- اعتماد
- استواری، پشتگرمی، باور
معنی اعتماد - جستجوی لغت در جدول جو
- اعتماد
- تکیه کردن، به شب سیر کردن، وا گذاشتن کار به کسی
- اعتماد
- تکیه کردن، پشت گرمی، وثوق، متکی شدن به کسی و کاری را به او سپردن، واگذاشتن کار به کسی
- اعتماد ((اِ تِ))
- تکیه کردن، برگزیدن، کاری را به کسی واگذاشتن، اطمینان
- اعتماد
- Confidence, Trustfulness
- اعتماد
- уверенность , доверчивость
- اعتماد
- Vertrauen, Vertrauenswürdigkeit
- اعتماد
- впевненість , довірливість
- اعتماد
- pewność, zaufanie
- اعتماد
- confiança
- اعتماد
- fiducia
- اعتماد
- confianza
- اعتماد
- confiance
- اعتماد
- vertrouwen
- اعتماد
- ความมั่นใจ , ความไว้วางใจ
- اعتماد
- kepercayaan
- اعتماد
- فتنةٌ , مبالغةٌ
- اعتماد
- विश्वास , भरोसा
- اعتماد
- בִּטָחוֹן , אֵמוּן
- اعتماد
- imani, kuaminika
- اعتماد
- বিশ্বাস , বিশ্বাসযোগ্যতা
- اعتماد
- اعتماد , بھروسہ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بشمار آوردن، چیزی را اهمیت دادن
بنده گرفتن بنده کردن
خو گرفتن ها، معتاد شدن
تکیه کردن بر، واگذاشتن کار بکسی، سپردن چیزی را بکسی، وثوق اطمینان. یا اعتماد بنفس اتکا بخود بخویشتن متکی بودن، یا رای اعتماد. رایی که وکلای مجلس بدولتی که مایلند بر سر کار بماند بعد از استیضاح میدهند مقابل رای عدم اعتماد
در کار بودن: بر کاری، آباد کردن آباندن، گودالیدن (قدکشیدن)
مغاک کردن: (مغاک گودال در زمین و جز در زمین
سر پوشیدن، آهنگیدن، دستار بستن
گزینش، آهنگیدن