جدول جو
جدول جو

معنی اغشاش - جستجوی لغت در جدول جو

اغشاش(اِتْ تِ)
شتابانیدن کسی را از حاجتش و بازداشتن: اغششته عن حاجته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بشتاب داشتن کسی را: اغشه عن حاجته، اعجله. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
اغشاش
شتابانیدن کسی را از حاجتش و بازداشتن
تصویری از اغشاش
تصویر اغشاش
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اغتشاش
تصویر اغتشاش
درهم برهم شدن، آشفتگی، شورش، ایجاد بی نظمی در مخالفت با حکومت، پیدا شدن غل و غش و آلودگی در کسی یا چیزی
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
جمع واژۀ عش ّ، بمعنی آشیانۀ مرغ از هیمه که بر شاخ درخت باشد. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
یوم اعشاش، جنگی میان بنی شیبان و بنی مالک بود. (از مجمع الامثال میدانی)
لغت نامه دهخدا
(تَ وُ)
در زمین خشک رسیدن: اعش ّ اعشاشاً، در زمین خشک رسید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). به زمین خشک دررسیدن: اعش الرجل، وقع فی ارض عشه، ای غلیظه. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(فَ)
باران ریزه باریدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ارشاش. رجوع به ارشاش شود. باران خرد باریدن. (از اقرب الموارد) ، به شبانگاه درآمدن. (منتهی الارب). در شبانگاه درآمدن. (ناظم الاطباء). در طفل درآمدن، و طفل بمعنی تاریکی است. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). اطفال قوم، داخل شدن آنان در طفل. (از متن اللغه). رجوع به طفل شود، سرخ گردیدن آفتاب نزدیک غروب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اطفال شمس، سرخ شدن آن نزدیک غروب. (از اقرب الموارد). نزدیک شدن خورشید به غروب، اطفال سخن،اندیشیدن آن را. تدبر کردن در آن. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
قیاس و اندازه و مقیاس. (ناظم الاطباء). ناظم الاطباء با علامت ’پ’ یعنی پارسی آورده و در جای دیگر دیده نشد، پیه بردی (نام گیاهی) سفید. (از اقرب الموارد). ج، امصوخ و آن جمع لغوی است وجمع حقیقی اماصیخ است و ابوحنیفه گفته امصوخ و امصوخه هر دو آن چیزی است که از نصی جدا میشود مانند چوب. (از اقرب الموارد). و رجوع به اقرب الموارد شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
با مغز شدن استخوان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). امخاخ. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارشاش
تصویر ارشاش
ریزه باریدن، خوی کردن اسپ، چکیدن چربی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغتشاش
تصویر اغتشاش
خیانت پذیرفتن یا گمان غش و خیانت نمودن چیزی، شورش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغشاء
تصویر اغشاء
پوشاندن، پوشانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اغتشاش
تصویر اغتشاش
((اِ تِ))
آشفته شدن، آشفتگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اغتشاش
تصویر اغتشاش
إزعاجٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از اغتشاش
تصویر اغتشاش
Sedition
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اغتشاش
تصویر اغتشاش
sédition
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از اغتشاش
تصویر اغتشاش
Aufruhr
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اغتشاش
تصویر اغتشاش
선동
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از اغتشاش
تصویر اغتشاش
فسادی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از اغتشاش
تصویر اغتشاش
বিদ্রোহ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از اغتشاش
تصویر اغتشاش
uasi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از اغتشاش
تصویر اغتشاش
扇動
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از اغتشاش
تصویر اغتشاش
заколот
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اغتشاش
تصویر اغتشاش
מרד
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از اغتشاش
تصویر اغتشاش
विद्रोह
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از اغتشاش
تصویر اغتشاش
hasutan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از اغتشاش
تصویر اغتشاش
การปลุกปั่น
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از اغتشاش
تصویر اغتشاش
мятеж
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اغتشاش
تصویر اغتشاش
sedición
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از اغتشاش
تصویر اغتشاش
sedizione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از اغتشاش
تصویر اغتشاش
sedição
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از اغتشاش
تصویر اغتشاش
煽动
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از اغتشاش
تصویر اغتشاش
bunt
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اغتشاش
تصویر اغتشاش
oproer
دیکشنری فارسی به هلندی