- اعراس
- دامادشدن ویوک گرفتن (ویوک عروس)، همبستری، فرود آمدن، برهم نهادن
معنی اعراس - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع ترس، کلانسپرها
گنگ شدن
حارس، مقیم بودن بجایی
لرزانیدن، لرزاندن
تازیان
رویگردانی
جمع طرس، نامه ها
جمع ضرس، دندانها دندانه ها پریشاندن، خاموشاندن، کند دندانی جمع ضرس دندانها
جمع عرق، رگ ها، ریشه ها بیخ ها رگاندن می: رگ دار کردن می اندک آب ریختن در می، به اراک رفتن، ریشه دواندن جمع عرق رگها وریدها، اصلها
جاها و مکانهای مرتفع و بلند، نام یکی از سوره های قرآن مجید
روی گردانیدن از چیزی
پراکنیدن، سراسیمگی، جمع عرصه، زیر سراها زمینی ها
جمع عرش، تخت ها اورنگ ها، گرزمان ها
آشکار کردن، روشن گردانیدن، اصلاح کردن، نیکو ساختن
جمع عرو، کرانه ها، ناکوشندگان
ورتنیدن (تغییر دادن) پیر دختر شدن
پنهان کردن ناپدید کردن
واژگون کردن
خنکاندن: خنک کردن، فسراندن: یخ زده کردن
چادر، خیمه، دیوار، جمع فرس، اسبها
جمع غرس، نهال ها نهال کاری درختکاری جمع غرس درختها نهالها
جمع مرسه، ریسمان ها
اعرابی، عرب ها، تازیان
خیمۀ بزرگ، بارگاه، سراپرده، خرگاه، خبا، خرگه، هواری، فسطاط
جمع واژۀ فرس، فرس ها
جمع واژۀ فرس، فرس ها
غرس ها، نهال ها، درخت ها، جمع واژۀ غرس
ضرس ها، دندان ها به ویژه دندان آسیا، دندان آسیاب ها، جمع واژۀ ضرس
روی برگردانیدن، رخ برتافتن، دوری کردن، پرهیز کردن، پرهیز کردن از چیزی
آشکار و روشن ساختن، فصیح سخن گفتن، درست بیان کردن، کلمۀ عجمی را عربی کردن، حرکات حروف یا کلمات (فتحه، کسره، ضمه، مد و تشدید) که در بالا یا زیر کلمات قرار می گیرد
عرض ها، متاع ها، کالاها، بیماریها، آنچه برای شخص پیش بیاید، چیزی که دوام و بقا نداشته باشد، در فلسفه آنچه قائم به غیر باشد، جمع واژۀ عرض
عرصه ها، میدان ها، حیاط ها، جای وسیع ها، جمع واژۀ عرصه
عرق ها، ریشه ها، اصل و ریشۀ چیزی ها، رگ ها، جمع واژۀ عرق
جمع ضرس، دندان ها