جدول جو
جدول جو

معنی اصیریه - جستجوی لغت در جدول جو

اصیریه
(اَ ری یَ)
نوعی از پارچه است که در نیشابور تهیه شود و با آن مندیل سازند. (از دزی ج 1 ص 26) ، منسوب به اصیل بمعنی نجیب
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اشعریه
تصویر اشعریه
اشعری، از فرقه های اهل سنت، پیرو ابوالحسن علی بن اسماعیل اشعری که معتقد به جبر بوده و با خردگرایی مخالف بودند، جمع اشاعره، پیرو فرقۀ اشعری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اویراه
تصویر اویراه
بیراه، راه کج و غلط
فرهنگ فارسی عمید
(اَ لیَ)
حصنی است بین سرتّه و طلیطله از اعمال اندلس، و فاصله آن با هر یک از این دو شهر ده فرسنگ است و فرانکها بسال 533 هجری قمری بر آنجا مستولی شدند. (معجم البلدان). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
حصنی بین سرتّه و طلیطله ازاعمال اندلس. بین آن و هر یک از آن دو 20 فرسنگ است. (معجم البلدان).
لغت نامه دهخدا
(اَ نیَ)
نام جائیست
لغت نامه دهخدا
(بَ ری یَ)
از فرق غلات است و فروع مفوضه و واقفه، اصحاب محمد بن بشیر اسدی معتقد بزنده و غایب بودن امام موسی بن جعفر و نمردن و حبس نشدن آن حضرت بودند. این فرقه محمد بن بشیر و بعد از او پسرش سمیع را امام میشمردند. (خاندان نوبختی چ 1311 هجری قمری ص 252). و رجوع به ریحانه الادب ج 1 ص 167 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ صرم. (منتهی الارب). رجوع به صرم شود، جمع واژۀ صب ّ. (قطر المحیط). رجوع به صب شود
لغت نامه دهخدا
(اِ طِ یَ)
این کلمه را که گلیوس در مراکش شنیده است و من نیز آنرا تنها در میان مسافران یافته ام (دمب 94) سطرمیه ضبط کرده است و ’هست 153’ آنرا اصترمیه (ج، اصترمیات) (63، 152) یا استرمیه (ج، استرمیات) آورده و ’گرابر 49’ اسطرمی و مولی اسطرمیه ضبط کرده است. و بمعنی مستخدمی است که تکیه گاههای مدور امپراتوری را محافظت میکند. (از دزی ج 1 ص 26) ، همدیگر مقاتله کردن، یقال: اصطکّوا بالسیوف، ای تضاربوا بها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اصطکاک قوم به شمشیرها، به یکدیگر زدن آنان شمشیرها را. (از اقرب الموارد) ، بهم واکوفته شدن. (تاج المصادر بیهقی). بهم واکوفتن. (زوزنی) (منتخب) (آنندراج) (غیاث). بهم زدن و کوفتن دو چیز. بهم خوردن. بهم ساییدن، آواز بر یکدیگر کوفتن دو چیز سخت. (از کنز) (از لطایف) (آنندراج) (غیاث). آوازی که از کوفتن دو چیز سخت بهم پیدا شود. (فرهنگ نظام) :
مرا از طبع سنگین آنچه زاید
صدای اصطکاک آن سفالست.
انوری.
و از اصطکاک اجرام ثقیل دست آس در فضای خانه صورت رعدظاهر میگشت. (سندبادنامه ص 96). مسامع هوا از اصطکاک مقارعات پرمشغله گردانیدند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 65).
تا کف دریا نیاید سوی خاک
کاصل او آمد بود از اصطکاک.
مولوی (مثنوی).
، گیراندن. (لغت خطی) ، مالش. (لغات فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
(کیِ)
هیأت قضات انگلیسی مخصوص تنظیم امور مالیه. وزیر مالیۀ انگلستان مهردار اشیکیه نامیده میشود.
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ حی یَ)
سیاط اصبحیه، نوعی از تازیانه منسوب به ذواصبح یکی از پادشاهان یمن. و رجوع به اصبحی شود
لغت نامه دهخدا
(اَ نی یَ)
آطنی. اطینی. تمدن آتنی. رجوع به اطینا و آتن شود
لغت نامه دهخدا
(اِ کَ یَ)
از اسپانیایی اسکریا، مادۀزجاجی که در کف فلزات مذاب یافت میشود. کف. خبث. زبد. و یعرف بالاشکریه خبث الحدید. (از دزی ج 1 ص 25) ، حاجت، یک کنار کوهی، و هی اخص من الاشکل، شبه. یقال: فیه اشکله من ابیه، ای شبه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ ری یَ)
مؤنث اشعری که یکی از فرق اسلام بودند. رجوع به اشاعره شود
لغت نامه دهخدا
دهی جزء دهستان طغرود بخش دستجرد شهرستان قم، 22000گزی شمال خاور دستجرد درکوهستان، معتدل، دارای 89 تن سکنه. مذهب شیعه، زبان فارسی، آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، بنشن، انار، انجیر. شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو است، از طریق طغرود ماشین میرود. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(اَ نی یَ)
مدرسه ای بوده است در دمشق، گویند در آن حال که غزالی ترک مسند درس گفته و سیر و سیاحت اختیار کرده بود وارد این مدرسه شد. حلقۀ درس دائر بود و استاد سخنان او را تدریس و ’قال الغزالی’ تکرار می کرد. غزالی از بیم اعجاب و غرور بر خویشتن بهراسید و بترک دمشق گفت. (از غزالی نامه ص 153)
لغت نامه دهخدا
(اَ دِهْ)
دهی است از بخش بندی شهرستان بابل با 195 تن سکنه. آب از چشمۀ بولک و محصول آن برنج و غلات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(اُ دی یَ/یِ)
نام دو ده از بخش هندیجان شهرستان خرمشهر. سکنۀ یکی 180 و از آن دیگری 100 تن است. محصول آن غلات وآبش از چاه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ ری یَ)
صنفی از فرقۀ زیدیه منسوب به کثیر نوبی، و اسم او مغیره بن سعید و لقبش ابتر بوده است. (مفاتیح العلوم)
لغت نامه دهخدا
(نُ صَیْ یَ)
نام فرقه ای از غلاه شیعه که پیروان نصیر نمری اند و گویند خدا در وجود علی حلول کرده است. (از اقرب الموارد). قالوا: ان اﷲ حل فی علی رضی اﷲ عنه. (تعریفات). فرقه ای از غلاه شیعه و معتقدند که حق تعالی در ذات امیرالمؤمنین علی علیه الصلوه و السلام حلول کرده، و حجت آورند که ظهورروحانی در جسمانی از مطالبی است که قابل انکار نمی باشد مانند ظهور جبرئیل در صورت بشر، برای امور خیر وظهور شیطان در صورت بشر در امور شر. و چون علی و اولادش بر سایر معاصران برتر و به تأییدات وابستۀ به اسرار باطنیه مؤید بوده اند از این رو حق به صورت آنان ظهور کرد و به زبان آنها گویا شد و آنان را دستگیری کرد و از این رو خدائی را در ذات امامان از نسل علی منحصر دانند. (از شرح المواقف). فرقه ای از غلاه شیعه که تابعان محمد بن نصیر نمیری اند که ’امام علی النقی را رب دانسته و خودش را نیز مرسل از طرف آن حضرت پنداشته و لواط و نکاح محارم را تجویز میکرده’ - به روایتی دیگر نصیریه نام فرقه ای است که ’به نبوت محمد بن نصیر فهری نمیری قائل هستند’ و به روایت دیگر ’ایشان از شعب سبائیه و معتقد به ربوبیت حضرت امیرالمؤمنین و اتباع شخصی نصیر (بر وزن کمیل) و یا محمد بن نصیر هستند’ و گویند که ’آن حضرت رئیس ایشان یا جمعی از ایشان را کشته بلکه از آن عقیدۀ فاسد منصرف باشند که مثمر واقع نشد’. (ریحانه الادب ج 4 ص 206). گروهی از مردم که در قسمت شمال سوریه سکونت دارند و معتقدات خود را از دیگران مخفی می دارند و فلاحین نامیده می شوند، نصیّری یک تن از ایشان. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ ری یَ)
نام محلی در 145700 گزی تهران بفاصله 3400 گزی سرچمن بین تهران و شاهی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ فَ ری یَ)
گروهی از خوارج، و از یاران زیاد بن الاصفر باشند. گویند خودداری از جهاد، در صورتی که با حکم جهاد موافق باشند کفر نباشد و کودکان مشرکان را کافر نتوان خواند و سنگسار کردن اسقاط نگردد، و تقیه در گفتار جایز است نه در کردار، و گناهی که موجب حد شود صاحب آن گناه را باید بهمان نام گناه نامید، مثلاً سارق، زانی، قاذف، ونباید آنها را کافر خواند. و گناهی که بواسطۀ عظمتش حدی برای آن معین نیست، مانند ترک نماز و روزه، صاحب آنرا باید کافر نامید. و قیل تزوج المؤمنه من دینهم من الکافر المخالف لهم فی دارالتقیه دون دارالعلانیه، کذا فی شرح المواقف. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(اَ لی یَ)
تأنیث اصیلی. رجوع به اصیلی شود
لغت نامه دهخدا
(اَ لی یَ)
نام مدرسه ای بود در دهوک بخارج شهر یزد. جعفر بن محمد جعفری مؤلف تاریخ یزد آرد: بانی این مدرسه اصیل الدین محمد بن مظفر عقیل بود، و بغایت مدرسه ای عالی است و درگاهی رفیع و قبه ای عالی و ساخت نیکو دارد و باغچه هایی در خلف مدرسه و پایابی نیکو تمام بخشت پخته، و حمام و بازار و کاروانسرایی مقابل آن و مسجدی بر آن متصل ساخته، و موقوفات بسیار دارد و اتمام آن در سال سبع و ثلاثین و سبعمائه 737 هجری قمری) بود. (از تاریخ یزد به اهتمام ایرج افشار ص 105). و رجوع به اصیل الدین محمد شود
لغت نامه دهخدا
(اُ صَ یَ)
اطفال کوچک. (ناظم الاطباء). ودر اقرب الموارد آمده است: در شعر اصیبیه آمده است که تصغیر اصبیه است. رجوع به صبیه و اصبیه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ ریْ یَ)
فرقه ای از غلاه شیعه. (از اقرب الموارد). طایفه ای از غلاه شیعه که منسوبند به ابن نصیر وکیل امام یازدهم، به نام علویون نیز معروفند، جمعیت ایشان در حدود 250000 نفر است. (از اعلام المنجد). رجوع به نصیّریه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اخدریه
تصویر اخدریه
گوش خر از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی از تیره آله که پایا میباشد و ارتفاعش بین 30 تا 50 سانتیمتر است و برگهایش نازک و نسبه پهن و سبز تیره است و گلهایش برنگهای ارغوانی و آبی و گاهی سفید است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اریحیه
تصویر اریحیه
فراخ خویی، شادی (از بخشش)، دهش سرشتی انگلیسی سرگرش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذکیریه
تصویر ذکیریه
شاخه ای از گروه زیدیه پیروان ذکیربن صفوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکثریه
تصویر اکثریه
بیشینه مهیستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انقریه
تصویر انقریه
پرند موی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمیریه
تصویر سمیریه
گونه ای کشتی ناو
فرهنگ لغت هوشیار
پیروان نصیر و ابن حزم از گزافندگان که باور داشتند باشنادگان آسمان می توانند پیکر زمینی بپذیرند آنان پس از پیامبر (ص) علی بن ابیطالب (ع) را و هم چنین فرزندانش را بهترین آدمیان و برابر با خدا می دانستند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اثیریه
تصویر اثیریه
مونث اثیری، جمع اثیریات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اویراه
تصویر اویراه
((اَ وِ))
بیراه، راه کج
فرهنگ فارسی معین