جدول جو
جدول جو

معنی اغاضه - جستجوی لغت در جدول جو

اغاضه(اِ)
کم کردن آب را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). در کم کردن قرار دادن: اغاضه اغاضه، جعله یغیض. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اغاثه
تصویر اغاثه
به فریاد کسی رسیدن، فریادرسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اغاره
تصویر اغاره
سرقت ادبی، غارت کردن، تاخت و تاراج کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افاضه
تصویر افاضه
فیض و بهره رساندن به ویژه از راه سخن گفتن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ رِ)
فروگرفتن ابر همه آسمان را. (آنندراج) (ناظم الاطباء) : اغان الغیم السماء، فروگرفت ابر همه آسمان را. (منتهی الارب). پوشانیدن ابر آسمان را: اغان الغین (لغه فی الغیم) السماء، البسها. (از اقرب الموارد) ، بریدن جامه را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بریدن لباس: اغتدف الثوب، قطعه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
شکافتن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عِ پَرْ وَ)
در آب آوردن. (تاج المصادر بیهقی).
- اخاضۀ دابه، درآوردن ستور را بآب.
- اخاضۀقوم، درآمدن اسبان قوم بآب
لغت نامه دهخدا
(اِتْ تِ)
آب را بر خود ریختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (مصادر زوزنی). آب بر تن ریختن. (تاج المصادر بیهقی). آب بر بدن خود ریختن. (از اقرب الموارد) ، قرض و وام. (ناظم الاطباء). اوام
لغت نامه دهخدا
(اِ)
غایب گردیدن و غایب گردیدن شوی زن. (ناظم الاطباء) (آنندراج). غایب گردیدن شوی زن: اغابت المراءه اغابه، غایب گردید شوی وی. (منتهی الارب). غایب شدن شوهر زن: اغابت المراءه اغابه. فهی مغیب و مغیبه و مغیب علی الاصل. (از اقرب الموارد) ، تیره رنگ گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خاکستری رنگ شدن:اغبس الشی ٔ، کان لونه الغبسه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
فریاد رسیدن. (ناظم الاطباء). کمک کردن و یاری دادن. اغاثه اغاثه، اعانه و نصره. (از اقرب الموارد). فریاد رسیدن. یقال: استغاثنی فاغثته. (منتهی الارب). بفریاد رسیدن وباران دادن. (آنندراج) ، باقی ماندن اندک از شب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). غبش. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
غارت کردن. و تاخت و تاراج کردن. (آنندراج). تاخت و تاراج کردن: اغار علی القوم غاره و اغاره. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تاخت کردن بر قوم و آنها را با هجوم خود بیرون راندن و بوحشت انداختن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اَ زَ / زِ)
افزاری است کفش دوزان را. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، اسب سمند. (آنندراج) : ورد اغبس، اسب سمند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). الورد الاغبس، از اسبان آن است که فارسیان آنرا سمند خوانند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بخشم آوردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِرِ)
خمانیدن شاخ غاف و جز آن را. (منتهی الارب). کج کردن شاخ. و عبارت اللسان: ’اغاف الشجره، امالها من النعمه و الغضوضه’. (از اقرب الموارد) ، نیکوحال شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شاد شدن. (آنندراج) ، شادمانی کردن بر حال نیکو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شادمانی کردن. (آنندراج). بر خوشحالی و نیکی حال شادمان شدن: اغتبط الرجم، تبجح علی حسن حال و مسره. و یجوز ان یقال: اغتبط (مجهولاً). (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ رِ)
شیر غیل خورانیدن بچه را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) : اغالت المراءه ولدها، شیر غیل خورانید... و اغیلته بالتمام مثله. (منتهی الارب). شیر دادن زن بچه خود را در حاملگی. (از اقرب الموارد) ، دوشیدن ناقه بعد از مغرب. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ رِ)
ابر گردیدن هوا. (ناظم الاطباء). ابر شدن سماء. (از اقرب الموارد). ابرناک بودن آسمان. (آنندراج). ابرناک گردیدن هوا: اغامت السماء و اغیمت بالنقص و التمام. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(قَپْ پا)
مرغزارناک شدن جائی. (منتهی الارب). بامرغزار شدن زمین. (تاج المصادر بیهقی). پربوستان شدن زمین.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دشمن روی شدن. (منتهی الارب). دشمن شدن کسی. (ناظم الاطباء). بغیض گشتن. (از اقرب الموارد) ، گروه مردم از هر جنس آمیخته، یقال: دخلنا فی البغثاء. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(هََ سَ / سِ پَ)
عوض دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی). عوض یا بدل یا جانشین دادن. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، بازگشتن بسوی مسرت کسی از اسائت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رضا شدن از کسی یعنی رها کردن چیزی را که بدان سبب بر کسی خشم کرده بود و بازگشتن بسوی مسرت کسی بعد از خشم کردن بر او. واصل آن ازاله کردن عتبه (خشم و سخط) باشد و همزۀ اعتاب برای نفی است چنانکه در اشکاه که بمعنی ’ازال شکایته’ است. (از اقرب الموارد). یقال ’اعتبنی فلان،ای عاد الی مسرتی راجعاً عن الاسآءه’. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، خشنود کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن تهذیب عادل بن علی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
انض اللحم اناضهً (از باب کرم) ، نیم پخته گردید گوشت. (ناظم الاطباء). نیم جوش یافتن گوشت. (یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا
(اَ غِضْ ضَ)
ج غضیض، یعنی تازه و شکوفۀ نرم و چشم سست نگاه ناقص وخوار. (منتهی الارب). جمع واژۀ غضیض. (اقرب الموارد). اغضاء. (از اقرب الموارد). رجوع به غضیض و اغضاء شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اراضه
تصویر اراضه
سیراب گرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اناضه
تصویر اناضه
رسیده شدن پختن چون خرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغاثه
تصویر اغاثه
بفریاد رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغاره
تصویر اغاره
غارت کردن، تاراج کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغامه
تصویر اغامه
ابرناکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افاضه
تصویر افاضه
بهره و فیض رساندن به دیگران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغابه
تصویر اغابه
غایب گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغاثه
تصویر اغاثه
((اِ ثِ))
به فریاد کسی رسیدن، فریادرسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اغاره
تصویر اغاره
((اِ رِ یا رَ))
تاراج کردن، غارت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افاضه
تصویر افاضه
((اِ ض ِ))
پر کردن ظرف تا لبریز شود، وارد شدن در سخن و حدیث، فیض رساندن، بهره
فرهنگ فارسی معین