جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با اعلال

اعلال

اعلال
بیمار گرداندن علیل کردن بیمار کردن، ناقص و علیل و بیمار کردن
اعلال
فرهنگ لغت هوشیار

اعلال

اعلال
خداوند شتران دوبار آب خورده شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). دوباره خوراندن قوم شتران خود را. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا

اعلال

اعلال
جَمعِ واژۀ عَل ّ، بمعنی آنکه با زنان بسیار دیدار کند و معانی دیگر. (از اقرب الموارد). رجوع به عل شود، مضطرب و متردد شدن، انبوه و متراکم گردیدن شب. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

اتلال

اتلال
جمع تل، پشته ها، بالش ها، جمع تل توده های خاک و ریگ پشته ها،جمع تل بالشها
فرهنگ لغت هوشیار

احلال

احلال
فرود آمدن، روا دانستن، بایستن، کیفرسزایی حلال گردانیدن
احلال
فرهنگ لغت هوشیار

اخلال

اخلال
آشوب بر هم زدن کار شکنی زیانگری در تازی با آرش (معنی) بردن و ربودن نیز آمده اخلال طلب اخلال جوی اخلال گر خلل آوردن، خلل و رخنه کردن، خلل رسانیدن، زیان رسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار

اذلال

اذلال
خوار پنداشتن دست کم گرفتن، خوار کردن، نرم گرداندن کسی را خوار پنداشتن
فرهنگ لغت هوشیار