جدول جو
جدول جو

معنی اعزال - جستجوی لغت در جدول جو

اعزال
(اَ)
جمع واژۀ عزل، مرد بی سلاح. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به عزل شود.
لغت نامه دهخدا
اعزال
جمع عزل، مردان بی زینه (زینه سلاح) بی زینگان
تصویری از اعزال
تصویر اعزال
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اعتزال
تصویر اعتزال
عزلت گزیدن، گوشه نشین شدن، کناره گیری کردن، به یک سو شدن، گوشه گیری، گوشه نشینی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعمال
تصویر اعمال
عمل ها، طرز کارها، جراحی ها، عبادت ها، تقلب ها، آهنگ ها، جمع واژۀ عمل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انزال
تصویر انزال
خارج شدن منی از اندام تناسلی زن یا مرد، فرو فرستادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعزاز
تصویر اعزاز
عزت دادن، عزیز شمردن، گرامی داشتن، ارجمند کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انزال
تصویر انزال
نزل ها، پیشکشی های جلوی مهمان، جمع واژۀ نزل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعلال
تصویر اعلال
در صرف عربی، معتل کردن، علیل کردن، بیمار کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعمال
تصویر اعمال
به کار بردن، به کار بستن، کار فرمودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انعزال
تصویر انعزال
گوشه گیر شدن، برکنار شدن، معزول شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معزال
تصویر معزال
خود کامه، بی زینه (بی سلاح)، نادان
فرهنگ لغت هوشیار
گوشه گزینی دوری کناره گیری گوشه گیر شدن گوشه گرفتن بر کنار شدن بکنار رفتن، گوشه گیری کناره گیری
فرهنگ لغت هوشیار
شوس دادن (شوس منی)، فرو فرستادن، فرود آوردن، درخواست، جمع نزل، خوراکی ها خوردنی ها جمع نزل فرو فرستادن فرود آوردن: انزال کتب آسمانی، انزال منی یا انزال منی. اخراج آب مرد. یا سرعت انزال. زود فرود آمدن آب مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعقال
تصویر اعقال
خرد مند یافتن، به سایه رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعکال
تصویر اعکال
جمع عکل، ناکسان فرومایگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعلال
تصویر اعلال
بیمار گرداندن علیل کردن بیمار کردن، ناقص و علیل و بیمار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعمال
تصویر اعمال
جمع عمل، کار و خدمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعوال
تصویر اعوال
بانگیدن، نازیدن نازش، بارنهادن، آزمندیدن، پر فرزندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعصال
تصویر اعصال
سخت شدن چون سخت شدن دندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازعال
تصویر ازعال
شاد گرداندن شاداندن بر کندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعبال
تصویر اعبال
درشت شدن، برگ آوردن، ستبرشاخگی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع عطل، زنان بی زیور، اسبان بی لگام، ستور بی داغ، مردان بی ساز و برگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتزال
تصویر اعتزال
گوشه نشین، جدا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعضال
تصویر اعضال
ناخوش داشتن، دشوار زادن، درماندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعزام
تصویر اعزام
فرستادن و روانه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
گرامیداشت، نیرومند کردن، سخت بودن گران آمدن ارجمند کردن گرامی داشتن عزیز داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع عزیز، گرامیان، کمیابان دور کردن، برانگیختن به ناهمسری، جمع عزب، تک زنان: مردان بی زن زنان بی شوی همسر ناگرفتگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعزاء
تصویر اعزاء
ارجمند، کمیاب، عزیز، گرام، جمع عزیز گرامیان عزیزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعدال
تصویر اعدال
جمع عدل، روزنه ها، مانندها، جمع عدل، دادها دادگری ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعجال
تصویر اعجال
پیشی گرفتن، درگذشتن از، شتابانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتزال
تصویر اعتزال
((اِ تِ))
منزوی شدن، گوشه گرفتن، دارای آیین معتزله بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعمال
تصویر اعمال
((اِ))
به کار بستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعمال
تصویر اعمال
((اِ))
جمع عمل، کارها، کرده ها، شغل ها، پیشه ها، نواحی (حکومتی)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعزام
تصویر اعزام
گسیل، فرستادن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اعمال
تصویر اعمال
انجام
فرهنگ واژه فارسی سره