جدول جو
جدول جو

معنی اشراف - جستجوی لغت در جدول جو

اشراف
جمع شریف، مردان، بزرگ قدر، اعیان، بزرگواران بلند شدن، بر جای خاستن، بر بالای بلندی شدن، بالا رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
اشراف
توان گران، بزرگان، بزرگواران، بلندپایگان
تصویری از اشراف
تصویر اشراف
فرهنگ واژه فارسی سره
اشراف
بالای بلندی ایستادن و از بالا به زیر نگریستن، مسلط شدن بر چیزی از بالا، دیده ور شدن، واقف شدن بر امری، دیده وری، رتبه یا منصبی بوده از دورۀ غزنویان تا عهد مغول، در تصوف اطلاع بر سر یا ضمیر کسی، فکر و اندیشۀ کسی را دریافتن
تصویری از اشراف
تصویر اشراف
فرهنگ فارسی عمید
اشراف
شریف ها، شرافتمندها، بزرگوارها، بلندقدرها، جمع واژۀ شریف
تصویری از اشراف
تصویر اشراف
فرهنگ فارسی عمید
اشراف
((اِ))
از بالا به زیر نگریستن، نزدیک شدن، وقوف بر امری
تصویری از اشراف
تصویر اشراف
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

برآمدن آفتاب، دمیدن روشنایی، تابندگی، روشن شدن، روشن کردن روشنگری، گشسب روشن گشت دبستانی در فلسفه که بنیاد گذار آن سهروردی است و آن شناخت از راه بینش است روشنداری منسوب به اشراف: جنبه اشرافی یا حکومت اشرافی. حکومت نجبا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشرافی
تصویر اشرافی
Aristocratic, Snobbish
دیکشنری فارسی به انگلیسی
аристократический , снобистский
دیکشنری فارسی به روسی
aristokratisch, snobistisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
аристократичний , снобістський
دیکشنری فارسی به اوکراینی
arystokratyczny, snobistyczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
贵族的 , 高傲的
دیکشنری فارسی به چینی
aristocrático, esnobe
دیکشنری فارسی به پرتغالی
aristocrático, elitista
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
aristocratisch, snobistisch
دیکشنری فارسی به هلندی
ชนชั้นสูง , หยิ่ง
دیکشنری فارسی به تایلندی
كبيرٌ , أصليٌّ
دیکشنری فارسی به عربی
शाही , अभिजात्य
دیکشنری فارسی به هندی
אריסטוקרטי , עליון
دیکشنری فارسی به عبری
貴族の , 上流階級の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
귀족적인 , 속물의
دیکشنری فارسی به کره ای
অভিজ্ঞানী , গর্বিত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ارشاف
تصویر ارشاف
مکیدن آب مکیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تباه خردی در پیری، درآمدن، آشکار کردن، بره آوردن بره زادن در پاییز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسراف
تصویر اسراف
به لغت سزیانی، عبد، بنده وبیهوده خرج کردن
فرهنگ لغت هوشیار
باز گردانیدن چیزی، اصراف شاعر در شعر، اصراف از چیزی ورد کردن آن وراندن آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشیاف
تصویر اشیاف
جمع شیاف، چپانه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشفاف
تصویر اشفاف
فزونی نهادن، کم کردن کاستن
فرهنگ لغت هوشیار
مشترک شدن وشریک دانستن کسی را برای خدا، جمع شریک، هنبازان همباگان هنباز کردن، هنبازشدن همباگی، همخدایی برای خدا هنباز ترشیدن جمع شریک انبازان شریکان. شریک قرار دادن انباز کردن کسی را در خود شریک کردن، شریک دانستن برای خدا شریک بخدا
فرهنگ لغت هوشیار