جدول جو
جدول جو

معنی اغریا - جستجوی لغت در جدول جو

اغریا(اَ)
بلغت یونانی کوه را گویند و بعربی جبل خوانند. (برهان) (هفت قلزم). مأخوذ از یونانی. کوه. جبل. (ناظم الاطباء) ، جامه های کهنه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). لباسهای کهنه. اخلاق الثیاب. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اوریا
تصویر اوریا
(پسرانه)
شعله خداوند، نام مردی یهودی در زمان داوود (ع) که از فرماندهان سپاه بود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اغری
تصویر اغری
دزد به زبان ترکی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اغرا
تصویر اغرا
برانگیختن، تحریک کردن، وادار کردن، دشمنی انداختن میان دو کس، آزمند گردانیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اغنیا
تصویر اغنیا
غنی ها، توانگرها، مالدارها، بی نیازها، سرشارها، پر از عناصر مفید، جمع واژۀ غنی
فرهنگ فارسی عمید
(اُ)
ترکی است. دزد. چنانچه از نصاب ترکی و از اهل زبان بتحقیق پیوسته. (آنندراج). دزد. (ناظم الاطباء). دزد. اوغری. (فرهنگ فارسی معین).
- باز اغری، باز معلّمی که بتعلیم قوشچیان برای صید مرغابی سر به آب فروبرده به روی آب رود، مرغابیان، جنس خودش شمرده طبل نمی خورند، چون نزدیک رسد ناگهان چنگل بخون مرغابیان نگار بندد. (آنندراج) :
ای شوخ قوشچی که ز بیداد خوی تو
اغری دویده باز نگاهم بسوی تو.
داراب بیگ جویا (از آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(کِ)
رجوع به اغراء شود
لغت نامه دهخدا
در زبان کلدانی به معنی برج اسد است
لغت نامه دهخدا
بسریانی آملج است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
آریا. عنوانی است که اجداد مشترک ملل هند و ایرانی خود را بدان معرفی میکردند و آن را لغهً به معنی شریف، اصیل و مولی دانسته اند و نام ایران نیز از این ریشه مشتق است. سترابون مخصوصاً نام ((اری)) را بحاصلخیزترین بخش ((اریان)) اطلاق کرده است. رجوع به آری یا آریا و اریائیان و اریان و ایران شود
لغت نامه دهخدا
(اَ سِ اَ)
گیاهی از نوع افیوس. (ترجمه فرانسوی مفردات ابن البیطار). رجوع به افیوس شود
لغت نامه دهخدا
(اِ اَ)
یعنی اسلاوهای جنوبی، به مجموعۀ اسلاوهایی اطلاق می شود که در جنوب شرقی اروپا ساکنند که اهم آنها عبارتند از: صربها، سلون ها، کروآتها. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
قنب بری است. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به قنب و قنابس اغریا شود
لغت نامه دهخدا
قنب بری است. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به قنابوس شود
لغت نامه دهخدا
(غُ لَ جِاَ)
رجوع به غلیجن و پودنه شود
لغت نامه دهخدا
نام یونانی گیاهی است دارویی که در سنگلاخ و زمین سخت می روید و ساقش مثل ساق ریباس و طولش زیاده بر شبری و مایل به زردی و بر سر او چهار برگ مربعشکل و سبز مایل به سفیدی و بر بالای برگهای آن چیزی می روید بی گل و تخمش دراز و خوشبو و خام و پختۀ او از مأکولات است. (از مخزن الادویه) (از تحفۀ حکیم مؤمن) (از مفردات ابن بیطار)
لغت نامه دهخدا
(صَ تَ رِ اَ)
صعتر بری. اوریقانس اغریا. فاناغس
لغت نامه دهخدا
(اِ اَ)
زبیب الجبل است. (تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به اسطافیس اغریا شود
لغت نامه دهخدا
به یونانی آس بری است. (از مخزن الادویه). قف و انظر. خیزران بلدی. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(اِ ری یا)
برحسب عقیدۀ رومیان قدیم اجریا نام پری است موکل چشمه ها و گویند او در حوالی روم در مغاره ای نزدیک چشمه ای اقامت دارد
لغت نامه دهخدا
(اِ ری یا)
اجریّاء. اجریّه. روش. عادت. خو. طبیعت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
مأخوذ از تازی. توانگران. مالداران. (ناظم الاطباء) : ملوک و اغنیا را در چشم همت او هیبت و شوکت نمانده. (گلستان).
- حکومت اغنیا، حکومت سرمایه داران
لغت نامه دهخدا
بیونانی به معنی ارض است. (فهرست مخزن الادویه) ، دویدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دویدن اسب: افاج الفرس، عدا. (از اقرب الموارد) ، جوق جوق فرستادن شتران را بر آب و حوض. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دسته دسته فرستادن شتران را بر آب حوض. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
دزی در ذیل قوامیس عرب این لغت را آورده و با علامت استفهام (؟) بمادۀ اشریا ارجاع داده و در مادۀ اشریا گوید: در مستعینی نسخۀ لیدن ذیل اورشیا (سوسن سپید) آرد: و هذا منه الربیعی و البری هو اشریا. (دزی ج 1 ص 21)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
یکی از قدیمترین شهرهای ایطالیا در ولایت رویگو از بندقیه واقع در کنار ترعۀ بیانکو بمسافت 30 میلی جنوب غربی ونیز، سکنۀ آن در حدود 13 هزار تن است. فیضان نهرهای ولایت موجب زیانهای بسیار گردیده چه خاکهائی را با خود حمل می کند و دریا را که سابقاً بدان شهر متصل بوده چهارده میل دورتر برده است. شهر مزبور مرکز اسقف نشین و از جهت تحف و آثار قدیمۀ رومی و غیرهامشهور است. این شهر را مهاجرین اتروری بسال 1376 قبل از میلاد بنا کردند و در مائۀ هفتم قبل از میلاد اهل فلیه بر آن مستولی شدند و در سنۀ 213 قبل از میلاد دولت روم برآنجا استیلا یافت و بخشی از آنرا خراب کردند و بحر ادریاتیک بدین شهر منسوبست. (ضمیمۀ معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
خلیجی است بین ایطالیا و ساحل دلماطیه (دالماسی) (اعمال رسولان 27:27) و اکنون بخلیج فینیقیه معروف است و گمان میرود که در عصر حواریون این اسم بر همه دریای روم که شامل اقریطش و صقلیه بوده گفته میشد. رجوع به ملیطه شود. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
جمع واژۀ غرا. چسبها. سریشها. (یادداشت بخط مؤلف) : و لیس فی الاغریه النباتیه، افضل منه (من اثراس). (ابن البیطار). و رجوع به غرا شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تازه و سپید از هر چیزی. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (ازآنندراج). هر چیز سپید تازه. کل ابیض طری. (اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
معرب گرک یا گرس یعنی یونان. هلن. هلاد. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
بر آغالیدن تحریک کردن بر انگیختن، آغالش انگیزش. یا اغراء بجهل. بجهل کشانیدن آغالش بنادانی
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی شده آغارش آغار (به معنی برانگیخته وتحریک کرده باشد بر آغالیدن آغالش برانگیختن به کار نیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوطوس اغریا
تصویر لوطوس اغریا
شبدر وحشی را گویند که به حند قوقای بری نیز موسوم است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغریض
تصویر اغریض
شکوفه، نوباوه، تگرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغنیا
تصویر اغنیا
جمع غنی توانگران بی نیازان مالداران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغرا
تصویر اغرا
((اِ))
شوراندن، تحریک کردن، انگیزش
فرهنگ فارسی معین