جدول جو
جدول جو

معنی اعطائی - جستجوی لغت در جدول جو

اعطائی
(اِ)
منسوب به اعطاء. آنچه که بخشیده باشند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
اعطائی
منسوب به اعطا آنچه که بخشیده باشند: اعطائی اعلی حضرت
تصویری از اعطائی
تصویر اعطائی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از افطاری
تصویر افطاری
غذایی که روزه دار هنگام افطار می خورد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انطاکی
تصویر انطاکی
از مردم انطاکیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعشاری
تصویر اعشاری
مربوط به اعشار، ارقام بعد از ممیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعرابی
تصویر اعرابی
عرب بادیه نشین، تازی بیابانی
فرهنگ فارسی عمید
(اِ ئی یَ / یِ)
مؤنث اعطائی.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
یکی از پانزده درد که در عربی نام مخصوص دارند. (یادداشت بخط مؤلف). شیخ الرئیس در قانون در باب ’اوجاع التی لها اسماء’ گوید: سبب درد اعیایی یاتعب است که آن درد را اعیاء تعبی گویند، یا خلط ممدودست و دردی را که از آن حادث شود، اعیاء تمددی نامند و یا سبب آن ریح است که درد ناشی از آنرا اعیاء نافخ نامند و یا سبب آن خلط لاذع است که اعیاء قروحی گویند و تراکیبی از آنها حاصل که از جملۀ آن مرکبات اعیاء ورمی است که از اعیاء تمددی و قروحی ترکیب میشود. و یکی از شارحان نصاب الصبیان گوید: اعیایی دردی است که به او واماندگی در قوه حرکت دهنده عضو حاصل باشد. و صاحب ذخیرۀ خوارزمشاهی گوید: انواع ماندگی است و به تازی اعیاء گویند. (از یادداشتهای مؤلف)
لغت نامه دهخدا
روزه گشا: خوراکی که به هنگام روزه گشایی خورده می شود طعام و خوراکی که بهنگام افطار خورند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انطاکی
تصویر انطاکی
منسوب به انطاکیه از مردم انطاکیه اهل انطاکیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امرائی
تصویر امرائی
منسوب به امرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
پیمانی نانپاره دار روستا خاوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعرابی
تصویر اعرابی
بادیه نشین، عرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعنائی
تصویر رعنائی
زیبائی، حسن و جمال و دلربائی
فرهنگ لغت هوشیار
کاربستی پساختیک منسوب به اجرا آنچه در اجرا میاید آنچه به اجرا پیوستگی دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احصائی
تصویر احصائی
شمردنی منسوب به احصاء، قابل شمارش شمردنی
فرهنگ لغت هوشیار
دهشی واگذاری مونث اعطائی، آنچه بخشیده باشند دهش بخشش. توضیح این کلمه مستحدث و در ادارات معمول و غیر فصیح است
فرهنگ لغت هوشیار
آباده: رودر روی زیر سرا (عرصه) هوایی رودر روی زمینی آنچه مربوط به (اعیان) باشد، آنچه مربوط به بنا و ساختمان باشد مقابل ارض. یا برادر اعیانی. برادری که در پدر و مادر با شخص شریک باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افطاری
تصویر افطاری
طعام و خوراکی که به هنگام افطار خورند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعرابی
تصویر اعرابی
عرب بیابانی، صحرانشین، جمع اعراب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعشاری
تصویر اعشاری
دهدهی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
Feudal
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
féodal
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
feudal
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
feodal
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
ศักดินา
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
feodaal
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
feudal
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
feudale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
feudal
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
封建的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
feudalny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
феодальний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
феодальный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اقطاعی
تصویر اقطاعی
सामंती
دیکشنری فارسی به هندی