برجهانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، اطنان تشت و جز آن،به آوا آوردن. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). به بانگ آوردن تشت و جز آن. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (آنندراج). به بانگ آوردن مس و روی و آنچه بدان ماند. (تاج المصادر بیهقی). به بانگ آوردن رویینه وغیر آن. (مؤید الفضلاء). به آواز آوردن. (زوزنی)
از پس برجستن بر اسب خود. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). اطمار بر اسب خویش، از پشت برجستن و سوار شدن بر آن. (از متن اللغه) ، سست پا، درازپشت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مؤنث: طنباء. (منتهی الارب)
برجهانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، اطنان تشت و جز آن،به آوا آوردن. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). به بانگ آوردن تشت و جز آن. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (آنندراج). به بانگ آوردن مس و روی و آنچه بدان ماند. (تاج المصادر بیهقی). به بانگ آوردن رویینه وغیر آن. (مؤید الفضلاء). به آواز آوردن. (زوزنی)
از پس برجستن بر اسب خود. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). اطمار بر اسب خویش، از پشت برجستن و سوار شدن بر آن. (از متن اللغه) ، سست پا، درازپشت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مؤنث: طَنْباء. (منتهی الارب)