- اطخم(اَ خَ)
قچقارسیاه سر تیره اندام. (منتهی الارب). کبش اطخم، قچقار سیاه سر تیره اندام. (ناظم الاطباء). قچقار سیاه سر و تیره اندام. (آنندراج). بره ای که سر آن سیاه و دیگر اندامش کدر و تیره باشد. (از اقرب الموارد).
معنی اطخم - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چین و شکنی که هنگام نارضایتی، عصبانیت یا فکر کردن بر پیشانی و ابرو می افتد، ترش رویی، تندرویی، سخت رویی، عبس، عبوس، تجهّم
اخم کردن: چین و شکن انداختن بر پیشانی و ابرو هنگام نارضایتی، عصبانیت یا فکر کردن
اخم و تخم: خشم همراه با ترش رویی
اخم کردن: چین و شکن انداختن بر پیشانی و ابرو هنگام نارضایتی، عصبانیت یا فکر کردن
اخم و تخم: خشم همراه با ترش رویی
(اَ)
لغت نامه دهخدا
سنگ پشت دریایی ستبرپوست. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ج، آطمه، اطم. (اقرب الموارد) (دائره المعارف فرید وجدی).
مایل بسیاهی گردیدن گوشت خشک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اطخمام گوشت، اطخم شدن آن. (از اقرب الموارد). رجوع به اطخم شود
(اَ خَ)
لغت نامه دهخدا
نعت تفضیلی از
تخمه (ناگوار شدن طعام).
- امثال:
اتخم من فصیل، لانه یرضع اکثر ممّا یطیق ثم یتّخم
تخمه (ناگوار شدن طعام).
- امثال:
اتخم من فصیل، لانه یرضع اکثر ممّا یطیق ثم یتّخم
(اُ / اِ)
لغت نامه دهخدا
بستگی بول و شکم از بیماری. (ناظم الاطباء). بند شدن شاش. (آنندراج). گرفتگی شکم. (مهذب الاسماء). شکم بستگی. شاشبند
(اَ خَ / اَ خَم م)
لغت نامه دهخدا
سطبر بزرگ تن از هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ضخام. (اقرب الموارد). و ضخام بمعنی بزرگ از هر چیزی یا بزرگ جسم پرگوشت است. (از اقرب الموارد). رجوع به ضخام شود، رجل اضرس، مرد خشمگین و تندخو. (ناظم الاطباء) ، غلام اضرس، کودک کلان دندان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
(اَ طَ)
لغت نامه دهخدا
درازبینی. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) ، رفتن نرم. (آنندراج) ، تن آسانی کردن. (آنندراج)
اخمه، آژنگ، ترشرویی، درهم کشیدگی ابرو از اوقات تلخی و بدحالی
اخم کسی توی هم بودن: عبوس بودن، ترشرو بودن
اخم کسی توی هم بودن: عبوس بودن، ترشرو بودن
