جدول جو
جدول جو

معنی اضواء - جستجوی لغت در جدول جو

اضواء(نَ / نِ تَ)
اضواء مرد، باریک شدن وی. ضعیف شدن. (از اقرب الموارد) (از لسان العرب). باریک شدن و سست گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، اطارۀ مال، تقسیم کردن آن. تطییر. (از اقرب الموارد). بخش بخش کردن مال را، شکافتن، بلغت یمن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به اطارت شود
لغت نامه دهخدا
اضواء(اَضْ وَءْ)
اضوء. روشن تر. باروشنایی تر. (ناظم الاطباء) : اجلی من الدرر علی نحور الحرائر و اضواء من دراری النجوم الزواهر. (محمد بن نصر بن منصور) (از تاریخ بیهق).
- امثال:
اضوء من ابن ذکاء.
اضوء من الصبح.
اضوء من النهار. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
اضواء(اَضْ)
جمع واژۀ ضوء و ضوء. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (دهار).
- اضواء مجرد، در تداول حکمت اشراق که فلسفۀ مبتنی بر نور و ظلمت و نور انوار و انوار قاهر و جز اینهاست این اصطلاح بکار میرود، چنانکه شیخ اشراق گوید: ظلال و اضواء مجرد، نور انوار و انوار قاهر دائمی است و دانسته شد که شعاع محسوس از نیّر است نه نیّر از شعاع، و قاهر گاه که نیر اعظم دوام یابد شعاع هم با آن دوام خواهد یافت با اینکه شعاع از نیّر اعظم است. (ازحکمت اشراق چ کربن ص 172). رجوع به اضواء منعکس و اضواء مینوی شود.
- اضواءمنعکس، در تداول حکمت اشراق، نورهایی که از نور انوار انعکاس می یابند. رجوع به حکمت اشراق ص 156 و 153 و اضواء مجرد و اضواء مینوی شود.
- اضواء مینوی، شیخ اشراق مینویسد: آنانکه به عالم تجرد نائل آمده و از هیاکل خویش منسلخ شده اند، انوار قاهر و نور بودن مبدع کل و ذوات اصنام انوار قاهر را بارها مشاهده کرده اند... و بیشتر اشارات انبیاء و اساطین حکمت بدین عالم است و افلاطون و پیش از وی سقراط و فیلسوفان مقدم بر سقراط چون هرمس و اغاقازیمون و انباذقلس همه بدین رأی اعتقاد داشتند و بیشتر آنان تصریح کرده اند که در عالم نور آنرا مشاهده کرده اند. و قاطبۀ حکمای ایران و هند بر این رأی اند. و هرآنکه این نظریه را تصدیق ندارد و بدین حجت قانع نمیشود بر اوست که به ریاضتها و خدمت اصحاب مشاهده همت گمارد تا مگر برای وی جذبه و ربایشی روی دهد و نور ساطع را در عالم جبروت و ذوات ملکوتی و انواری را که هرمس و افلاطون دیده اند و اضواء مینوی را که سرچشمه های ’خره’ باشند و رایی را که زرادشت از آن خبر داده است، ببیند. چنانکه پادشاه صدیق کیخسرو فرخنده را خلسه ای روی داد و آنرا مشاهده کرد و همه حکیمان ایران بر این رأی همداستانند، حتی آب را در نزد آنان مناصب صنمی از ملکوت بود که آنرا ’خرداد’ مینامیدند و ازآن درختان را ’مرداد’ میخواندند و آن آتش را اردیبهشت و اینها انواری باشند که انباذقلس و جز وی بدان اشاره کرده اند. (از حکمت اشراق چ کربن صص 157- 158)
لغت نامه دهخدا
اضواء
باریک شدن، وی، ضعیف شدن، نور وروشنائی نور وروشنائی، جمع ضوء روشنیها فروغها
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَطْ)
ابوزیاد گوید: و از آبهای عمرو بن کلاب اطواء است که در کوهی بنام شراء واقع است. (از معجم البلدان) ، و عبارت لسان العرب چنین است: فروافکندن آنچه در درون کسی است. (از اقرب الموارد). فروانداختن آنچه در اجواف کسی است. (از متن اللغه). پلیدی انداختن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، به حاجتگاه شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به قضاء حاجت شدن. (تاج المصادر بیهقی) ، تطییف. (زوزنی). رجوع به تطییف شود
لغت نامه دهخدا
(اَطْ)
جمع واژۀ طوی، چاه با سنگ بنا شده. (ازمعجم البلدان) (از متن اللغه). رجوع به طوی ّ شود، نوعی ماهی دریایی و نام دیگر آن حنفاء است. (لغت خطی). رجوع به حنفاء شود. نوعی از ماهی سطبرپوست. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ماهیی است در دریا. (مهذب الاسماء) ، ناقهالبحر. (قاموس عصری عربی به انگلیسی) ، گاو. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، خارپشت، صدف، کمان سخت که زه آن متصل به قبضه باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، ج اطم. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به اطم شود
اطواء ناقه، نوردهای پیه کوهان ناقه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نخوردن چیزی را و گرسنه داشتن خود را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)
پیچیده شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). انطواء. (اقرب الموارد). و رجوع به انطواء و طوی ̍ شود
لغت نامه دهخدا
(اَظْ)
جمع واژۀ ظاء، از حروف تهجی بر تذکیر و جمع واژۀ آن بر تأنیث ظاآت است. (از ذیل اقرب الموارد). رجوع به ظاء شود
لغت نامه دهخدا
(هََ زَ / زِ اَ)
گول گردیدن. (ناظم الاطباء). اظواء مرد، احمق شدن وی. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(اَذْ)
جمع واژۀ ذو
لغت نامه دهخدا
(گُ)
پژمرده کردن. خوشانیدن. پژمرانیدن. پلاسانیدن، چنانکه گرما تره یعنی بقل را
لغت نامه دهخدا
(اَمْ)
جمع واژۀ ماء. (از اقرب الموارد). رجوع به ماء و میاه و امواه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بانگ کردن گربه. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
تصویری از انضواء
تصویر انضواء
گراییدن پیوستن
فرهنگ لغت هوشیار
راس گری (راس سفر) بسیار راسی، هسته دار شدن، روا کردن نیاز، فربه گرداندن جمع نوع سقوط ستاره یکی از منازل بیست و هشت گانه و طلوع رقیب آن از مشرق. توضیح تازیان می پنداشتند که هر گاه ستاره ای از منزلی ساقط شود و ستاره دیگر در مقابل طلوع کند ناچار باران و باد و گرما و یا سرما خواهد آمد. یا علم انواء. یکی از علوم عهد جاهلیت عرب بود هوا شناسی از روی سقوط ستاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکواء
تصویر اکواء
به زبان رنجاندن
فرهنگ لغت هوشیار
گمراهاندن فریفتن از راه تردن گول زدن از راه بردن گمراه کردن بیراه نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اضواع
تصویر اضواع
جمع ضوع، چوکک ها از مرغان شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخواء
تصویر اخواء
گرسنه شدن، فروافتادن، خانه ویرانی، سپرده ستانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اذواء
تصویر اذواء
پژمرده کردن: پژ مراندن
فرهنگ لغت هوشیار
سیراب کردن، روان کردن سیراب کردن ترویه، روان کردن، به روایت شعر داشتن بر روایت شعر داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسواء
تصویر اسواء
نهادن هموار ساختن رسوایی
فرهنگ لغت هوشیار
بازداشتن، بلندکردن، ریز ریز کردن، خاموش شدن، پنهان داشتن، به دل کینه گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصواء
تصویر اصواء
خشکیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اضهاء
تصویر اضهاء
ستم کردن زن نازا گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
به گونه رمن خم های رود کناره های شهرها درفش دوختن، درفش برافراشتن، پژمردن، آرزو داشتن، چیرگی
فرهنگ لغت هوشیار
گشت و گذار، تهی شدن شکم، توانگری، بی توشگی، زبانزدی در چامه سرایی و آن چنان است که پساوند (قافیه) ناجورآرند چون خورد و برد، ریسمان رنگارنگ بافتن، خالی شدن سرای، بپایان رسیدن قوت، سپری شدن، بی نیاز شدن، غنی گردیدن، تهی دست شدن، نیازمند گردیدن، (ازاضداد)، بافتن ریسمانی که تارهای آن در باریکی و کلفتی مختلف باشد، یکی از عیوب قافیه است و آن اختلاف حرکت حذو و توجیه است. نخستین مانند: هر وزیر و شاعر و مفتی که اوطوسی بود چون نظام الملک و غزالی و فردوسی بود. که فردوسی را با طوسی قافیه آورده دوم مانند: بفرق چمن ابر گسترد پر بفرش زمرد فروریخت در
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اضواج
تصویر اضواج
جمع ضوج، خم های رود بار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اضغاء
تصویر اضغاء
بانگاندن به بانگ انگیختن به فریاد آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اضراء
تصویر اضراء
بر انگیختن برآغالانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهواء
تصویر اهواء
جمع هواء، آرزوها، میل ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اغواء
تصویر اغواء
((اِ))
گمراه کردن، گول زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقواء
تصویر اقواء
((اِ))
در جای خشک و خالی فرود آمدن، به پایان رسیدن توشه، نیازمند شدن، تهی دست شدن، از عیوب قافیه وآن اختلاف حرکت حذو و توجیه است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارواء
تصویر ارواء
((اِ))
سیراب کردن، روان کردن، به روایت شعر داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انواء
تصویر انواء
جمع نوء، سقوط ستاره یکی از منازل بیست و هشت گانه و طلوع رقیب آن از مشرق. تازیان می پنداشتند که هرگاه ستاره ای از منزلی ساقط شود و ستاره دیگر در مقابل آن طلوع کند، ناچار باران و باد و گرما و یا سرما خواهد آمد
فرهنگ فارسی معین