جدول جو
جدول جو

معنی اشنیدن - جستجوی لغت در جدول جو

اشنیدن
شنیدن، درک کردن صدا به وسیلۀ قوۀ شنوایی، گوش دادن، درک کردن بوی چیزی
تصویری از اشنیدن
تصویر اشنیدن
فرهنگ فارسی عمید
اشنیدن
(اِ دَ)
شنیدن:
بر مستراح کوپله سازیده ست
بر مستراح کوپله که اشنیده ست ؟
منجیک.
و رجوع به شعوری ج 1 ص 141 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شانیدن
تصویر شانیدن
شاندن، شانه کردن، شانه زدن موی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشنودن
تصویر اشنودن
شنیدن برای مثال پروارنه که ذوق سوختن یافت / نبود به شعاع شمع خشنود - این حال اگرت عجب نماید / بشنو ز من ار توانی اشنود (عراقی - ۱۳۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشنیان
تصویر اشنیان
اشنان، گیاهی از خانوادۀ اسفناج با شاخه های باریک، برگ های ریز و طعم شور که معمولاً در شوره زارها می روید، خلخان، شنان، آذربو، آذربویه، خرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شنیدن
تصویر شنیدن
درک کردن صدا به وسیلۀ قوۀ شنوایی، گوش دادن، درک کردن بوی چیزی
فرهنگ فارسی عمید
(گَ / گِ شُ دَ)
شنیدن. استماع کردن:
تهمتن چو بشنید گفتار دیو
برآورد چون شیر جنگی غریو.
فردوسی.
رجوع به شنیدن شود
لغت نامه دهخدا
(لَحْیْ)
استماع نکردن. مقابل شنیدن، نپذیرفتن. قبول نکردن:
به آواز گفتند ما با توایم
ز تو بگذرد پند کس نشنویم.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ گُ دَ)
آمیختن نر و ماده. (فرهنگستان). گشنیدن یا لقاح عبارت است از اتحاد و ترکیب دوگامت که از این عمل تشکیل سلول واحدی باسم تخم نتیجه میشود. (جانورشناسی عمومی تألیف فاطمی ص 26-40)
لغت نامه دهخدا
(مَءْ وا / وی گِ رِ تَ)
بمعنی شانه کردن. (آنندراج بنقل از غیاث اللغات) ، حلاجی کردن. (ناظم الاطباء) ، مخفف نشاندن. (غیاث اللغات بنقل از جهانگیری). رجوع به شاند و شاندن شود
لغت نامه دهخدا
(کَ سَ / سِ رَ تَ)
آونیدن. (ناظم الاطباء). استراحت نمودن و خفتن و غنودن. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(اُ نَ)
گونۀ سوم از تیره اسفنجیان است و اسفنجیان تیره چهارم از دولپه های بی گلبرگ است. اشنیان در صحاری مرکزی ایران بسیار میروید و برگهای بسیار ریز و بهم فشرده دارد و در آن مقداری نمکهای قلیایی ذخیره میشود. چون ساقه های آنرا بسوزانند خاکستری بنام شخار بدست می آید که مواد قلیایی بسیار دارد و در صابون سازی بکار میرود. و رجوع به اشنان شود. (از گیاه شناسی گل گلاب ص 274)
لغت نامه دهخدا
(کَ خُ شُ دَ)
شنودن. شنیدن. (از برهان) (رشیدی) (آنندراج) (هفت قلزم) (شعوری) (فرهنگ نظام). گوش کردن. پذیرفتن. فرمان بردن. اطاعت کردن:
گفتار تو بار است و کار برگست
که اشنود چنین بار و برگ زیبا؟
ناصرخسرو.
پروانه چو ذوق سوختن یافت
نبود بشعاع شمع خشنود
این حال عجب اگر نماید
بشنو ز من ار توانی اشنود.
شیخ فریدالدین عراقی (از جهانگیری) (از آنندراج) (از فرهنگ نظام).
لغت نامه دهخدا
(کِ)
نشنیدن. مقابل شنیدن. رجوع به شنیدن شود:
آسود زمانی از دویدن
وز گفتن و هیچ ناشنیدن.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از گشنیدن
تصویر گشنیدن
آمیختن نر و ماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشنیان
تصویر اشنیان
اشنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واشنیدن
تصویر واشنیدن
مجددا شنیدن باز شنیدن، شنیدن چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنیدن
تصویر شنیدن
استماع، گوش کردن، شنودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گشنیدن
تصویر گشنیدن
((گُ دَ))
آمیختن نر و ماده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شنیدن
تصویر شنیدن
((ش دَ))
گوش دادن، بوی چیزی را حس کردن، اطاعت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شنیدن
تصویر شنیدن
سمع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شنیدن
تصویر شنیدن
Hear
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شنیدن
تصویر شنیدن
entendre
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از شنیدن
تصویر شنیدن
слышать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شنیدن
تصویر شنیدن
hören
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شنیدن
تصویر شنیدن
чути
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شنیدن
تصویر شنیدن
słyszeć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شنیدن
تصویر شنیدن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شنیدن
تصویر شنیدن
ouvir
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شنیدن
تصویر شنیدن
sentire
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شنیدن
تصویر شنیدن
oír
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شنیدن
تصویر شنیدن
horen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از شنیدن
تصویر شنیدن
सुनना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از شنیدن
تصویر شنیدن
mendengar
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از شنیدن
تصویر شنیدن
듣다
دیکشنری فارسی به کره ای