جدول جو
جدول جو

معنی اعماق - جستجوی لغت در جدول جو

اعماق
عمق ها، ژرفاها، گودی ها، شدت ها، عمیق بودن ها، جمع واژۀ عمق
تصویری از اعماق
تصویر اعماق
فرهنگ فارسی عمید
اعماق
(اَ)
شهریست مابین حلب و انطاکیه، جای ریزش آب بسیار که بجز موسم گرماخشک نشود. و هو جمع باعتبار اجزائه. (منتهی الارب). یاقوت آرد: در فتح قسطنطنیه از آن ذکر آمده. گفته اند: رومیان در اعماق و دابق فرودآمدند و شاید در لفظ جمع ذکر شده و مراد از آن عمق باشد و آن کوره ای میان حلب و انطاکیه نزدیک دابق است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
اعماق
(اَ)
جمع واژۀ عمق و عمق و عمق، بمعنی مغ چاه و وادی و کوه و کرانۀ دشت دور از دیدار و جز آن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). ج عمق، کرانۀ دشت دور از دیدار. (آنندراج). جمع واژۀ عمق و عمق و عمق، بمعنی ته چاه و دشت و کرانه های دور مفازه و جز آن. (از اقرب الموارد). مغها. گودیها. تکها. (ناظم الاطباء) و رجوع به کلمات مذکور شود
لغت نامه دهخدا
اعماق
(اِ)
مغاک کردن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). ژرف کردن. (تاج المصادر بیهقی). ژرف تر فروبردن. (مصادر زوزنی). گود گردانیدن چاه. (از اقرب الموارد). اعتماق. تعمیق. (اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
اعماق
جمع عمق، ته چاه
تصویری از اعماق
تصویر اعماق
فرهنگ لغت هوشیار
اعماق
جمع عمق، تک ها، ته ها، رژف ها
تصویری از اعماق
تصویر اعماق
فرهنگ فارسی معین
اعماق
ژرفاهای
تصویری از اعماق
تصویر اعماق
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اعمار
تصویر اعمار
عمرها، حیات ها، زندگی ها، کنایه از اشخاص بسیار محبوب و عزیز، جمع واژۀ عمر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعمال
تصویر اعمال
به کار بردن، به کار بستن، کار فرمودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعمال
تصویر اعمال
عمل ها، طرز کارها، جراحی ها، عبادت ها، تقلب ها، آهنگ ها، جمع واژۀ عمل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ایماق
تصویر ایماق
اویماق، قبیله، طایفه، دودمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعناق
تصویر اعناق
عنق ها، گردن ها، جمع واژۀ عنق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعتاق
تصویر اعتاق
آزاد کردن، رها کردن، آزاد کردن بنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعلاق
تصویر اعلاق
علق ها، هر چیزهای خوب و گرانمایه، نفیس ها، جمع واژۀ علق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعمام
تصویر اعمام
عم ها، برادران پدر، عموها، جمع واژۀ عم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعراق
تصویر اعراق
عرق ها، ریشه ها، اصل و ریشۀ چیزی ها، رگ ها، جمع واژۀ عرق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعماد
تصویر اعماد
ستون نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایماق
تصویر ایماق
ترکی تبار قبیله طایفه دودمان، جمع ایماقات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امعاق
تصویر امعاق
مغاک کندن گود کندن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع علق، گرانمایه مکل انداختن مکل زالو یازلو، در دام انداختن، چنگ در زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعماء
تصویر اعماء
نابینا و کور کردن، کوراندن چشم کسی را بستن دید بست کور کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعمال
تصویر اعمال
جمع عمل، کار و خدمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعمار
تصویر اعمار
عمر، زندگانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعماس
تصویر اعماس
پنهان کردن ناپدید کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعمام
تصویر اعمام
جمع عم، برادر پدر است، عموها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتماق
تصویر اعتماق
مغاک کردن: (مغاک گودال در زمین و جز در زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعثاق
تصویر اعثاق
فراخسالی: سال فراوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعذاق
تصویر اعذاق
جمع عذق، خوشه های انگور، خوشه های خرما
فرهنگ لغت هوشیار
جمع عرق، رگ ها، ریشه ها بیخ ها رگاندن می: رگ دار کردن می اندک آب ریختن در می، به اراک رفتن، ریشه دواندن جمع عرق رگها وریدها، اصلها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتاق
تصویر اعتاق
بنده ای را رها وآزاد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارماق
تصویر ارماق
جمع رمق، باقی جان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احماق
تصویر احماق
دیوانه یافتن، فرزند گول یافتن، گول خواندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعناق
تصویر اعناق
جمع عنق، گردن ها جمع عنق گردنها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتاق
تصویر اعتاق
((اِ))
رها کردن، آزاد کردن بنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعمال
تصویر اعمال
انجام
فرهنگ واژه فارسی سره