جدول جو
جدول جو

معنی اصو - جستجوی لغت در جدول جو

اصو
(نَ کُ)
اصو نبت، بسیار شدن گیاه و بهم پیوستن آن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
اصو
حمله ی لفظی با صوت و نهیب
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اصول
تصویر اصول
اصل ها، جمع واژۀ اصل
در فقه علوم شرعی که از چهار اصل کتاب، سنت، اجماع و قیاس تشکیل می شود
در موسیقی هفده آواز اصلی در موسیقی قدیم ایرانی
اصول دین: در اسلام، اصولی که این دین مبتنی بر آن است و عبارتند از توحید، نبوت و معاد در مذهب شیعه دو اصل عدل و امامت نیز اضافه می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اصوب
تصویر اصوب
صواب تر، راست تر، درست تر
فرهنگ فارسی عمید
(اُ)
جمع واژۀ اصل. اساسها و بیخ و بن ها. (فرهنگ نظام). اصلها. جمع اصل که بمعنی بیخ است. (آنندراج) (غیاث). ریشه ها، و اصول و فروع، ریشه ها و شاخه ها. (ناظم الاطباء).
- اصول اظفار، بن های ناخن.
لغت نامه دهخدا
(اَصْ وَ)
کج. مایل. (از اقرب الموارد). کژ. (منتهی الارب) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
شتر مادۀ یکسالۀ فربه و باقوت. و منه: اصوص علیها صوص. (منتهی الارب). ناقه اصوص علیها صوص، مثلی است و آنرا برای مالدار و توانگری آرند که برای آن ثروت شایسته نیست. (از اقرب الموارد). ج، اصص. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اَصْ وُ)
جمع واژۀ صاع. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). جمع واژۀ صاع، و آن پیمانه ای است معروف که بر آن احکام مسلمانان از کفاره و فطره و جز آن دائر و جاری است. (آنندراج). و رجوع به صاع شود
لغت نامه دهخدا
(اَصْ وَ)
کبش اصوف، بسیارپشم. (منتهی الارب) (آنندراج) (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَصْ وَ)
جهنده تر بر کسی. حمله کننده تر.
- امثال:
اصول من حمل.
و رجوع به صول و صوله شود
لغت نامه دهخدا
(اَصْ وَ)
باصواب تر و نیکتر. (غیاث) (آنندراج). صواب تر. بصواب تر:
خواسته بدهد و نخواهد شکر
این صوابست و آن دگر اصوب.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(اَصْ وَ)
پرروزه تر. آنکه بیش از دیگران روزه گیرد: و کان اعبدنا و اصومنا و افضلنا الاوسط. (صفهالصفوه ج 3 ص 19)
لغت نامه دهخدا
(اَصْ وَ)
نگاه دارنده تر و بهتر حفظکننده. (ناظم الاطباء). نگاهدارتر. نگهبان تر. محافظتر: والام ّ علی ولدها اشفق و لها اصون. (الجماهر بیرونی ص 107)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اصول خفیف
تصویر اصول خفیف
آسال سبک: دیگر از هفده بنیاد
فرهنگ لغت هوشیار
آسال های دینی: در باور روشگرایان (سنیان) رستاخیز یگانگی خدا پیامبری در باور گروهیان (شیعیان) آن 3 بااین: 2 دادگری پیشوایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصول فاتحه
تصویر اصول فاتحه
آسال کوکو: بنیاد یازدهم در خنیای ایرانی (فاخته: کوکو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصول فاخته
تصویر اصول فاخته
آواز یازدهم از اصول موسیقی، نوعی نواختن ساز
فرهنگ لغت هوشیار
آیین فرنود آوری دانشی است که برای هر گفت (منقول) فرنودی خرد پذیر آرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصول محاکمات
تصویر اصول محاکمات
آیین دادرسی
فرهنگ لغت هوشیار
آسال های خنیا پنجگاه، ترکی، دویک، دور، گران، سبک، چهارزنش (ضرب)، دوسد (ماتین)، زنگله خرد، کوکو، چنبر، نیم گران، زفر (کنج دهان) (برخی از فر نوشته اند)، ارسد (برخی ارصد نوشته اند)، فزونی، شادمانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصول و کچول
تصویر اصول و کچول
سرین جنبانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصولا
تصویر اصولا
ازبن از پایه اصلا اساسا
فرهنگ لغت هوشیار
دو آسال های کیشی و آسال های دینی (کیش شرع) اصول دین و اصول فقه، اصول کلام و اصول فقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصولین
تصویر اصولین
اصول دین و اصول فقه، اصول کلام و اصول فقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصول
تصویر اصول
اساسها، بیخ و بن ها، ج اصل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصولی
تصویر اصولی
طایفه ای از علمای اسلام که در امور شرعیه به علم اصول عمل میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصوف
تصویر اصوف
پر پشم تر پشمناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصوب
تصویر اصوب
نیک تر، صواب تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصول ثقیل
تصویر اصول ثقیل
آسال گران: یکی از هفده بنیاد خنیا (موسیقی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصول
تصویر اصول
((اِ))
جمع اصل، ریشه ها، پایه ها، نژادها، گوهرها، علوم شرعی که از چهار اصل تشکیل می شود، کتاب، سنت، اجمعا، قیاس، دین به عقیده اهل سنت سه اصل است، توحید، نبوت، معاد و شیعه دو اصل عدل و امامت را بر آن افزوده و معتقد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اصوب
تصویر اصوب
((اَ وَ))
صواب تر، درست تر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اصول گرا
تصویر اصول گرا
بنیاد گرا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اصولگرایان
تصویر اصولگرایان
بنیاد گرایان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اصولی
تصویر اصولی
ریشه ای، بنیادی، بنیادین
فرهنگ واژه فارسی سره
شرعیات، علوم شرعی، کلیات، مبادی، بنیادها
متضاد: فروع
فرهنگ واژه مترادف متضاد