جدول جو
جدول جو

معنی اصلی - جستجوی لغت در جدول جو

اصلی
(اَ)
از شاعران و خطاطان ایران بود که در مشهد میزیست و خط نستعلیق را خوب می نوشت. صاحب آتشکده این بیت را از وی آورده است:
چو بطفلیش بدیدم بسپردم اهل دین را
که شود بلای جانها بشما سپردم این را.
رجوع به قاموس الاعلام ج 2 و آتشکده ص 86 شود
لغت نامه دهخدا
اصلی
(اَ)
منسوب به اصل. رجوع به اصل شود.
لغت نامه دهخدا
اصلی
بنیادی بنیک، سرشتی منسوب به اصل. بنیادی، ذاتی مقابل عارضی وصلی
تصویری از اصلی
تصویر اصلی
فرهنگ لغت هوشیار
اصلی
آغازین، هسته ای، بنیادین
تصویری از اصلی
تصویر اصلی
فرهنگ واژه فارسی سره
اصلی
حقیقی، واقعی، اساسی، عمده، مهم
متضاد: غیرواقعی، مجازی، فرعی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اصلی
إبداعيٌّ
تصویری از اصلی
تصویر اصلی
دیکشنری فارسی به عربی
اصلی
Authentic, Main, Major, Original, Primary, Principal
تصویری از اصلی
تصویر اصلی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
اصلی
authentique, principal, majeur, original, primaire
تصویری از اصلی
تصویر اصلی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
اصلی
auténtico, principal, mayor, original, primario
تصویری از اصلی
تصویر اصلی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
اصلی
подлинный , основной , главный , оригинальный
تصویری از اصلی
تصویر اصلی
دیکشنری فارسی به روسی
اصلی
authentisch, Haupt-, wichtig, original, primär
تصویری از اصلی
تصویر اصلی
دیکشنری فارسی به آلمانی
اصلی
автентичний , головний , оригінальний , основний
تصویری از اصلی
تصویر اصلی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
اصلی
autentyczny, główny, oryginalny, podstawowy
تصویری از اصلی
تصویر اصلی
دیکشنری فارسی به لهستانی
اصلی
真实的 , 主要的 , 原始的
تصویری از اصلی
تصویر اصلی
دیکشنری فارسی به چینی
اصلی
autêntico, principal, maior, original, primário
تصویری از اصلی
تصویر اصلی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
اصلی
اصلی , مرکزی , اہم , بنیادی
تصویری از اصلی
تصویر اصلی
دیکشنری فارسی به اردو
اصلی
اصلی، واقعی، اصیل
دیکشنری اردو به فارسی
اصلی
আসল , প্রধান , মূল , মৌলিক
تصویری از اصلی
تصویر اصلی
دیکشنری فارسی به بنگالی
اصلی
halisi, kuu, asili, mkuu
تصویری از اصلی
تصویر اصلی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
اصلی
otantik, ana, orijinal, birincil
تصویری از اصلی
تصویر اصلی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
اصلی
진짜의 , 주요한 , 원본의
تصویری از اصلی
تصویر اصلی
دیکشنری فارسی به کره ای
اصلی
autentico, principale, originale, primario
تصویری از اصلی
تصویر اصلی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
اصلی
אותנטי , עיקרי , מקורי , ראשי
تصویری از اصلی
تصویر اصلی
دیکشنری فارسی به عبری
اصلی
वास्तविक , मुख्य , प्रमुख , मौलिक , प्राथमिक
تصویری از اصلی
تصویر اصلی
دیکشنری فارسی به هندی
اصلی
autentik, utama, asli
تصویری از اصلی
تصویر اصلی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
اصلی
แท้ , หลัก , ดั้งเดิม
تصویری از اصلی
تصویر اصلی
دیکشنری فارسی به تایلندی
اصلی
authentiek, belangrijkste, belangrijk, origineel, primair, hoofdzakelijk
تصویری از اصلی
تصویر اصلی
دیکشنری فارسی به هلندی
اصلی
本物の , 主な , 主要な , オリジナルの
تصویری از اصلی
تصویر اصلی
دیکشنری فارسی به ژاپنی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اصلیه
تصویر اصلیه
بنیادی، اساسی
فرهنگ فارسی عمید
(صِ)
صاصلا. صوصلا. بصل الذئب. بصل الفار. ساقه ای است خرد و نازک که به سپیدی زند، درازی آن نزدیک وجبی، او را بر فراز سه یا چهار شاخه است نرم، از آن گلی سبز پدید شود برنگ و چون باز شود رنگ درون آن مانند رنگ شیر باشد و درمیان گل تخمی است مانند تخم لیبانتیس که آن را بجای شونیز (سیاه تخمه) در نان فشانند و آن را بیخی است مانند بیخ بلبوس کوچک و پخته و خام آن را خورند. (مفردات ابن بیطار ج 2 ص 76). نباتی است شبیه به حلفای تازه روییده و از آن کوچک تر و زودشکن و تازۀ او مأکول است گرم و تر و جهت الم فؤاد و ریاح فم معده نافع و تخم آن در افعال شبیه به شونیز و بیخ آن شبیه به بلبوس کوچکی و پخته و خام او مأکول و اکثار آن محرک باه و رافع وجعالفؤاد است. (تحفۀ حکیم مؤمن). و رجوع به مخزن الادویه شود
لغت نامه دهخدا
(صُلْ لا)
شاصلاء. گیاهی است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). صاصلی است. (فهرست مخزن الادویه). و آن گیاهی است. (تاج العروس). شوصل. شفصل. (تاج العروس). رجوع به شاصلاء شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
شمشیر زدودۀ برّان و آهیخته. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شمشیر گذرنده. ج، اصالیت. (مهذب الاسماء) ، کر کردن. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 13) (منتهی الارب) (آنندراج) : اصمه اﷲ، خدا وی را کر کرد. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء). لازم و متعدیست، کر یافتن کسی را. (از تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، سربند ساختن ازبرای شیشه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شیشه را صمام کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، اصمام دعای کسی، برخوردن آن به گروهی کر که سرزنش او را نمیشنوند. و در اساس آمده است: و اصمهم دعائی، اذا لم یجیبوک. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد)
مرد دلاور و کاربر در حوایج و آماده برای انجام دادن آنها. اصلتی. اصلات. مصلات. مصلت. مصلت. (از قطر المحیط). مرد دلاور کاربر در نیازمندیها. منصلت. (از المنجد). و رجوع به اصلات و اصلتی و دیگر کلمه های مترادف آن شود، اصماق شیر یا آب، تغییر یافتن مزه و فاسد شدن آن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). مزه برگردیده شدن شیر و تباه گردیدن آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ لی یَ)
تأنیث اصلی. مقابل فرعیه: جهات اصلیه. رجوع به اصلی و اصل و جهات شود.
لغت نامه دهخدا
تصویری از اصلیه
تصویر اصلیه
بنیادی واساسی
فرهنگ لغت هوشیار
اصالت
دیکشنری اردو به فارسی