جدول جو
جدول جو

معنی اصلانی - جستجوی لغت در جدول جو

اصلانی
(اَ)
نام طایفه ای از طوایف قشقایی. طایفۀ مزبور مرکب از 80 خانوار است و درگرم آباد مسکن دارند. (از جغرافیای کیهان ج 3 ص 81)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اصلان
تصویر اصلان
(پسرانه)
شیر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اصلان
تصویر اصلان
شیر، شیر درنده، ضرغام، شیر ژیان، همام، قسوره، ریبال، شیر شرزه، هزبر، هرماس، هژبر، صارم
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
دهی است از دهستان چهریق بخش سلماس شهرستان خوی واقع در 18 هزارگزی جنوب باختری سلماس و پنجهزارگزی جنوب راه ارابه رو چهریق به سلماس. محلی کوهستانی، سردسیر، سالم و دارای 68 تن سکنه که سنی و کردی زبان اند. آب آن از چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نسبت است به الان، اران:
الانی سواری فرنجه بنام
هنرها نموده بشمشیر و جام.
نظامی.
رجوع به الان و اران شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
مصحف ارسلان به معنی شیر که غالباً نام اشخاص باشد. مأخوذ از ترکی، شیر بیشه. و از اعلام است. (ناظم الاطباء) ، کیک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، (اصطلاح عروض) بودن آخر جزو وتد مفروق. (منتهی الارب). صلم اسقاط وتد مفعولات است، مفعو بماند فعلن بجای آن بنهند و فعلن چون از مفعولات خیزد آنرا اصلم خوانند یعنی گوش از بن بریده و چون بدین زحاف (یعنی صلم) سببی از این جزو کم شده است و وتد ناقص گشته آنرا به گوش از بن بریدن تشبیه کردند. (از المعجم چ مدرس رضوی (دانشگاه) ص 42)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
جمع واژۀ اصیل. (اقرب الموارد). رجوع به اصیل شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نام ناحیه ایست در قضای زعفرانلو. نام جنگل بسیار بزرگی است در ولایت قسطمونی. رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(بَ صَ)
منسوب به بصلیه که محله ای است به بغداد. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
قصبه ای است معتبر (در کردستان) و هوای خوش دارد و آبهای روان. حاصلش غلات باشد و علفزارهای نیکو و شکارگاههای خوب فراوان دارد. (نزهه القلوب ج 3 ص 107)
لغت نامه دهخدا
ترکی شیر بیشه، جمع اصیل، نژادگان شامگاهان شیر بیسته، نامی از نامهای ترکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصلان
تصویر اصلان
شیر بیشه، نامی از نام های مردان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اصلاحی
تصویر اصلاحی
تصحيحيّةٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از اصلاحی
تصویر اصلاحی
Corrective
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اصلاحی
تصویر اصلاحی
correctif
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از اصلاحی
تصویر اصلاحی
correctivo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از اصلاحی
تصویر اصلاحی
коррективный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اصلاحی
تصویر اصلاحی
korrektiv
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اصلاحی
تصویر اصلاحی
корективний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اصلاحی
تصویر اصلاحی
korektywny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اصلاحی
تصویر اصلاحی
改正的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از اصلاحی
تصویر اصلاحی
corretivo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از اصلاحی
تصویر اصلاحی
اصلاحی
دیکشنری فارسی به اردو
اصلاحی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از اصلاحی
تصویر اصلاحی
সংশোধনমূলক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از اصلاحی
تصویر اصلاحی
ya kurekebisha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از اصلاحی
تصویر اصلاحی
düzeltici
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از اصلاحی
تصویر اصلاحی
수정의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از اصلاحی
تصویر اصلاحی
correttivo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از اصلاحی
تصویر اصلاحی
תיקוני
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از اصلاحی
تصویر اصلاحی
सुधारात्मक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از اصلاحی
تصویر اصلاحی
korektif
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از اصلاحی
تصویر اصلاحی
แก้ไข
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از اصلاحی
تصویر اصلاحی
correctief
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از اصلاحی
تصویر اصلاحی
訂正的
دیکشنری فارسی به ژاپنی