جمع واژۀ طس ّ. (از اقرب الموارد). رجوع به طس ّ و طست و طشت شود، داخل کردن سوار پای خود را در زیر بغل دست اسب، و این عیب سوار است. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
جَمعِ واژۀ طَس ّ. (از اقرب الموارد). رجوع به طَس ّ و طَست و طشت شود، داخل کردن سوار پای خود را در زیر بغل دست اسب، و این عیب سوار است. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
بسایانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بدست سودن چیزی را و بسایانیدن. (آنندراج). بربسودن داشتن. (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). به بسودن شروع کردن. (از اقرب الموارد) (از المنجد). بسودن گرفتن، شب آینده. (غیاث اللغات) (آنندراج). شب امروز. (یادداشت مؤلف). شبی که بعد از گذشتن روز حاضر می آید: ورا گفت بهرام کای خوبزن بیا امشبی تابه ایوان من. فردوسی. به گردان چنین گفت پس پهلوان هم امشب شوم من سوی سیستان. فردوسی. باید که مرا امروز و امشب مهلت دهید. (فارسنامۀ ابن بلخی). خبرم شده ست امشب بر یار خواهی آمد سر من فدای راهی که سوار خواهی آمد. امیرخسرو (از آنندراج). ، شب گذشته. (غیاث اللغات) (آنندراج). چنانکه صبح میگوییم: امشب نخوابیدم و منظورمان شب گذشته است
بسایانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بدست سودن چیزی را و بسایانیدن. (آنندراج). بربسودن داشتن. (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). به بسودن شروع کردن. (از اقرب الموارد) (از المنجد). بسودن گرفتن، شب آینده. (غیاث اللغات) (آنندراج). شب امروز. (یادداشت مؤلف). شبی که بعد از گذشتن روز حاضر می آید: ورا گفت بهرام کای خوبزن بیا امشبی تابه ایوان من. فردوسی. به گردان چنین گفت پس پهلوان هم امشب شوم من سوی سیستان. فردوسی. باید که مرا امروز و امشب مهلت دهید. (فارسنامۀ ابن بلخی). خبرم شده ست امشب بر یار خواهی آمد سر من فدای راهی که سوار خواهی آمد. امیرخسرو (از آنندراج). ، شب گذشته. (غیاث اللغات) (آنندراج). چنانکه صبح میگوییم: امشب نخوابیدم و منظورمان شب گذشته است