اعلال شدۀ اعادی. رجوع به اعادی شود، ضد اسافل. (یادداشت مؤلف). جاهای بلند. (ناظم الاطباء) (آنندراج) : عبداﷲ بن عزیز از حبس ناصرالدین خلاص یافته بود و به اعالی ماوراءالنهر رفته. (ترجمه تاریخ یمینی ص 151) ، در تداول جغرافیانویسان قدیم عربی زبان، اعالی را بر شمال هر ناحیه اطلاق می کردند. اعلون. و رجوع به اعلی و اعلون شود
اعلال شدۀ اعادی. رجوع به اعادی شود، ضد اسافل. (یادداشت مؤلف). جاهای بلند. (ناظم الاطباء) (آنندراج) : عبداﷲ بن عزیز از حبس ناصرالدین خلاص یافته بود و به اعالی ماوراءالنهر رفته. (ترجمه تاریخ یمینی ص 151) ، در تداول جغرافیانویسان قدیم عربی زبان، اعالی را بر شمال هر ناحیه اطلاق می کردند. اعلون. و رجوع به اعلی و اعلون شود
جمع واژۀ معبد. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ معبد، به معنی عبادتخانه های کفار. (غیاث) (آنندراج). عبادتگاهها. پرستشگاهها: و دیگر نواحی از آن دیار بستد و معابد و بیع و کنشتهای ایشان خراب کرد و بجای آن مساجد بنیاد نهاد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 40). به تقلید اسلاف در آن معابد نیازمند شده. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 414). و اضعاف آن بر عمارت مساجد و معابد و اربطه و مدارس و قناطر و مصانع و مزارات متبرک و بقاع خیر صرف کرده است. (المعجم چ دانشگاه ص 15). کلیسا و معابد ایشان که از سنگ برافراخته بودند با خاک برابر افتاد. (ظفرنامۀ یزدی). و رجوع به معبد شود، جمع واژۀ عبد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جمعالجمع عبد. (اقرب الموارد)
جَمعِ واژۀ مَعبَد. (ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ معبد، به معنی عبادتخانه های کفار. (غیاث) (آنندراج). عبادتگاهها. پرستشگاهها: و دیگر نواحی از آن دیار بستد و معابد و بیع و کنشتهای ایشان خراب کرد و بجای آن مساجد بنیاد نهاد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 40). به تقلید اسلاف در آن معابد نیازمند شده. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 414). و اضعاف آن بر عمارت مساجد و معابد و اربطه و مدارس و قناطر و مصانع و مزارات متبرک و بقاع خیر صرف کرده است. (المعجم چ دانشگاه ص 15). کلیسا و معابد ایشان که از سنگ برافراخته بودند با خاک برابر افتاد. (ظفرنامۀ یزدی). و رجوع به معبد شود، جَمعِ واژۀ عبد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جمعالجمع عبد. (اقرب الموارد)
جمع واژۀ آبده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). جانور وحشی از این جهت که چون اغلب اوقات بمرگ طبیعی نمی میرد بلکه بکشتن و اهلاک دیگران، گویا جاودانه است. (آنندراج). رمندگان و اسبی که بدو صید کنند. (مهذب الاسماء) : چنانکه مجال جولان بر اوابد وحوش ممکن نباشد. (جهانگشای جوینی).
جَمعِ واژۀ آبده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). جانور وحشی از این جهت که چون اغلب اوقات بمرگ طبیعی نمی میرد بلکه بکشتن و اهلاک دیگران، گویا جاودانه است. (آنندراج). رمندگان و اسبی که بدو صید کنند. (مهذب الاسماء) : چنانکه مجال جولان بر اوابد وحوش ممکن نباشد. (جهانگشای جوینی).
نام جایگاهی است در گفتۀ شبیب بن یزید بن نعمان بن بشیر انصاری: طربت و هاجتنی الحمول الظواعن و فی الظّعن تشویق لمن هو قاطن و ما شجن فی الظاعنین عشیه ولکن هوی لی فی المقیمین شاجن بمخترق الارواح بین اعابل فصنع لهم بالرحلتین مساکن . (از معجم البلدان)
نام جایگاهی است در گفتۀ شبیب بن یزید بن نعمان بن بشیر انصاری: طربت و هاجتنی الحمول الظواعن ُ و فی الظّعن تشویق لمن هو قاطن ُ و ما شجن فی الظاعنین عشیه ولکن هوی لی فی المقیمین شاجن بمخترق الارواح بین اعابل فصنع لهم بالرحلتین مساکن ُ. (از معجم البلدان)
پرستندۀ خدا و ملتزم به شرائع دین. (از اقرب الموارد). پرستنده. عبادت کننده: عابدان را پرده این خواهد درید زاهدان را توبه آن خواهد شکست. خاقانی. خدا از عابدان آنها گزیند که در راه خدا آن را نبیند. نظامی. چه گویی در حق فلان عابد که دیگران به طعنه سخنها گفته اند. (گلستان سعدی). گفتم میان عالم و عابد چه فرق بود تا اختیار کردی از آن این فریق را. سعدی (گلستان). ، موحد. (ذیل اقرب الموارد بنقل از تاج العروس) ، خادم. (اقرب الموارد) ، مرد با ننگ و عار. و گفته اند بدین معنی است قول خداوند تعالی: ان کان للرحمن ولد فانا اول العابدین. (قرآن 81/43). أی اول الاّنفین. (از منتهی الارب)
پرستندۀ خدا و ملتزم به شرائع دین. (از اقرب الموارد). پرستنده. عبادت کننده: عابدان را پرده این خواهد درید زاهدان را توبه آن خواهد شکست. خاقانی. خدا از عابدان آنها گزیند که در راه خدا آن را نبیند. نظامی. چه گویی در حق فلان عابد که دیگران به طعنه سخنها گفته اند. (گلستان سعدی). گفتم میان عالم و عابد چه فرق بود تا اختیار کردی از آن این فریق را. سعدی (گلستان). ، موحد. (ذیل اقرب الموارد بنقل از تاج العروس) ، خادم. (اقرب الموارد) ، مرد با ننگ و عار. و گفته اند بدین معنی است قول خداوند تعالی: ان کان للرحمن ولد فانا اول العابدین. (قرآن 81/43). أی اول الاَّنفین. (از منتهی الارب)