از دهات دهستان گنجگاه بخش سنجید شهرستان هروآباد است، در 12هزارگزی جنوب باختری سنجید (کیوی) و 10هزارگزی جادۀ شوسۀ میانه به هروآباد در منطقه ای کوهستانی و سردسیر واقع است و 148 تن سکنه دارد، آبش از چشمه است و محصولش غلات و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنعت دستی آنان قالی بافی است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 4 ص 523)
از دهات دهستان گنجگاه بخش سنجید شهرستان هروآباد است، در 12هزارگزی جنوب باختری سنجید (کیوی) و 10هزارگزی جادۀ شوسۀ میانه به هروآباد در منطقه ای کوهستانی و سردسیر واقع است و 148 تن سکنه دارد، آبش از چشمه است و محصولش غلات و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنعت دستی آنان قالی بافی است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 4 ص 523)
باغبان انگور و خرما، (منتهی الارب)، ناطر، حافظ رزستان و نخلستان، (از معجم متن اللغه)، باغبان رزستان و نخلستان، (ناظم الاطباء)، حافظ الکرم و النخل، (از اقرب الموارد)، حافظالکرم، (المنجد)، رزبان، (زمخشری)، ناظور، ناظوره، نگاهبان، رزوان، ج، نطّار، نطره، نواطیر، نطراء: به چرخشت اندر اندازی نگونم ز پشت و گردن مزدور و ناطور، منوچهری، کرده بدرود باغ بلبل ازآنک مر چمن را ز باغ ناطور است، مسعودسعد، چون نکند رخنه به دیوار باغ دزد که ناطور همان می کند، سعدی، - امثال: التمریانع و الناطور غیر مانع، ، حافظ زراعت، (از معجم متن اللغه)، حافظالزرع، (از اقرب الموارد) (المنجد)، دشتبان، (دستوراللغه) (زمخشری)، دشتوان: جهان دیده پیری بر او برگذشت چنین گفت خندان به ناطور دشت، سعدی، ، مهتر، (یادداشت مؤلف)، رجوع به ناظور شود، آنکه از دکل کشتی پاسبانی می نماید، (ناظم الاطباء)، پیرایه ای از الماس که زنان بر بالای پیشانی خود آویزند، (از المنجد)
باغبان انگور و خرما، (منتهی الارب)، ناطر، حافظ رزستان و نخلستان، (از معجم متن اللغه)، باغبان رزستان و نخلستان، (ناظم الاطباء)، حافظ الکرم و النخل، (از اقرب الموارد)، حافظالکرم، (المنجد)، رزبان، (زمخشری)، ناظور، ناظوره، نگاهبان، رزوان، ج، نُطّار، نطره، نواطیر، نُطَراء: به چرخشت اندر اندازی نگونم ز پشت و گردن مزدور و ناطور، منوچهری، کرده بدرود باغ بلبل ازآنک مر چمن را ز باغ ناطور است، مسعودسعد، چون نکند رخنه به دیوار باغ دزد که ناطور همان می کند، سعدی، - امثال: التمریانع و الناطور غیر مانع، ، حافظ زراعت، (از معجم متن اللغه)، حافظالزرع، (از اقرب الموارد) (المنجد)، دشتبان، (دستوراللغه) (زمخشری)، دشتوان: جهان دیده پیری بر او برگذشت چنین گفت خندان به ناطور دشت، سعدی، ، مهتر، (یادداشت مؤلف)، رجوع به ناظور شود، آنکه از دکل کشتی پاسبانی می نماید، (ناظم الاطباء)، پیرایه ای از الماس که زنان بر بالای پیشانی خود آویزند، (از المنجد)
آنچه بدان برند از کارد و جز آن، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، کارد بزرگ گوشتبر، (شرفنامۀ منیری)، کارد بزرگ و خنجر، (غیاث از منتخب و کشف و لطائف) (آنندراج) : همی خواهم من ای دهقان که امروز بگیری خنجری مانند ساطور، (منسوب به منوچهری)، هرکه یک سطر مدح او بنوشت نکشد رنج نیزه و ساطور، قطران (دیوان چ نخجوانی ص 138)، از علم وخرد سپرکن و خود وز فضل و ادب دبوس و ساطور، ناصرخسرو، گل سختش به سختی سندان شخ تندش به تیزی ساطور، مسعودسعد، تارکم زیر زخم خایسک است جگرم پیش حدّ ساطور است، مسعودسعد، به دشت جانوری خار میخورد، غافل تو تیز میکنی از بهرقتل او ساطور، ظهیرفاریابی (از شرفنامۀ منیری)، ساطور کند را نبود حدّ ذوالفقار، سلمان ساوجی، ، آنچه بدان گوشت برند، (المنجد)، آلت قصابان، (شعوری ج 2 ورق 59)، کارد قصابی، (استینگاس)، ابزاری آهنین و قطاع بزرگتر از کارد، و یک دمۀ آن تیز و برنده، و یک دمۀ دیگرش کند، و دارای دستۀ چوبین که قصابان بدان استخوانهای گوشت را قطع کنند و بشکنند و بگده نیز گویند، (ناظم الاطباء) کارد خمیده و سنگین که قصاب بدان استخوان شکند، و گوشت جدا کند و باغبان و هیزم شکن بدان شاخه ها قطع کنند: ز ساطور غم استخوانم شکست به سلاخی غصه برمال دست (!)، محمد ظهوری (از شعوری)
آنچه بدان بُرند از کارد و جز آن، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، کارد بزرگ گوشتبُر، (شرفنامۀ منیری)، کارد بزرگ و خنجر، (غیاث از منتخب و کشف و لطائف) (آنندراج) : همی خواهم من ای دهقان که امروز بگیری خنجری مانند ساطور، (منسوب به منوچهری)، هرکه یک سطر مدح او بنوشت نکشد رنج نیزه و ساطور، قطران (دیوان چ نخجوانی ص 138)، از علم وخرد سپرکن و خود وز فضل و ادب دبوس و ساطور، ناصرخسرو، گل سختش به سختی سندان شخ تندش به تیزی ساطور، مسعودسعد، تارکم زیر زخم خایسک است جگرم پیش حدّ ساطور است، مسعودسعد، به دشت جانوری خار میخورد، غافل تو تیز میکنی از بهرقتل او ساطور، ظهیرفاریابی (از شرفنامۀ منیری)، ساطور کُند را نبود حدّ ذوالفقار، سلمان ساوجی، ، آنچه بدان گوشت برند، (المنجد)، آلت قصابان، (شعوری ج 2 ورق 59)، کارد قصابی، (استینگاس)، ابزاری آهنین و قطاع بزرگتر از کارد، و یک دمۀ آن تیز و برنده، و یک دمۀ دیگرش کند، و دارای دستۀ چوبین که قصابان بدان استخوانهای گوشت را قطع کنند و بشکنند و بگده نیز گویند، (ناظم الاطباء) کارد خمیده و سنگین که قصاب بدان استخوان شکند، و گوشت جدا کند و باغبان و هیزم شکن بدان شاخه ها قطع کنند: ز ساطور غم استخوانم شکست به سلاخی غصه برمال دست (!)، محمد ظهوری (از شعوری)
سوفار بن چوبه تیر که در چله کمان گذاشته می شود، چنبر چرخ (لاستیک)، موی زهار، انگور کیسه کرده، چنبر پرویزن (پرویزن هر ابزار سوراخدار که با آن چیزی بیخته شود)، چارچوب، فرآویز (قاب)
سوفار بن چوبه تیر که در چله کمان گذاشته می شود، چنبر چرخ (لاستیک)، موی زهار، انگور کیسه کرده، چنبر پرویزن (پرویزن هر ابزار سوراخدار که با آن چیزی بیخته شود)، چارچوب، فرآویز (قاب)
دیدن ساطور در خواب، مردی بود که کارهای دشوار به سبب او از مردمان براید، خاصه که قوی و بزرگ باشد. جابر مغربی ساطور در خواب، مردی باشد شجاع و دلیر در میان کارهای آسان و دشوار. اگر بیند که ساطور داشت یاکسی بدو داد، دلیل که او را با مردی بدین صفت مصاحبت افتد و از او خیر و منفعت بیند. اگر ساطور او بشکست، دلیل بود که مردی بدین صفت که گفتیم از او جدا گردد. محمد بن سیرین
دیدن ساطور در خواب، مردی بود که کارهای دشوار به سبب او از مردمان براید، خاصه که قوی و بزرگ باشد. جابر مغربی ساطور در خواب، مردی باشد شجاع و دلیر در میان کارهای آسان و دشوار. اگر بیند که ساطور داشت یاکسی بدو داد، دلیل که او را با مردی بدین صفت مصاحبت افتد و از او خیر و منفعت بیند. اگر ساطور او بشکست، دلیل بود که مردی بدین صفت که گفتیم از او جدا گردد. محمد بن سیرین