بیونانی حنظل را گویند. (فهرست مخزن الادویه) ، باغزال شدن ماده آهو. (ناظم الاطباء). باغزال شدن آهو. (منتهی الارب). باغزال شدن آهوماده. (آنندراج). دارای غزال شدن آهو: اغزلت الظبیه، صار لها غزال. (از اقرب الموارد). بابره شدن آهو. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی)
بیونانی حنظل را گویند. (فهرست مخزن الادویه) ، باغزال شدن ماده آهو. (ناظم الاطباء). باغزال شدن آهو. (منتهی الارب). باغزال شدن آهوماده. (آنندراج). دارای غزال شدن آهو: اغزلت الظبیه، صار لها غزال. (از اقرب الموارد). بابره شدن آهو. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی)
بیونانی صحرا و بیابان را گویند. (آنندراج) (برهان). مأخوذ از یونانی. صحرا و بیابان. (ناظم الاطباء) ، در غش انداختن کسی را: اغش زیداً، اوقعه فی الغش. (از اقرب الموارد)
بیونانی صحرا و بیابان را گویند. (آنندراج) (برهان). مأخوذ از یونانی. صحرا و بیابان. (ناظم الاطباء) ، در غش انداختن کسی را: اغش زیداً، اوقعه فی الغش. (از اقرب الموارد)
پل. یکی از کنسولان معروف روم است که در 227 قبل از میلاد تولد یافت و در 158 قبل از میلاد درگذشت. امیلیوس در اسپانی و مقدونیه بفتوحاتی نایل آمد و شهر اپیروس را قتل عام کرد. (از تمدن قدیم فوستل دو کولانژ ترجمه نصرالله فلسفی)
پل. یکی از کنسولان معروف روم است که در 227 قبل از میلاد تولد یافت و در 158 قبل از میلاد درگذشت. امیلیوس در اسپانْی و مقدونیه بفتوحاتی نایل آمد و شهر اپیروس را قتل عام کرد. (از تمدن قدیم فوستل دو کولانژ ترجمه نصرالله فلسفی)
یکی از مشاهیر حکمای ریاضی است. مولد وی سال 1591 میلادی در شهر لیده از هلند و وفات بسال 1626. گویند قانون انکسار نوررا او کشف کرده و اشتباهاً به دکارت منسوب شده و نیز همین حکیم است که خطی از خطوط نصف النهار را اندازه گرفته جسامت حقیقی کرۀ ارض را معلوم کرد و چندین اثر دائر بعلوم ریاضی در زبان لاتن تألیف کرده است، برگردیدن رنگ از فرط حب یا از خرف یا از بیماری، شیر مکیدن بزغاله مادر را، آزمند گردیدن. نیک آزمند شدن چنانکه نفس او از هیچ چیزبازنمی ماند: اسهب الرجل، بسیارعطا شدن مرد، بسیار کردن سخن را. (منتهی الارب). بسیار گفتن. (زوزنی) (غیاث). بسیارگوئی. اطناب. درحکایت بسیار فراخ شدن: امروز که زمانه درمشایعت و فلک در متابعت رای و رایت خداوند عالم سلطان اعظم... آمده است... آن ظاهرتر که بندگان را در آن به اطنابی و اسهابی حاجت افتد. (کلیله و دمنه). دراطناب ذکر مصیبت این شهاب مضی و اسهاب شرح رزیت این نقاب المعی عمر به سر آوردی. (ترجمه تاریخ یمینی ص 460). از اسهاب و اطناب در این باب مانع آمد. (جهانگشای جوینی) ، مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون گوید: نزد اهل معانی اعم از اطناب است. و اسهاب عبارتست از اینکه برای فایده ای یا بدون فایده ای سخن رابه درازا کشانند. و برخی اسهاب و اطناب را مترادف یکدیگر دانسته اند و معنی اسهاب در ضمن بیان معنی لفظ اطناب ذکر خواهد شد ان شأالله تعالی، مبالغه کردن، فراخ گام رفتن و سبقت کردن: اسهب الفرس، در بیابان رفتن. (منتهی الارب). در بیابان فراخ شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، چاه کندن و به آب دست نیافتن، چاه کندن پس بر ریگ یا ریح (باد) رسیدن: اسهبوا، ای حفر وا فهجموا علی الرمل (منتهی الارب) او الریح. (اقرب الموارد) ، چاه کندن پس نارسیدن خیر را. (منتهی الارب) : اسهبوا، ای حفروا فلم یصیبوا خیراً. (اقرب الموارد) ، بسیار عطا کردن، گذاشتن ستور را. (منتهی الارب)
یکی از مشاهیر حکمای ریاضی است. مولد وی سال 1591 میلادی در شهر لیده از هلند و وفات بسال 1626. گویند قانون انکسار نوررا او کشف کرده و اشتباهاً به دکارت منسوب شده و نیز همین حکیم است که خطی از خطوط نصف النهار را اندازه گرفته جسامت حقیقی کرۀ ارض را معلوم کرد و چندین اثر دائر بعلوم ریاضی در زبان لاتن تألیف کرده است، برگردیدن رنگ از فرط حب یا از خرف یا از بیماری، شیر مکیدن بزغاله مادر را، آزمند گردیدن. نیک آزمند شدن چنانکه نفس او از هیچ چیزبازنمی ماند: اسهب الرجل، بسیارعطا شدن مرد، بسیار کردن سخن را. (منتهی الارب). بسیار گفتن. (زوزنی) (غیاث). بسیارگوئی. اطناب. درحکایت بسیار فراخ شدن: امروز که زمانه درمشایعت و فلک در متابعت رای و رایت خداوند عالم سلطان اعظم... آمده است... آن ظاهرتر که بندگان را در آن به اطنابی و اسهابی حاجت افتد. (کلیله و دمنه). دراطناب ذکر مصیبت این شهاب مضی و اسهاب شرح رزیت این نقاب المعی عمر به سر آوردی. (ترجمه تاریخ یمینی ص 460). از اسهاب و اطناب در این باب مانع آمد. (جهانگشای جوینی) ، مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون گوید: نزد اهل معانی اعم از اطناب است. و اسهاب عبارتست از اینکه برای فایده ای یا بدون فایده ای سخن رابه درازا کشانند. و برخی اسهاب و اطناب را مترادف یکدیگر دانسته اند و معنی اسهاب در ضمن بیان معنی لفظ اطناب ذکر خواهد شد ان شأالله تعالی، مبالغه کردن، فراخ گام رفتن و سبقت کردن: اسهب الفرس، در بیابان رفتن. (منتهی الارب). در بیابان فراخ شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، چاه کندن و به آب دست نیافتن، چاه کندن پس بر ریگ یا ریح (باد) رسیدن: اسهبوا، ای حفر وا فهجموا علی الرمل (منتهی الارب) او الریح. (اقرب الموارد) ، چاه کندن پس نارسیدن خیر را. (منتهی الارب) : اسهبوا، ای حفروا فلم یصیبوا خیراً. (اقرب الموارد) ، بسیار عطا کردن، گذاشتن ستور را. (منتهی الارب)
دو حکیم بوده اند صاحب مذهب در یونان و هر یک در فن ّ طبابت عیسی زمان خود بوده اند، یکی را اسقلیوس اول و دیگری را اسقلیوس ثانی میگفته اند. (برهان). رجوع به اسقلبیوس و اسقلبیوس اول و اسقلبیوس ثانی شود
دو حکیم بوده اند صاحب مذهب در یونان و هر یک در فن ّ طبابت عیسی زمان خود بوده اند، یکی را اسقلیوس اول و دیگری را اسقلیوس ثانی میگفته اند. (برهان). رجوع به اسقلبیوس و اسقلبیوس اول و اسقلبیوس ثانی شود
لاتینی تازی گشته شاهدانه دروغی گونه ای شاهدانه است که آن را شاهدانه کاذب نیز گویند و در طب عوام در تسکین سرفه و درد سینه به کار می رفته است و به علاوه آنرا دارای خاصیت مدر می دانستند راس الهر غالیوبسیس غاغالس منتن الرایحه. توضیح به نظر می آید که غالیس محرف کلمه غالیوبسیس باشد و کلمه اخیر معرب لاتینی آن است
لاتینی تازی گشته شاهدانه دروغی گونه ای شاهدانه است که آن را شاهدانه کاذب نیز گویند و در طب عوام در تسکین سرفه و درد سینه به کار می رفته است و به علاوه آنرا دارای خاصیت مدر می دانستند راس الهر غالیوبسیس غاغالس منتن الرایحه. توضیح به نظر می آید که غالیس محرف کلمه غالیوبسیس باشد و کلمه اخیر معرب لاتینی آن است