جدول جو
جدول جو

معنی اصولاً - جستجوی لغت در جدول جو

اصولاً
(نُ رَ دَ)
از روی اصول. علی الاصول. براصول. باصل
لغت نامه دهخدا
اصولاً
((اُ لَ نْ))
اساساً، اصلاً
تصویری از اصولاً
تصویر اصولاً
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَ ظَ بَ گَ تَ)
نخستین. (ناظم الاطباء). در اول، پیش از همه:
گرت باید که سست گردد زه
اولاً پوستین بگازر ده.
سنایی.
نغمه های اندرون اولیا
اولاًگوید که ای اجزای لا.
مولوی.
بسیار کسان که جان شیرین
در پای تو ریزد اولاً من.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(نَ کَ دَ)
بهیچرو. بهیچوجه. ابداً. بالمره. هرگز. هگرز: مافعلته اصلاً، یعنی بالمره و نصب آن بر مصدر یا بر حال است، ای ذااصل و همچنین رأساً و بقولی نصب آن بر ظرفیت است. (از اقرب الموارد). هرگز، الف که در آخر اصلا است بر وقف است یا در عوض تنوین چرا که اصلا در حقیقت اصل بود. (آنندراج) (غیاث ازکشف). ازبن. ازبنه. ازبیخ (عامیانه) : بیهوش افتاد و اصلاً و قطعاً ازو نفس برنمی آمد. (انیس الطالبین ص 180). بهیچ چیز و بهیچ کس اصلاً مشغول نگردم. (انیس الطالبین ص 227). یرلیغ در باب آنکه متوجهات ولایات که دیوان اعلی مفصل نوشته حوالت کنند و ملوک و حکام ولایات اصلاً برات ننویسند. (تاریخ غازان چ انگلستان ص 257). فرمان فرماییم تا هر آفریده ای که قرضی بستاند اصلاً و رأساً رأس المال و ربح به او ندهد. (تاریخ غازان همان چاپ ص 323) ، اصلاد مرد، آتش ندادن آتش زنۀ آن. (از منتهی الارب) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اصولین
تصویر اصولین
اصول دین و اصول فقه، اصول کلام و اصول فقه
فرهنگ لغت هوشیار
دو آسال های کیشی و آسال های دینی (کیش شرع) اصول دین و اصول فقه، اصول کلام و اصول فقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصولا
تصویر اصولا
ازبن از پایه اصلا اساسا
فرهنگ لغت هوشیار
زبانزد (در تازی آشتی کردن و یگانه شدن است) هشته بهم ساختن سازش کردن صلح کردن، سازش صلح، اتفاق کردن جمعی مخصوص برای وضع کلمه ای، لغتی که جمعی برای خود وضع کنند و بکار برند، جمع اصطلاحات. با هم صلح کردن، تصالح وآشتی کردن، با یکدیگر صلح کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصطلاق
تصویر اصطلاق
فریادکشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
با هم کوفتن، در هم آمیختن از بیخ کندن، برکندن در زبانزد سوفیانه نمایانی خدا در دل و بیرون رفتن مهر چیزهای دیگر از دل دل کندن از بیخ بر کندن چیزی را از بن بر کندن استیصال، تجلیات حق که بر قلب بنده فرود آید و او را مقهور خود کند. از بیخ وبن کندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصلاً
تصویر اصلاً
((اَ لَ نْ))
هرگز، قطعاً، اساساً، ابداً
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اولاً
تصویر اولاً
((اَ وَّ لَن))
نخست، نخستین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اصطلاح
تصویر اصطلاح
واژاک، زبانزد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اصولا
تصویر اصولا
أساساً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از اصولا
تصویر اصولا
Mainly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اصولا
تصویر اصولا
principalement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از اصولا
تصویر اصولا
głównie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اصولا
تصویر اصولا
hasa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از اصولا
تصویر اصولا
главным образом
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اصولا
تصویر اصولا
hauptsächlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اصولا
تصویر اصولا
بنیادی طور پر
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از اصولا
تصویر اصولا
প্রধানত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از اصولا
تصویر اصولا
주로
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از اصولا
تصویر اصولا
genellikle
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از اصولا
تصویر اصولا
主要地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از اصولا
تصویر اصولا
主に
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از اصولا
تصویر اصولا
בעיקר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از اصولا
تصویر اصولا
मुख्य रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از اصولا
تصویر اصولا
terutama
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از اصولا
تصویر اصولا
головним чином
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اصولا
تصویر اصولا
voornamelijk
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از اصولا
تصویر اصولا
principalmente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از اصولا
تصویر اصولا
principalmente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از اصولا
تصویر اصولا
principalmente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از اصولا
تصویر اصولا
ส่วนใหญ่
دیکشنری فارسی به تایلندی