جدول جو
جدول جو

معنی اشپلم - جستجوی لغت در جدول جو

اشپلم(اِ پَ لَ)
دهی جزء دهستان مرکزی بخش صومعه سرای شهرستان فومن، در 2000گزی جنوب صومعه سرا متصل براه فرعی صومعه سرا به لوکان. جلگه، معتدل، مرطوب مالاریائی. با 194 تن سکنه. گیلکی، فارسی. آب آن از رود خانه ماسوله. محصول آنجا برنج، توتون، سیگار، مختصر ابریشم. شغل اهالی زراعت و مکاری. راه آنجا مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2 ص 14)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اشتلم
تصویر اشتلم
زور، ستم، پرخاش و هیاهو، داد و فریاد، تندی، برای مثال کردی خرکی به کعبه گم کرد / در کعبه دوید و اشتلم کرد (نظامی۳ - ۳۸۰)، لاف زدن، رجزخوانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشپل
تصویر اشپل
اشبل، تخم ماهی که پس از صید کردن از شکم آن بیرون می آورند و مصرف خوراکی دارد
فرهنگ فارسی عمید
(اُ تُ لُ)
بمعنی تندی وغلبه و زور و تعدی کردن باشد بر کسی و بزور چیزی گرفتن. (برهان). قهر و غلبه و تعدی و زور:
نیارد دگر موج غم اشتلم
فتد رخت عقل ار به گرداب خم.
ظهوری (از فرهنگ نظام).
غالباً بلکه یقیناً لفظ ترکیست، چه در لغات ترکی اشتلم بمعنی ستم نوشته است گو که در بهار عجم و برهان اشاره به ترکی بودنش نکرده اند. (از غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(اَ پَ)
تخم ماهی. خاویار سیاه که از شکم ماهی درمی آید. (شعوری). اشبل. اشبیل. اشپیل
لغت نامه دهخدا
تصویری از اشتلم
تصویر اشتلم
اخذ چیزی بزور، لاف پهلوانی زدن، تندی خشونت، تعدی زور
فرهنگ لغت هوشیار
اشبل. اشپون سرب باریکی که میان هر دو سطر نهند تا فاصله مطلوب پیدا شود، واحد طول سطر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتلم
تصویر اشتلم
((اُ تُ لُ))
گرفتن چیزی به زور، لاف زدن، تندی، خشونت، ظلم، زور
فرهنگ فارسی معین
صدا، فریاد، انعکاس صدای شدید سم اسبان، ضربه زدن معمولی با دست، گام های بلند برداشتن، ابزاری در خرمن کوبی شبیه چنگال که به وسیله ی آن کاه و دانه
فرهنگ گویش مازندرانی
سوت، اشپل ماهی، تخم ماهی خاویار، ته مانده ی ابریشم، هنگام پیله
فرهنگ گویش مازندرانی