جمع واژۀ لص، لص، لص. دزدان. (اقرب الموارد). رجوع به لص شود، بر بازی انگیختن یا آوردن چیزی که بدان بازی کنند. (منتهی الارب) (آنندراج). واداشتن ببازی یا اسباب بازی آوردن برای دختر. (از اقرب الموارد)
جَمعِ واژۀ لَص، لُص، لِص. دزدان. (اقرب الموارد). رجوع به لص شود، بر بازی انگیختن یا آوردن چیزی که بدان بازی کنند. (منتهی الارب) (آنندراج). واداشتن ببازی یا اسباب بازی آوردن برای دختر. (از اقرب الموارد)
جمع واژۀ شخص. شخص ها. تن ها. کالبدها. جمع واژۀ شخص، بمعنی کالبد مردم و جز آن و تن. (آنندراج) : گرچه نه غایبند به اشخاص غایبند ورچه نه ایدرند به افعال ایدرند. ناصرخسرو. سلطان اشخاص را در طلب او اشخاص کرد و در گرد مرکب او نرسیدند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 38 نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف)
جَمعِ واژۀ شخص. شخص ها. تن ها. کالبدها. جَمعِ واژۀ شخص، بمعنی کالبد مردم و جز آن و تن. (آنندراج) : گرچه نه غایبند به اشخاص غایبند ورچه نه ایدرند به افعال ایدرند. ناصرخسرو. سلطان اَشخاص را در طلب او اِشخاص کرد و در گرد مرکب او نرسیدند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 38 نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف)
کم شدن شیر ماده شتر. (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). مصدر به معنی شصوص. (منتهی الارب) ، دندان گزیدن از صبر. (از اقرب الموارد) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، سخت و دشوار شدن زندگانی، باز داشتن کسی را، شص عنه، رفتن: و ما ادری این شص هو، نمی دانم کجا رفت او. (از اقرب الموارد) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). رجوع به شصوص شود
کم شدن شیر ماده شتر. (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). مصدر به معنی شصوص. (منتهی الارب) ، دندان گزیدن از صبر. (از اقرب الموارد) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، سخت و دشوار شدن زندگانی، باز داشتن کسی را، شص عنه، رفتن: و ما ادری این شص هو، نمی دانم کجا رفت او. (از اقرب الموارد) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). رجوع به شصوص شود