اشنود. نام دومین روز از خمسۀ مسترقه است. (شعوری ج 1 ص 136). محرف اشتود است. رجوع به اشنود و اشنوذ و اشتود شود، چشم زخم رسانیدن کسی را. (منتهی الارب) (از المنجد) (از اقرب الموارد)
اشنود. نام دومین روز از خمسۀ مسترقه است. (شعوری ج 1 ص 136). محرف اشتود است. رجوع به اشنود و اشنوذ و اشتود شود، چشم زخم رسانیدن کسی را. (منتهی الارب) (از المنجد) (از اقرب الموارد)
عطسه، خارج شدن هوای ریه با شدت و صدا از راه بینی و دهان بر اثر تحریک شدن مخاط بینی، ستوسر، شنوسه، برای مثال دماغ خشک او اشنوشۀ تر / چو آرد گوش گردون را کند کر (سراج الدین راجی - مجمع الفرس - اشنوشه)
عَطسه، خارج شدن هوای ریه با شدت و صدا از راه بینی و دهان بر اثر تحریک شدن مخاط بینی، سَتوسَر، شَنوسه، برای مِثال دَماغ خشک او اشنوشۀ تر / چو آرد گوش گردون را کند کر (سراج الدین راجی - مجمع الفرس - اشنوشه)
روز دوم از خمسۀ مسترقه را گویند. (از برهان) (انجمن آرا). نام روز دوم است از خمسۀ مسترقۀ قدیم. (آنندراج) (هفت قلزم). روز دوم است از پنجۀ دزدیده که به تازی خمسۀ مسترقه خوانند. (جهانگیری). در فرهنگ جهانگیری نام دومین از خمسۀ مسترقه از سال فلکی است، و در مجمع الفرس با تاء منقوط نوشته شده است. (شعوری ج 1 ص 145). نام روز دوم از پنجۀ دزدیده که بر آخر دوازده ماه اضافه میکردند تا سال شمسی تمام شود. (فرهنگ نظام). دوم روز از فروردیان. (شرفنامۀ منیری) (مؤیدالفضلا). روز دوم از فروجان. (سروری). رجوع به فروجان و اهنود شود. نام روز دوم از فوردجان یا فوردگان، و فوردجان پنج روز آخر آبان است. پنجۀ دزدیده. روز دوم از خمسۀ مسترقه. (ناظم الاطباء). محرف اشتود است. (حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به اشتود شود
روز دوم از خمسۀ مسترقه را گویند. (از برهان) (انجمن آرا). نام روز دوم است از خمسۀ مسترقۀ قدیم. (آنندراج) (هفت قلزم). روز دوم است از پنجۀ دزدیده که به تازی خمسۀ مسترقه خوانند. (جهانگیری). در فرهنگ جهانگیری نام دومین از خمسۀ مسترقه از سال فلکی است، و در مجمع الفرس با تاء منقوط نوشته شده است. (شعوری ج 1 ص 145). نام روز دوم از پنجۀ دزدیده که بر آخر دوازده ماه اضافه میکردند تا سال شمسی تمام شود. (فرهنگ نظام). دوم روز از فروردیان. (شرفنامۀ منیری) (مؤیدالفضلا). روز دوم از فروجان. (سروری). رجوع به فروجان و اهنود شود. نام روز دوم از فوردجان یا فوردگان، و فوردجان پنج روز آخر آبان است. پنجۀ دزدیده. روز دوم از خمسۀ مسترقه. (ناظم الاطباء). محرف اشتود است. (حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به اشتود شود
در اوستا: اسنونت، در فصل 17 بندهش که از اقسام آتشها سخن رفته، در بند 7 مندرج است: ’آذرگشسب تا هنگام پادشاهی کیخسروب هماره پناه جهان بود. وقتی که کیخسروب بتکدۀ دریاچۀ چچست را ویران کرد، آن آتش بیال اسب او فرونشست سیاهی و تیرگی را برطرف نمود و روشنایی بخشید، به طوری که او توانست بتکده را ویران کند. در همان محل در بالای کوه اسنوند دادگاهی (معبدی) ساخت و آذرگشسب را فرونشاند’. در فصل 12 بندهش بند 26 مندرج است که کوه اسنوند در اتروپاتکان (آذربایجان) است. از این کوه در بند 5 زامیادیشت (اوستا) اسم برده شده است. امروز بتحقیق نمیدانیم که کوه مزبور در چه نقطۀ آذربایجان واقع است. در زادسپرم نیز در فصل 6 بند 22 مندرج است: ’آذرگشسب پیروزگر در کنار دریاچۀ چچست واقع است’. باز در زادسپرم فصل 11 بند 9 آمده: ’آذرگشسب در کوه اسنوند در آتروپاتکان است’. در دو سی روزۀ کوچک و بزرگ در بند 9 و در آتش نیایش بندهای 5-6 از کوه اسنوندو کوه ریوند که در نیشابور محل آتشکدۀ معروف آذربرزین مهر بوده یاد شده است. (یشتها تألیف پورداود ج 2صص 239- 242) (مزدیسنا تألیف معین صص 199-201)
در اوستا: اَسْنوَنْت، در فصل 17 بندهش که از اقسام آتشها سخن رفته، در بند 7 مندرج است: ’آذرگشسب تا هنگام پادشاهی کیخسروب هماره پناه جهان بود. وقتی که کیخسروب بتکدۀ دریاچۀ چچست را ویران کرد، آن آتش بیال اسب او فرونشست سیاهی و تیرگی را برطرف نمود و روشنایی بخشید، به طوری که او توانست بتکده را ویران کند. در همان محل در بالای کوه اسنوند دادگاهی (معبدی) ساخت و آذرگشسب را فرونشاند’. در فصل 12 بندهش بند 26 مندرج است که کوه اسنوند در اتروپاتکان (آذربایجان) است. از این کوه در بند 5 زامیادیشت (اوستا) اسم برده شده است. امروز بتحقیق نمیدانیم که کوه مزبور در چه نقطۀ آذربایجان واقع است. در زادسپرم نیز در فصل 6 بند 22 مندرج است: ’آذرگشسب پیروزگر در کنار دریاچۀ چچست واقع است’. باز در زادسپرم فصل 11 بند 9 آمده: ’آذرگشسب در کوه اسنوند در آتروپاتکان است’. در دو سی روزۀ کوچک و بزرگ در بند 9 و در آتش نیایش بندهای 5-6 از کوه اسنوندو کوه ریوند که در نیشابور محل آتشکدۀ معروف آذربرزین مهر بوده یاد شده است. (یشتها تألیف پورداود ج 2صص 239- 242) (مزدیسنا تألیف معین صص 199-201)
شنودن. شنیدن. (از برهان) (رشیدی) (آنندراج) (هفت قلزم) (شعوری) (فرهنگ نظام). گوش کردن. پذیرفتن. فرمان بردن. اطاعت کردن: گفتار تو بار است و کار برگست که اشنود چنین بار و برگ زیبا؟ ناصرخسرو. پروانه چو ذوق سوختن یافت نبود بشعاع شمع خشنود این حال عجب اگر نماید بشنو ز من ار توانی اشنود. شیخ فریدالدین عراقی (از جهانگیری) (از آنندراج) (از فرهنگ نظام).
شنودن. شنیدن. (از برهان) (رشیدی) (آنندراج) (هفت قلزم) (شعوری) (فرهنگ نظام). گوش کردن. پذیرفتن. فرمان بردن. اطاعت کردن: گفتار تو بار است و کار برگست که اشنود چنین بار و برگ زیبا؟ ناصرخسرو. پروانه چو ذوق سوختن یافت نبود بشعاع شمع خشنود این حال عجب اگر نماید بشنو ز من ار توانی اشنود. شیخ فریدالدین عراقی (از جهانگیری) (از آنندراج) (از فرهنگ نظام).