جدول جو
جدول جو

معنی اصداء - جستجوی لغت در جدول جو

اصداء
(نَ بَ)
از ’ص دء’، اصداء اسب و بز، سرخ مایل به سیاهی بودن آنها. سیاه سرخ فام بودن آنها. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
اصداء
(نَ تَ)
اصداء فلان، مردن وی. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). مردن. (منتهی الارب) (آنندراج). بمردن، مایل کردن. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). میل دادن. (آنندراج). اصر کسی بر دیگری، مایل گردانیدن او را نسبت به دیگری. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، اصار ساختن برای خیمه. (منتهی الارب). اصار ساختن برای خانه. (آنندراج) (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). رجوع به اصار شود، بازداشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (ناظم الاطباء). اصر کسی را، حبس کردن او را. (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
اصداء
(اَ دَ ءْ)
سیاهی که اندک مایۀ سرخی با وی آمیخته بود. (تاج المصادر بیهقی) ، قسم که به طلاق زن یا به آزادی بنده و یا به نذر خدا خورده شود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سوگند یاد کردن برای طلاق یا آزاد کردن بنده یا نذر. (از قطر المحیط) ، سوراخ گوش. ج، آصار، اصران. (قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج، اواصر. (قطر المحیط). و رجوع به اصر شود
لغت نامه دهخدا
اصداء
(اَ)
جمع واژۀ صدی ̍. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب). رجوع به صدی ̍ شود، بار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گرانی. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 12) (مهذب الاسماء). سنگینی. ثقل. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، بار گران: و لاتحمل علینا اصراً. (قرآن 286/2) ، و بار مکن بر ما بار گرانی را. و یضع عنهم اصرهم. (قرآن 157/7) ، و فرومی نهد از ایشان بار گرانشان را. اصار. (قطر المحیط). رجوع به اصار شود، گناه. (منتهی الارب) (آنندراج) (مهذب الاسماء). ذنب. و اصل آن ثقیل است. (قطر المحیط). ذنب. (اقرب الموارد). ج، آصار. (مهذب الاسماء). ج، آصار، اصران. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اصداغ
تصویر اصداغ
صدغ ها، شقیقه ها، موهای پیچ خوردۀ کنار پیشانی، جمع واژۀ صدغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اصداف
تصویر اصداف
صدف ها، نوعی جانور نرم تن آبزی که بدنش در یک غلاف سخت جا دارد و در بعضی انواع آن مروارید پرورش می یابد، پوشش آهکی و سخت این جانور، جمع واژۀ صدف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابداء
تصویر ابداء
آغاز کردن، شروع کردن، ابتدا کردن، آشکار کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اصدار
تصویر اصدار
صادر کردن، فرستادن، بازگردانیدن
فرهنگ فارسی عمید
نابود کردن نیست گرداندن از میان بردن، یاری دادن، یارشدن، تباهیدن، هیچ کارگی، ستون نهادن هک کردن هک ساختن نابود کردن نیست گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصواء
تصویر اصواء
خشکیدن
فرهنگ لغت هوشیار
آشکارکردن، پیداکردن، آفریدن، دندان نو بر آوردن آغاز کردن آغازیدن ابتدا کردن شروع کردن سر کردن سر گرفتن ابتداء، کارنو و نخستین آوردن نو آفریدن، آشکار کردن پیدا کردن چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصداء
تصویر حصداء
زره نیکبافت، درخت پر برگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهداء
تصویر اهداء
پیشکش، نیوتش، هدیه دادن، هدیه فرستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایداء
تصویر ایداء
قوت دادن، یاری دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوداء
تصویر اوداء
جمع ودید، دوستان، دوستداران، دوست دارندگان، محبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انداء
تصویر انداء
افزون شدن، نمنا کاندن تر گرداندن بلند آوازگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امداء
تصویر امداء
کلانسالی، شیر بسیار نوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکداء
تصویر اکداء
گدامنشی، زفتی (بخل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقداء
تصویر اقداء
باز گشتن، مزه دار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
دشمنان، جمع عدو، دشمنان یاری دادن، توانا گرداندن، دلیری درسخن بی پروایی، دشمنی کردن، بازگفتن جمع عدو دشمنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصباء
تصویر اصباء
چهره دیگر بخشیدن، دین گردانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازداء
تصویر ازداء
دهش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشداء
تصویر اشداء
کج کردن، تکان دادن، پرکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتداء
تصویر اتداء
خونبها گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
پراکندگی ابر، پاک شدن آسمان بیداری هشیاری گشادگی جمع صحیح درستان تندرستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصداد
تصویر اصداد
فرستادن
فرهنگ لغت هوشیار
باز گردانیدن، روانه کردن فرستادن، پراکندن باز گردانیدن روانه کردن گسیل داشتن فرستادن، صادر کردن ورقه یا حکم یا ابلاغی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصداغ
تصویر اصداغ
بنا گوشها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصداف
تصویر اصداف
جمع صدف، غلاف مروارید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصداق
تصویر اصداق
کابین دادان، صداق معلوم کردن، درست کردن کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصدقاء
تصویر اصدقاء
جمع صدیق دوستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصغاء
تصویر اصغاء
گوش فرا داشتن گوش دادن نیوشیدن گوش داشتن گوش فرا دادن شنیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسداء
تصویر اسداء
فرو گذاشتن، به دلخواه رسیدن، نیکویی وبخشش، سخن بافی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابداء
تصویر ابداء
آشکاریدن، آغازیدن، آفریدن، از سر گرفتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اهداء
تصویر اهداء
پیش کش
فرهنگ واژه فارسی سره