جدول جو
جدول جو

معنی اغتذام - جستجوی لغت در جدول جو

اغتذام(اِ)
بسختی و دشواری یا بحرص تمام خوردن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). با حرص یا بسختی و جفا خوردن چیزی را. (از اقرب الموارد) ، فرورفتن به آب: اغتمس فی الماء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به آب فرورفتن. (آنندراج). به آب فروشدن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). انغماس. ارتماس. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اغتنام
تصویر اغتنام
غنیمت شمردن، غنیمت دانستن چیزی
فرهنگ فارسی عمید
(اِ لِ)
اندوهگین شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی). اندوه بردن. (المصادر زوزنی) ، روان شدن ریم از زخم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). روان گردیدن چرک از جراحت: اغذ الجرح، سال ما فیه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
زیارت بسیار نمودن چندان که درمانده و ملول گردد. یقال: اغتم الزیاره. (ناظم الاطباء). بسیار زیارت کردن آن چنان که ملول شود. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
همه شیر پستان را خوردن: اغذم الفصیل ما فی ضرع امه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تمام خوردن فصیل شیر مادر خود را: اغذم الفصیل ما فی ضرع امه، شرب جمعه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تخمه زده گردیدن: اغتتم الرجل اغتتاما، تخمه زده گردید آن مرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بسیار خوردن چندانکه ازپری شکم رنج برد: اغتتم الرجل، اکثر من الاکل حتی اخذه الغیم من کرب الکظه. (از اقرب الموارد) ، غالیه کردن موی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خوردن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). مطاوعۀ غذا: اغتذی اغتذاءً، مطاوع غذا. (از اقرب الموارد) ، فروگرفتن آب چیزی را به انبوهی و بسیاری. یقال: اغتمره الماء، ای غطاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). فراگرفتن آب چیزی را. (از اقرب الموارد) ، به آب فرورفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
غذیره ساختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). غذیر (آرد که بر آن شیر ریخته بر سنگریزۀ تفسان گرم سازند) درست کردن. (از اقرب الموارد) ، سست شمردن کلام کسی را: اغتمز الکلمه، استضعفها. یقال: سمع منی کلمه فاغتمزها فی عقله. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تیز شدن شهوت جماع. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مغلوب شهوت شدن مرد: غلم الرجل و اغتلم، غلب شهوته. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ لِ)
غنیمت گرفتن. (آنندراج) (المصادر زوزنی). بغنیمت داشتن. (مجمل اللغه) (تاج المصادر بیهقی). غنیمت شمردن. (منتهی الارب). افتراص. (تاج المصادر بیهقی). انتهاز. (یادداشت بخط مؤلف). غنیمت شمردن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : شمس المعالی در اکرام مقدم و احترام جانب و اغتنام مورد او همه غایتی رسید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 43).
لغت نامه دهخدا
تصویری از اختصام
تصویر اختصام
دشمنی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتشام
تصویر احتشام
جاه وجلال وحشمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احترام
تصویر احترام
حرمت داشتن، پاس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتذار
تصویر احتذار
پرهیز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتدام
تصویر احتدام
بر افروختگی، تافتگی
فرهنگ لغت هوشیار
بادکش کردن (بادکش حجامت در پزشکی دیرینه در پیاله ای پنبه آغشته به مل و افروخته را می گذاشتند وآن را بر پشت بیمار می نهادند و بر گوشت آماسیده تیغ می زدند تا خون بگیرد) تانگوییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتطام
تصویر احتطام
شکسته شدن شکستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتلام
تصویر احتلام
گوشاسب در خواب جماع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختتام
تصویر اختتام
خاتمه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختدام
تصویر اختدام
چاکر گرفتن، پرشک خواستن (پرشک خدمت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخترام
تصویر اخترام
از بیخ و بن برکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتذال
تصویر ابتذال
خواروکهنه کردن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختمام
تصویر اختمام
چاه روبی، خانه روبی خانه تکانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتذاب
تصویر اجتذاب
بسوی خود کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتذاذ
تصویر اجتذاذ
بریدن و شکستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتذال
تصویر اجتذال
شادمانی کردن شادمانی شادمانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجترام
تصویر اجترام
خرما کنی بار خرما بریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغتنام
تصویر اغتنام
غنیمت گرفتن، غنیمت شمردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتسام
تصویر ابتسام
نرم خندیدن، لبخند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغتلام
تصویر اغتلام
بندگی ورن (شهوه)، توفیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغتمام
تصویر اغتمام
مضطرب شدن، ناراحت شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتکام
تصویر ارتکام
بر هم نشستن، انبوهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغتذاء
تصویر اغتذاء
((اِ تِ))
غذا گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اغتمام
تصویر اغتمام
((اِ تِ))
غمگین شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اغتنام
تصویر اغتنام
((اِ تِ))
غنیمت شمردن
فرهنگ فارسی معین