جدول جو
جدول جو

معنی اطفیش - جستجوی لغت در جدول جو

اطفیش(اَطْ طَ فَیْ یَ)
محمد بن یوسف بن عیسی اطفیش حفصی عدوی جزائری. از عالمان تفسیر و فقه و ادب بود و در دانشهای مزبور تبحر کامل داشت. از مذهب اباضی پیروی می کرد و در فقه آن مذهب مجتهد بود. وی در قضیۀ سیاسی وطنش تأثیر بارزی داشت که از وطن دوستی صحیحی حکایت می کرد. تولد و درگذشت وی در شهر یسجن (از وادی میزاب در الجزایر) بود. تألیفات او بیش از سیصد کتاب است در دانشهای تفسیر و آداب دین و نحو و معانی و بیان و حدیث و فقه و بدیع و عروض و منطق و تاریخ و قواعد خط همچون تیسیرالتفسیر در هفت جلد. نظم المغنی (ارجوزه) در نحو، پنج هزار بیت. شرح النیل در فقه و جز اینها. رجوع به الاعلام زرکلی ج 3 ص 1008 و معجم المطبوعات شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

شوهر زلیخا که وزیر یا عزیز ’رییان’ از عمالقۀ مصر بود. وی در میان مردم به لقب جبار شهرت داشت. او همان کسی است که حضرت یوسف را بسبب زیبایی خریداری کرد و بندۀ خود ساخت و همه کارهای خویش را به وی واگذاشت و آنگاه بدنبال افترای زلیخا او را زندانی کرد. وی را فوطیغار نیز گویند. (از لغات تاریخیه و جغرافیۀ ترکی). و صاحب قاموس الاعلام در ذیل اطفین آرد: نام وزیر ریان از سلاطین عمالقه که معاصر حضرت یوسف بود و به عزیز مصر شهرت داشت و زلیخای معروف زوجه او بود. و صاحب قاموس کتاب مقدس در ذیل فوطیفار آرد: رئیس خواجه سرایان فرعون. و او همان است که یوسف را خریداری کرد. (سفر پیدایش 37:36 و 39:1). و رجوع به پوتیفار شود. این نام در کشف الاسرار اظفیر و بقولی قطفیر و در تفسیر ابوالفتوح رازی اطفربن رحیب و بقولی قطفر ملقب به عزیز آمده است. و صورت اظفیر ظاهراً درست نیست. رجوع به کشف الاسرار ج 5 ص 34 و 35 و تفسیر ابوالفتوح چ علمی ج 5 ص 474 شود، اطلاق بنخله، گشنی دادن خرمابن را. (منتهی الارب) (آنندراج). گشن دادن خرمابن را. (ناظم الاطباء). تلقیح کردن نخل. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)، اطلاق قوم، رسیدن و بی مهار گردیدن شتران ایشان. (از منتهی الارب). بی مهار گشتن شتران. (آنندراج). رسیدن مردم و بی مهار گردیدن شتران ایشان. (ناظم الاطباء). اطلاق قوم، رها شدن و گشوده گشتن عقال شتران ایشان. (از اقرب الموارد) ، رها شدن شتران ایشان در طلب آب. (از متن اللغه)، دست گشادن. (کشاف اصطلاحات الفنون از صراح). گشادن دست بنیکی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). اطلاق دست کسی بخیر، گشادن آن بنیکی. (از اقرب الموارد)، گشاده شدن. (تاج المصادر بیهقی)، طلاق دادن زن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رها کردن زن از بند. (زوزنی). اطلاق همسر، طلاق دادن وی را. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). تطلیق. (متن اللغه)، اطلاق مواشی، بچرا گذاشتن چهارپایان و روان کردن آنها به چراگاه. (از اقرب الموارد). بچرا گذاشتن و رها کردن، اطلاق ناقه، راندن آن بسوی آب و آزاد گذاشتن آن برای چریدن درشب زادن، اطلاق دارو به معده، رساندن آن به شکم. (از متن اللغه)، اطلاق گوینده در سخن، تعمیم دادن سخن و مقید نکردن آن. (از اقرب الموارد). اطلاق گفتار، رها کردن آن بی قید و شرط. (از متن اللغه). بی قید و شرط گذاشتن کلام. (یادداشت مؤلف). و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: خفاجی در حاشیۀ تفسیر بیضاوی در تفسیر آیۀ صم بکم عمی (/2 18 و 171) الاّیه... گفته که: اطلاق ضد تقیید است و آن عبارت باشد از استعمال لفظ بمعنای خود خواه از طریق حقیقت و خواه بر سبیل مجاز، در تداول فارسی، روان کردن. (غیاث). روانگی. (ناظم الاطباء). روان کردن چیزی را. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی)، مأخوذ از تازی در پارسی، عموم. مثال: نمی شود گفت اهل فلان ملک بر سبیل اطلاق بدند. (فرهنگ نظام).
- براطلاق، مطلقاً. بطور عموم و بطور کلی. علی الاطلاق.
- به اطلاق، مطلقاً. عموماً:
این به افعال همچو تنینی است
وآن به اطلاق سخت شیطانیست.
مسعودسعد.
- حکیم علی الاطلاق، خدای تعالی.
- علی الاطلاق، بطور مطلق. بطور شمول و شامل بودگی. (ناظم الاطباء). بی قید و بی شرط.
، شکم راندن. (آنندراج) (غیاث). تخلیۀ شکم و اسهال. (ناظم الاطباء). مقابل قبض. راندن. براندن، چنانکه مسهل شکم را. (یادداشت مؤلف). رونش. شکم روش. گشادن. (غیاث). بگشادن. برگشادن. مقابل قبض:
از هلیله زفت شد اطلاق رفت
آب آتش را مدد شد همچو نفت.
مولوی.
، رها کردن بندی را از بند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). از بند رها کردن. (آنندراج). اطلاق اسیر، آزاد کردن وی. (از اقرب الموارد). رها کردن بندی. (کشاف اصطلاحات الفنون). رها کردن از بند. (تاج المصادر بیهقی). رها کردن. (غیاث). رهایی و آزادی. آزاد کردن. یله کردن. سر دادن. ول کردن. آزادکردگی. خلاصی از قید و بند. بازکردگی. نجات. (ناظم الاطباء) :
هست امروز به اطلاق دل من نگران
که در این حبس ز احسان تو صد برگ و نواست.
مسعودسعد.
دست او در حل و عقد و حبس و اطلاق روان کرد و رو سوی غزو کرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 364 چاپی). سلطان اطلاق او التماس کرد. (جهانگشای جوینی).
گر نشد غره بدین صندوق ها
همچو قاضی جوید اطلاق و رها.
مولوی.
ذکر اطلاق و رهانیدن از ضمان اهل قم را. (تاریخ قم ص 149)، بمجاز، خرج کردن. پرداختن: چون گورخان را خزانه ها بعضی از غارت و بعضی از اطلاق جرایات و مواجب تهی گشته بود. (جهانگشای جوینی).
- حق اطلاق، در تداول خراج گزاری قدیم، پولی بوده که برای رهایی از ضمان خراج پس از پرداخت آن می گرفته اند و آن بهر هزار دینار دو دینار بوده است. رجوع به تاریخ قم ص 149، و اطلاق نامه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
شهری است در صعید ادنی از سرزمین مصر بر ساحل نیل در جانب شرقی آن و در جنوب آن مقام موسی بن عمران است که جایگاه قدم وی در آن است. وبرخی از عالمان بدان شهر منسوبند. (از معجم البلدان). و صاحب قاموس الاعلام آرد: اطفیح یا تفیح مرکز قضائی است در ایالت جیزه در ساحل راست نیل که در 40 میلی جنوب مصر واقع است و 4000 تن سکنه دارد. این شهر برروی خرابه های شهر باستانی معروف به آفرودیتوپولیس بنا شده است. در روزگار قدیم در این شهر برای پرستش الهۀ عشق (آفرودیتی) یا زهره پرستشگاه بزرگی بنیان نهاده بودند و از اینرو یونانیان این نام را که به معنی مدینۀ زهره است بر آن نهادند. زهره را در این شهر بشکل گاو سپیدی تصویر می کردند. در گرداگرد اطفیح آثار قدیم هنوز دیده میشود. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
. اتریش نام یکی از ممالک فرنگ است و نام دیگرش آستریا و نمسه است. (فرهنگ نظام). مأخوذ از فرانسه، اتریش. نمسه. (ناظم الاطباء). و در ذیل اتریش آرد: یکی از ممالک فرنگستان که نمسه نیز گویند. (ناظم الاطباء). کشوری است جمهوری واقع در ناحیۀ کوهستانی اروپای مرکزی بدرازای 360 میل و پهنای 160 میل. از سوی مغرب به سویس و لیختن اشتاین و از مشرق وجنوب شرقی به مجارستان محدود است، زاویۀ شمال غربی آن به دریاچۀ کنستاس پیوسته است و از جنوب نیز به کشور سویس و رشته کوههای آلپ و ایالت ونیز ایتالیا محدود است، در شمال اطریش سرزمین باویر (جمهوری فدرال آلمان) و در شمال شرقی آن کشور چکسلواکی واقع است، در مرزهای کشور اطریش رشته کوههای کارنیک آلپ و بخشی از کوههای کاراوانکا قرار دارد. در مجاورت خاک سویس دولومیت و نیز کشور یوگسلاوی و کوههای اواتزتال آلپ و ویلداشپیتزه به ارتفاع 12309 پا واقع است. پایتخت اطریش شهر وین است و مساحت آن کشور 32369 میل مربع وجمعیت آن 7049000 تن (برحسب آمار سال 1959 میلادی سازمان ملل) است. درفش آن سه بخش افقی برنگهای سرخ، سفید و سرخ است و واحد پول آن شیلینگ می باشد. اطریش جنگلهای فراوانی دارد که بیشتر آنها را درختان کاج تشکیل میدهد. مهمترین رود آن کشور دانوب است، رودهای دیگری نیز دارد که در برخی از آنها دستگاههای هیدروالکتریک تأسیس گردیده است. کشور اطریش هم دارای محصولات کشاورزی فراوان و هم دارای صنایع مترقی است. سرزمین اطریش از آن پس که بسال 1278 میلادی به تصرف خاندان هاپسبورگ درآمد و آنگاه ترکها بدان حمله کردند (1529 و 1683 میلادی) صحنۀ تحولات و پیکارهای گوناگون واقع شده تا آنکه پس از جنگ جهانی نخستین تجزیه شد و در سال 1918 میلادی تبدیل به یک کشور جمهوری مرکب از 9 ایالت گردید. در فاصله دو جنگ جهانی تاریخ سیاسی اطریش شاهد شورشها و کشمکشهای فراوانی بود چنانکه سوسیالیستها خواهان تحولات و تغییرات اقتصاد سوسیالیستی بودند و در این راه فعالیت می کردند. این کوششها و تبلیغات در سال 1934 همراه با شیوه های صنفی یکنواخت بوسیلۀ صدراعظم انیگلبرت دولفوس از بین رفت. دولفوس در 25 ژوئیه 1934 بدست توطئه گران نازی کشته شد. آدولف هیتلر پیشوای آلمان در 13 مارس 1938 اطریش را اشغال کرد و همبستگی و پیوستگی آنرا به خاک آلمان اعلام داشت. در سال 1945 حکومت اطریش مجدداً جمهوری گردید و هنگامی که این کشور بوضع پیشین خود بازگشت مانند سابق مرکب از 9 ایالت شد. دکتر کارل ریز (متوفی 1950) در سال 1945 پس از آنکه استقلال اطریش توسط متحدین تضمین شد به ریاست جمهوری حکومت ایالتی اطریش رسید. در 15 مۀ سال 1955 سرانجام و برغم سهل انگاریهای دولت روسیه با بستن قراردادی دوباره استقلال خود را بازیافت، این پیمان اطریش را به حدود مرزهای اول ژوئن 1938 بازگردانید و آنرا کشوری بیطرف و ممنوع از همبستگی سیاسی و اقتصادی با آلمان و مکلف به پشتیبانی از مؤسسات دمکراتیک وبرانداختن تشکیلات و اصول امپراتوری نازیستی ساخت.
فرهنگ و مذهب: مذهب رسمی اطریش کاتولیک رمی است. تحصیلات مقدماتی رایگان و بین 6 تا 14 سالگی اجباری است. چند دانشگاه در شهرهای گراتس، وین و اینس بروک تأسیس گردیده است. اطریشیها بیشتر بزبان آلمانی گفتگو میکنند.
نیروی دفاعی: اطریش نمیتواند دارای سلاح اتمی یا سلاحهای دیگر تهاجمی باشد. گارد مرزی آن را تعداد 6000 سرباز بوجود می آورد. بموجب پیمان 1955 اطریش دارای ارتشی مرکب از 53000 تن گردید. اطریش با ایالات متحد آمریکا یک قرارداد عدم تعرض دوجانبه منعقد ساخته است. (از کیهان سالانۀ 1341 هجری شمسی)
لغت نامه دهخدا
(اَطْ یَ)
سبکتر. سبکسارتر.
- امثال:
اطیش من ذباب.
اطیش من عفر.
اطیش من فراشه. (یادداشت مؤلف) ، جمع واژۀ ظرب، سنگ برآمدۀ تیزاطراف یا کوه پست گسترده... (از متن اللغه) ، اظراب لجام، گره هایی است که در کناره های آهن لگام است. (از اقرب الموارد). گره هایی در اطراف آهن لگام. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(اَطْ یَ)
مرغی است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَطْ طَ فَیْ یَ)
عیسی بن صالح اطفیش، نیای محمد بن یوسف بن عیسی اطفیش بود. و کلمه اطفیش لفظی بربری است مرکب مزجی از سه کلمه ’اطّف’ بمعنی بگیر و ’ایّا’ بمعنی بیا و ’اش’ بمعنی بخور که مجموع چنین است یعنی ’بگیربیابخور’ و وی را از اینرو بدین نام خواندند که یکی از دوستانش را به خوردن طعام بازخواند. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1008)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اطریش
تصویر اطریش
اتریش
فرهنگ واژه فارسی سره