- اعبل
- سنگ سپید، کوه سپید، خرسنگ سنگ خارا
معنی اعبل - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پارسی است اسپرز (طحال) دراز بروت سپرز اسپرز طحال، ورم بزرگی که در پهلو پدید آید
تخم ماهی خاویار
شتر بلند، ناقه توانا
گول: زن، کهنه پوش: زن، شتربزرگ
کلانشکم گردن باریک، آفتاب پرست، مار بزرگ، بوته پنبه
خوشریخت تر بلند بالا: مرد
خوشبو تر
عابدتر
درشت شدن، برگ آوردن، ستبرشاخگی
جمع عبء سنگین ها بارها
کج ساغ، دندانکج، خشک تن، کارسخت
مردبی زینه، ابربی باران، ستاره روشن، دمکج ابر بی باران، مرد بی سلاح. یا سماک اعزل
داد دهنده تر، عادلتر
اثرگذارنده تر، عمل کننده تر
عاقلتر، خردمندتر، داناتر
آمله
تیر اندازتر
بار، سنگینی، بار بسته، جمع واژۀ عبء
مثل، نظیر، جمع واژۀ عبء
مثل، نظیر، جمع واژۀ عبء
ریگ، تودۀ جداگانه، ویژگی ابر بی باران، مرد بی سلاح
عادل تر، دادگرتر، داددهنده تر، شایسته تر برای گواهی دادن
فربه
کناره گوشه، کاسه شیر، درشتخوی: مرد، کبداد (گویش شیرازی) ازگیاهان دارویی
تخم ماهی که پس از صید کردن از شکم آن بیرون می آورند و مصرف خوراکی دارد
عاقل تر، خردمندتر
اشتران تک ندارد مخفف ابوالقاسم و ابوالفضل و مانند آنها (قس: بلقاسم و بلفضل در نوشته های پیشینیان و در تداول عوام امل مخفف ام البنین و جز آن)، نره احلیل کیر. نامی است جمله اشتران را اشتران بیش از دو (جمع بی مفرد یا اسم جنس به اعتبار وضع نه استعمال)، ابر حامل باران
تنگدست، درشت بینی
هر برگ پیچیده و باریک مانند برگ درخت گز
شتر، پستانداری نشخوار کننده و حلال گوشت با گردن دراز و پای بلند و یک یا دو کوهان بر پشت، هیون، جمل، بعیر، ناقه، اشتر، خالۀ گردن دراز
درشت، سطبر و پهن