معنی اضراء در لغت نامه دهخدا

جَمعِ واژۀ ضریر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به ضریر شود، بدخوی. (از اقرب الموارد). مرد دشوارخو. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، خشمناک. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). غضبان. (اقرب الموارد). و جَمعِ واژۀ این دو معنی ضُزّاز است، رکب اضزّ، بانۀ سخت و تنگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)

معنی اضراء در لغت نامه دهخدا

جَمعِ واژۀ ضِرْو. (منتهی الارب). رجوع به ضرو شود، خز سرخ. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) (آنندراج). خز قرمز. (ناظم الاطباء). خز احمر. (اقرب الموارد)، اسب نیکورو تیزدو. (منتهی الارب) (آنندراج). اسب نیکورو و تیزدو تندرفتار. (ناظم الاطباء). فرس جواد تندرو. (از اقرب الموارد). اسب نیکرو بسیارعرق. (مهذب الاسماء)، رنگ سرخ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)

معنی اضراء در لغت نامه دهخدا

حریص گردانیدن به چیزی و برانگیختن و عادت دادن کسی را: اضری الصائد الکلب والجارح. (از اقرب الموارد). حریص کردن و خوگر گردانیدن و برآغالیدن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). برآغالانیدن و خو فاکردن کسی را. (تاج المصادر بیهقی).

معنی اضراء در فرهنگ لغت هوشیار

بر انگیختن برآغالانیدن

معنی اضراء - جستجوی لغت در جدول جو

اضراء

لغت نامه دهخدا

اضراء

لغت نامه دهخدا

اضراء

لغت نامه دهخدا

اضراء

فرهنگ لغت هوشیار

اضرار

ضرر رسانیدن، زیان رساندن، گزند رسانیدن

فرهنگ فارسی عمید

اضراس

ضرس ها، دندان ها به ویژه دندان آسیا، دندان آسیاب ها، جمع واژۀ ضرس

فرهنگ فارسی عمید

اضراب

در بدیع اعراض از ماقبل و توجه به ما بعد با استعمال لفظ بل، مانند، برای مثال ای میوۀ دل من لا بل دل / وی آرزوی جانم لا بل جان، عارضش باغی دهانش غنچه ای / بل بهشتی در میانش کوثری
اقامت کردن، مقیم شدن در یک جا، سر فرو افکندن و خاموش شدن، اعراض کردن، روگردانیدن، برگشتن از کسی، روی گردانیدن از چیزی پس از آنکه به آن روی آورده باشند

در بدیع اعراض از ماقبل و توجه به ما بعد با استعمال لفظ بل، مانندِ، برای مِثال ای میوۀ دل من لا بل دل / وی آرزوی جانم لا بل جان، عارضش باغی دهانش غنچه ای / بل بهشتی در میانش کوثری
اقامت کردن، مقیم شدن در یک جا، سر فرو افکندن و خاموش شدن، اعراض کردن، روگردانیدن، برگشتن از کسی، روی گردانیدن از چیزی پس از آنکه به آن روی آورده باشند

فرهنگ فارسی عمید

اقراء

جمع قرء، پساوند ها خوانا کردن، خواندن آموختن، دشتان شدن، پاکدشتانی (دشتان حیض)، درود رساندن خوانا کردن خوانا گردانیدن خواندن آموختن

معنی اضراء - جستجوی لغت در جدول جو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما