جدول جو
جدول جو

معنی اطخاف - جستجوی لغت در جدول جو

اطخاف
طخیفه ساختن که نوعی از آش باشد. (ناظم الاطباء). طخیفه ساختن که آش باشد. (منتهی الارب). طخیفه ساختن، و طخیفه بمعنی خزیره است. (از اقرب الموارد). رجوع به طخیفه و خزیره شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اطراف
تصویر اطراف
طرف ها، سوها، جهت ها، ناحیه ها، اطراف ها، مقدار ها، مرز ها، جمع واژۀ طرف، طرف ها، چشم ها، سوها، جهتها، بهره ها، فایده ها، کمربندها، جمع واژۀ طرف
فرهنگ فارسی عمید
(گِ)
بخشیدن رایگان. (منتهی الارب) (آنندراج). بخشیدن. (ناظم الاطباء). عطا کردن بصورت بخشش و مجانی. (از متن اللغه). چیزی را به دیگری بخشیدن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(طِ)
ابر تنک که ازخلال آن آسمان دیده شود. (منتهی الارب) (آنندراج). ابر تنک که آسمان ورای آن دیده شود. (منتخب اللغات)
جمع واژۀ طخفه. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ گَ / گِ)
لغزیدن، چنانکه پای کسی
لغت نامه دهخدا
(غُصْ صَ / صِ)
خطا کردن در گاه انداختن تیر. اخطاف رمیه، خطا کردن تیر هدف را.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ تَ)
شتافتن، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
تکبر کردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
وادیی است در بلاد فهم بن عدوان. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ طرف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (ترجمان تهذیب عادل بن علی ص 67). کنارها و گوشه ها. و فارسیان این را بجای مفرد استعمال کرده به ’ها’ و ’الف’ جمع نمایند:
بدان تا دو سه خرقه آری بهم
بسر می دویدی به اطرافها.
کمال اسماعیل (از آنندراج).
طرفها و کناره ها و جوانب و پهلوها. (ناظم الاطباء). کناره ها. (غیاث اللغات). اکناف. جمع واژۀ طرف، ناحیه. بخشی از چیز. (از متن اللغه) :
همه اطراف بی نگار چمن
همچو طبع تو پرنگار شود.
مسعودسعد.
آن شب که دگر روز مرا عزم سفر بود
ناگاه ز اطراف نسیم سحر آمد.
مسعودسعد.
و باید دانست که اطراف عالم پر بلا و عذاب است. (کلیله و دمنه).
از طرفی رخنۀ دین می کند
وز دگر اطراف کمین می کند.
نظامی.
لغت نامه دهخدا
(رَ / رُ)
نو آوردن. (منتهی الارب) (آنندراج). چیزی نو آفریدن. (تاج المصادر بیهقی). اطراف مرد، طرفه، یعنی تازه و نو آوردن وی. (از اقرب الموارد). طرفه آوردن. (تاج المصادر بیهقی). نو و خوش آینده آوردن. (لغت خطی).
لغت نامه دهخدا
نو خریدن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). چیزی نو گرفتن از مال و هرچه باشد. (آنندراج). چیزی نو کردن. (زوزنی). تازه خریدن چیزی را. (از اقرب الموارد) ، حرکت کردن جوجه در لانه. (از اقرب الموارد). جنبش کردن جوزه در آشیانه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، اطرغشاش بیمار از بیماری خویش، برخاستن و حرکت کردن و راه رفتن وی. (از اقرب الموارد). در منتهی الارب و ناظم الاطباء و آنندراج این معنی چنین آمده است: ایستادن و برفتار آمدن، رسیدن باران پس از سختی، یقال: اطرغش القوم، ای غیثوا و اخصبوا بعد الجهد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). اطرغشاش قوم، باران آمدن و در خصب و فراوانی داخل شدن آنان پس از مشقت و سختی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کِ کَ / کِ)
ارخاف عجین، تنک و سست کردن خمیر و آب بر آن افزودن. (از منتهی الارب) ، سست تر. نرم تر
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ طنف و طنف و طنف و طنف. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). تندی از کوه بیرون برآمده و آنچه برآید از کوه و سر کوه. (آنندراج). رجوع به کلمه های مذکور شود.
لغت نامه دهخدا
(وِ چَ)
اطهاف صلیان، نیکو روییدن آن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). نیک روییدن گیاه صلیان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(وَ / وِ یَ پَ)
رفتن.
لغت نامه دهخدا
(جَهْ)
اطفاف چیز برای کسی، بلند شدن برای وی و دست یافتن و پیداو آشکار شدن برای گرفتن. نزدیک شدن آن به کسی و آماده گشتن. مشرف شدن. و ظاهر این است که اصل معنی ارتفاع است. (از متن اللغه). طف ّ. استطفاف. (متن اللغه). رجوع به مصادر مذکور شود. اطفاف بر چیزی، اشراف بر آن. (از اقرب الموارد). و خذ ما اطف، بمعنی خذ ما طف،یعنی بگیر آنچه نزدیک تو رسید و آسان شد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
افزون شدن آواز و گریه و خنده در بینی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). افزون شدن صدای نخیف (آواز گریه و خنده در بینی). (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
ابر تنک بالارفته. (منتهی الارب) (آنندراج). ابر دور از زمین. (مهذب الاسماء). ابر بلند. (منتخب اللغات)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارخاف
تصویر ارخاف
شل کردن خاز (خمیر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطراف
تصویر اطراف
جمع طرف، کناره ها و گوشه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطفاف
تصویر اطفاف
آگاهاندن، نزدیک شدن، فرو گرفتن، فریب دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطلاف
تصویر اطلاف
رایگان کردن ناچیز گرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطهاف
تصویر اطهاف
ساده گویی بخشش گدایانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطراف
تصویر اطراف
جمع طرف، کناره ها گوشه ها، پیرامون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اطراف
تصویر اطراف
پیرامون، کناره ها، سوی ها، گوشه ها، کناره ها، گوشه ها
فرهنگ واژه فارسی سره
اکناف، پیرامون، جوانب، حواشی، حوالی، دوروبر، کران ها، گرداگرد، محیط، نواحی، توابع، حومه
فرهنگ واژه مترادف متضاد