خوردنی و نوشیدنی. (از اقرب الموارد).
- اغذیه سازی، کارخانه ای که مواد غذائی می سازد.
- اغذیه فروشی، فروختن مواد غذائی.
-
لغت نامه دهخدا
تصویری از تغطیه
تصویر تغطیه
فرو پوشاندن پوشیده کردن پوشیدن مستور داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغذیه
تصویر اغذیه
جمع غذا، طعام و چاشت
فرهنگ لغت هوشیار
جمع غشا پرده هایی که از خارج و داخل اعضای مختلف بدن را میپوشانند. یا اغشیه دماغی. پرده های مراکز اعصاب پاشام مغز
فرهنگ لغت هوشیار
زه سرود ترانه آواز آنچه بدان ترنم کنند سرود، جمع اغانی، هر سازی که بدون نفخ دم نواخته شود ساز غیر بادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعطیه
تصویر اعطیه
جمع عطا بخششها عطاها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغطیه
تصویر تغطیه
((تَ یِ یا یَ))
پوشیدن، مستور داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اغذیه
تصویر اغذیه
((اَ یِ))
جمع غذاء، خوردنی ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اغنیه
تصویر اغنیه
((اُ نِ یِّ))
آواز، سرود، جمع اغانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعطیه
تصویر اعطیه
((اَ یِ))
جمع عطاء، بخشش ها، عطاها
فرهنگ فارسی معین