- اصبر
- صابرتر، بردبارتر، تواناتر
معنی اصبر - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بیننده تر بیناتر بصیرتر: ابصر از عقاب
نام درختی در جنگلهای ایران که چوب آنرا زغال کنند و برگش را برای پوشش بامها بکار برند و میوه اش برای تغذیه گاوها است
مردبزرگ گوش بلبله گوش، چارشانه، گزنده آزارنده
خردتر، کوچکتر، حقیرتر
سینه پهن
تندابه ای بزرگ (تندابه سیل) لور بزرگ (لور سیل) گوسپند سپیده دم، گل و لای، اسپ پیشانی سپید، مرغ دم سیاه
انگشت دست یا پا، ج آن اصابع است
زیبا روی تر، صبیح تر
لبه ها کناره ها، جمع صبر، درنگ ها درنگ کردن درنگیدن، شکیبا گردانیدن، ترش شدن شیر
بیناتر
بزرگتر
موی پیچیده موی انبوه
زرد رنگ
بزرگتر، مهتر، مهین
گرد آلوده، آنچه به رنگ خاکی باشد
آلت فلزی دو شاخه که با آن آتش را بردارند
اشتر فربه اشتر گوشتناک
شکیبائی کردن
شکیبا، آرام، بردبار، حلیم
انگشت دست یا پا، انگشت
صغیرتر، کوچک تر، خردتر
صبر کردن، شکیبایی کردن
بصیرتر، بیناتر، بیننده تر، آگاه تر، داناتر
رونده، گذرنده، آنچه درگذرنده باشد
گردآلود، خاکی رنگ، تیره رنگ
گرگ به جهت رنگ تیرۀ آن، پستانداری وحشی و گوشت خوار شبیه سگ اما از آن قوی تر و درنده تر که در موقع گرسنگی به چهارپایان و حتی به انسان حمله می کند، سمسم، ذئب، سرحان، ذیب
گردآلود، خاکی رنگ، تیره رنگ
گرگ به جهت رنگ تیرۀ آن، پستانداری وحشی و گوشت خوار شبیه سگ اما از آن قوی تر و درنده تر که در موقع گرسنگی به چهارپایان و حتی به انسان حمله می کند، سمسم، ذئب، سرحان، ذیب
از حفظ، از حافظه، در حافظه به خاطر سپردن، ازبیر، ازبرم، حفظ
ازبر داشتن: چیزی را به یاد داشتن، مطلبی را در حافظه داشتن
ازبر کردن: حفظ کردن و به خاطر سپردن
ازبر داشتن: چیزی را به یاد داشتن، مطلبی را در حافظه داشتن
ازبر کردن: حفظ کردن و به خاطر سپردن