جدول جو
جدول جو

معنی اطهری - جستجوی لغت در جدول جو

اطهری(اَ هََ)
منسوب به اطهر است که از سادات علوی بغداد بود. (از لباب الانساب). و رجوع به انساب سمعانی شود
لغت نامه دهخدا
اطهری(اَ هََ)
ابوالحسن علی بن مقلدبن عبدالله بن کرامه البواب حاجب اطهری. وی یکی از حاجبان اطهر بود. و در ماه ربیعالاّخر سال 473 هجری قمری درگذشت. (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اطهر
تصویر اطهر
پاک تر، پاکیزه تر
فرهنگ فارسی عمید
(اَ هََ)
پاکتر و پاکیزه تر. (ناظم الاطباء). پاکتر. (آنندراج) : ’هؤلاء بناتی هن ّ اطهر لکم’. (قرآن 78/11).
هست اگر آب آسمان طاهر
ذات تو زآب آسمان اطهر.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(وِ)
تطهﱡر. اصل آن تطهر بود پس از انداختن حرکت ’ت’ آن را در ’ط’ ادغام کردند و همزۀ وصل را به اول افزودند تا ابتداء به ساکن پیش نیاید. تنزه از چرکها. (از اقرب الموارد). پاک شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
اتری. نام دانشمندی است که ابوریحان از وی در کتاب تحقیق ماللهند درباره مقیاسات در چند موضع مطالبی نقل کرده است. رجوع به فهرست تحقیق ماللهند شود
لغت نامه دهخدا
(مُ طَهَْ هََ)
مرتضی، فرزند مرحوم حاج شیخ محمد حسین فریمانی (1299 ه. ش. - 1358 ه. ش.). در مشهد متولد شد و مقدمات عربی را بدانجا فراگرفت، سپس به قم رفت و در آنجا فقه و فلسفه آموخت، سپس به تدریس پرداخت و مدرسی مشهور گردید. در سال 1331 به تهران آمد و در دانشکدۀ الهیات معلم و دانشیار، و سپس استاد و سرانجام مدیر گروه فلسفه و حکمت اسلامی گردید. شب چهارشنبه دوازدهم اردیبهشت ماه 1358 به تیر غم آفرینی به ابدیت رسید. مطهری. استادی فاضل و فلسفه دانی متبحر بود. از وی کتابها و مقاله ها و سخنرانی های فراوان به طبع رسیده است. او راست: مقدمه و تعلیقات بر اصول فلسفه و روش رئالیسم تألیف علامه محمد حسین طباطبائی. علل گرایش به مادیگری. خدمات متقابل اسلام و ایران. انسان و سرنوشت. و تعدادی کتاب و مقالات دیگر
لغت نامه دهخدا
(مُ طَهَْ هََ)
پاکی. پاکیزگی:
ور جنبی ز میکده بر در کعبه بگذرد
کعبه ز لوث کعب او کی فتد از مطهری.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(مُ طَهَْ هََ)
منسوب است به مطهر که از قراء ری در مازندران است. (از الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
ابویعلی احمد بن عبدالعزیز طاهری، برادر ابوالحسن علی بن عبدالعزیز... از ابوطاهر مخاض و ابن اخماسمی (کذا) و جز آن دو روایت کرده است. او از خاندان طاهرذوالیمینین بوده است. (انساب سمعانی ورق 364 ’الف’). رجوع به ابوالحسن علی بن عبدالعزیز... طاهری شود
ابومنصور. از خاندان طاهریان بوده و بزبان عربی شعر میسروده و در ماوراءالنهر از گویندگان دربار سامانیان بشمار میرفته است. رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 446 شود
محمد بن جنید طوسی طاهری. وی از جانب عبدالله بن طاهر که از سال 214 تا 230 هجری قمری حکمرانی خراسان داشت نیابت میکرد. رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 220 شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
ده و بندری از دهستان ثلاث بخش کنگان شهرستان بوشهر. در 36 هزارگزی جنوب خاوری کنگان، کنار شوسۀ سابق بوشهر به لنگه. جلگه، گرمسیری و مالاریائی است با 980 تن سکنه. آب آن از چاه و قنات. محصول آنجا غلات، خرما، تنباکو و پیاز. شغل اهالی زراعت و ماهیگیری. پاسگاه ژاندارمری گمرک و گارد مسلح گمرک و یک دبستان 3 کلاسه دارد. لنگرگاهی در کنار خلیج کوچک طاهری است به عمق 11 متر و فاصله یک کیلومتر از ساحل و قابل استفاده برای کشتی های معمولی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). بندری است در جنوب ایران که محل صیدمروارید، و راندن کشتیهای غواصی میباشد. در بلوک دشتی واقع است. شهر سیراف قدیم که خرابه های آن هنوز درحوالی بندر طاهری دیده میشود، در قرن سوم هجری مهم ترین بنادر خلیج فارس، و مرکز تجارت محصولات ممالک اطراف اقیانوس هند بوده، و بناهای بسیار عالی داشته که بواسطۀ زلزلۀ شدیدی همه خراب شده، و دیگر آباد نگشته است. (جغرافیای کیهان قسمت طبیعی ص 100). بندر طاهری در 268500 گزی بوشهر میان اختر و نخل تقی واقع شده است. و رجوع به تاریخ سیستان حاشیۀ ص 229 شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
آنکه و آنچه منسوب به آل طاهر، و منسوب به حریم طاهری یکی از محلات بغداد باشد. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
نام قسمی کاغذ در قدیم، منسوب به طاهردوم از امراء طاهریۀ خراسان. (فهرست ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(هَِ ری یَ)
ده کوچکی است از دهستان بخش مرکزی شهرستان بندرعباس. در 48هزارگزی خاوری بندرعباس و 7هزارگزی راه مالرو بندرعباس به میناب. جلگه و گرمسیری است با 30 تن سکنه. مزارع خشک، تخت کش، مشکی و سوختگی جزء این ده است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(اَ هََ)
اثیرالدین مفضل بن عمر فیلسوف ایرانی از مردم ابهر قزوین یا اصفهان. بقول ابن عبری در سال 661 هجری قمری و بقول دیگر در سال 663 هجری قمری وفات کرده است. وی صاحب چندین کتاب است از میان آنها دو کتاب بسیار معروف میباشد یکی ایساغوجی که بر آن شرحهائی نوشته اند و آن با شرح شمس الدین احمد فناری در قسطنطنیه بطبع رسیده است. دیگر هدایهالحکمه و مشهورترین شرح آن شرح میرحسین میبدی است که در کلکته و هم در طهران و لکنهو طبع شده است و مشروح تر از همه شرح آخوند ملاصدراست. ابهری سه رساله در هیئت و نجوم دارد. و در منطق سه ضرب در شکل رابع بر پنج ضرب ارسطو افزوده و برای سالبۀ جزئیه در بعض صور عکس ثابت کرده است. و قبل از او در منطق متابعت ارسطو میکردند منطقیین پس از وی ضروب منتجۀ شکل چهارم را به تبعیت وی هشت ضرب شمرده اند. رجوع به جوهرالنضید (احکام عکس) و کشف الظنون شود. و او راست تنزیل الأفکار فی تعدیل الأسرار و نکت فی علم الجدل. و حواشی مفید بر شرح ملخص کاتبی
لغت نامه دهخدا
(اَ هََ)
منسوب به ازهر، نام جد منتسب الیه. (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(اَ هََ)
فیروزه ای است نزدیک بفیروزۀ بواسحاقی در صافی و شفافی. (جواهرنامه)
لغت نامه دهخدا
(اَ هََ)
صاحب الذریعه در ذیل دیوان اظهری قهپایه ای اصفهانی می نویسد وی کاتب بود و سرانجام به دیوانگی دچار شد و آنگاه پای وی را در گلاب شستند و در همانجا بخواب فرورفت و درگذشت. (از الذریعه قسم اول از ج 9). و نصرآبادی آرد: در اوایل گیوه کش بوده بعد از آن نویسندۀ عسس اصفهان شده و در آنجا جنون به هم رسانیده این ابیات را در عین حال جنون گفته. جلالای یقین تخلص نقل می کند که با سعیدای نقشبند همراه بودیم اظهری برخورد گفت می خواهم به خانه شخصی روم شما رفیق باشید. به اتفاق به خانه آن شخص رفتیم. گلاب طلب داشته درطشتی ریخت و پای خود را شسته پا در گلاب، گلاب به روی خود زده در همانجا خوابیده فوت شد. شعرش این است:
لخت دل و خون جگر هرگه ز مژگان بگذرد
کشتی به کشتی برخورد طوفان ز طوفان بگذرد.
(از تذکرۀ نصرآبادی ص 412).
رجوع به ص 413 همان مأخذ شود
او را ساقی نامه است. صاحب کشف الظنون نام وی را آورده و گفته است ساقی نامۀ او در 129 بیت است. (از الذریعه ج 12 ص 103)
لغت نامه دهخدا
(اَ هََ)
منسوب به اظهر و اغلب تخلص شاعران یا نام خانوادگی است. رجوع به اظهر شود
لغت نامه دهخدا
(اَ هََ)
شیخ شهاب الدین محمود از مشایخ کبار آذربایجان و از ارادت کیشان رکن الدین سجاسی است. در مدرسه سرخاب تبریز سه چله ریاضات کشید و سپس در سجاس خدمت شیخ رکن الدین رسید و منظور نظر او قرار گرفت واو را به دامادی خود برگزید. بعد از آن به اهر بازگشت و به ارشاد مشغول شد و به درجۀ قطبی رسید و در همانجا درگذشت. مرقد وی زیارتگاه است. (از حاشیۀ شدالازار ص 312). و رجوع به صفوه الصفا ص 51 و 314 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اطهر
تصویر اطهر
پاکیزه تر، نیکوتر
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده یشداسی پاکی مطهر بودن طهارت: گر جنبی ز مغکده بر در کعبه بگذرد کعبه بلوث کعب او کی فتد از مطهری ک (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به طاهر، نوعی کاغذ در قدیم (منسوب به طاهر دوم از طاهریان خراسان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطهر
تصویر اطهر
((اَ هَ))
طاهرتر، پاکتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مطهری
تصویر مطهری
((مُ طَ هَّ))
مطهر بودن، طهارت
فرهنگ فارسی معین