جدول جو
جدول جو

معنی اعلال - جستجوی لغت در جدول جو

اعلال
بیمار گرداندن علیل کردن بیمار کردن، ناقص و علیل و بیمار کردن
تصویری از اعلال
تصویر اعلال
فرهنگ لغت هوشیار
اعلال
در صرف عربی، معتل کردن، علیل کردن، بیمار کردن
تصویری از اعلال
تصویر اعلال
فرهنگ فارسی عمید
اعلال
((اِ))
بیمار کردن
تصویری از اعلال
تصویر اعلال
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

جمع تل، پشته ها، بالش ها، جمع تل توده های خاک و ریگ پشته ها،جمع تل بالشها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احلال
تصویر احلال
فرود آمدن، روا دانستن، بایستن، کیفرسزایی حلال گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجلال
تصویر اجلال
جمع جل، پالان ها دامپوش ها بزرگداشت
فرهنگ لغت هوشیار
آشوب بر هم زدن کار شکنی زیانگری در تازی با آرش (معنی) بردن و ربودن نیز آمده اخلال طلب اخلال جوی اخلال گر خلل آوردن، خلل و رخنه کردن، خلل رسانیدن، زیان رسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
خوار پنداشتن دست کم گرفتن، خوار کردن، نرم گرداندن کسی را خوار پنداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
نازیدن، تاختن، راه شناسی، گستاخی، فرا شیفتگی، یارایی ناز کردن، کرشمه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازلال
تصویر ازلال
لغزانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسلال
تصویر اسلال
بدگند دادن (بدگند رشوت) پاره دادن، شمشیرکشیدن، دزدی تاراج آشکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشلال
تصویر اشلال
لنگ کردن، لنگدستی دوال ها دوال های اگام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخلال
تصویر اخلال
دستبری، بهم زدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اعمال
تصویر اعمال
انجام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اعلان
تصویر اعلان
آگهی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اعلام
تصویر اعلام
باز نمود، ناموران، ویژه نام ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اعبال
تصویر اعبال
درشت شدن، برگ آوردن، ستبرشاخگی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ظل، سایه ها سایه افکندن، سایه دارشدن، درسایه خود گرفتن پناه دادن جمع ظل سایه ها. سایه کردن سایه افکندن سایه و روشن درخت و مانند آن، نزدیک آمدن، سایه ها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع طل، ویرانه ها، لاشه ها جمع طلل. نشانهای سرای جایهای بلند و بر جسته از خانه های خراب، کالبدها
فرهنگ لغت هوشیار
گمراهاندن، تباهیدن، آسیب رساندن، به خاک سپردن از راه بردن بیراه کردن گمراه ساختن، ج ضلع، پهلوها گمراهی وبه بیراهه راندن گمراهی وبه بیراهه راندن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع عطل، زنان بی زیور، اسبان بی لگام، ستور بی داغ، مردان بی ساز و برگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعضال
تصویر اعضال
ناخوش داشتن، دشوار زادن، درماندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعصال
تصویر اعصال
سخت شدن چون سخت شدن دندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعزال
تصویر اعزال
جمع عزل، مردان بی زینه (زینه سلاح) بی زینگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعدال
تصویر اعدال
جمع عدل، روزنه ها، مانندها، جمع عدل، دادها دادگری ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعجال
تصویر اعجال
پیشی گرفتن، درگذشتن از، شتابانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
بیمار شدن، بهانه آوردن، سرگرم شدن، گناه جستن، پیاپی نوشیدن، فرنود آوردن مشغول داشتن به کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعوال
تصویر اعوال
بانگیدن، نازیدن نازش، بارنهادن، آزمندیدن، پر فرزندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعمال
تصویر اعمال
جمع عمل، کار و خدمت
فرهنگ لغت هوشیار
آشکاراندن آشکارا کردن پدید ساختن، آگهی، جمع اعلانات. آشکار کردن، علنی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع علم، ناموران نامبرداران، درفش ها نشان ها، ویژه نام ها نیودش، هشدار دادن، دانا کردن جمع علم بزرگان ناموران نامداران، درفشها نشانها، اسامی خاص نامهای خاص. آگاهانیدن آگاه کردن دانا کردن، آگاهی، جمع اعلامات. یا اعلام جرم. عبارتست از اینکه وکلای مجلس یا دادستان یا اشخاص جرم شخصی را (که دارای مقام و رتبه قابل توجهی است) بسمع اولیای امور بر سانند و او را تعقیب کنند. یا اعلام خطر. آگاهانیدن از خطر. آگاه گردانیدن، کسی را باخبر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع علق، گرانمایه مکل انداختن مکل زالو یازلو، در دام انداختن، چنگ در زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعلاف
تصویر اعلاف
جمع علف، سبزه ها، خورش ستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعکال
تصویر اعکال
جمع عکل، ناکسان فرومایگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعقال
تصویر اعقال
خرد مند یافتن، به سایه رفتن
فرهنگ لغت هوشیار