جدول جو
جدول جو

معنی اشتغال - جستجوی لغت در جدول جو

اشتغال
مشغول شدن، بکاری پرداختن، بکاری سرگرم بودن، اشتغال ورزیدن، بکاری سرگرم شدن، بکاری مشغول شدن
فرهنگ لغت هوشیار
اشتغال
سرگرمی، کارگماری
تصویری از اشتغال
تصویر اشتغال
فرهنگ واژه فارسی سره
اشتغال
مشغول شدن به کاری، شغل
تصویری از اشتغال
تصویر اشتغال
فرهنگ فارسی عمید
اشتغال
((اِ تِ))
مشغول شدن، پرداختن
تصویری از اشتغال
تصویر اشتغال
فرهنگ فارسی معین
اشتغال
Employment
تصویری از اشتغال
تصویر اشتغال
دیکشنری فارسی به انگلیسی
اشتغال
занятость
دیکشنری فارسی به روسی
اشتغال
Beschäftigung
دیکشنری فارسی به آلمانی
اشتغال
працевлаштування
دیکشنری فارسی به اوکراینی
اشتغال
zatrudnienie
دیکشنری فارسی به لهستانی
اشتغال
就业
دیکشنری فارسی به چینی
اشتغال
emprego
دیکشنری فارسی به پرتغالی
اشتغال
occupazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
اشتغال
empleo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
اشتغال
emploi
دیکشنری فارسی به فرانسوی
اشتغال
werkgelegenheid
دیکشنری فارسی به هلندی
اشتغال
การจ้างงาน
دیکشنری فارسی به تایلندی
اشتغال
pekerjaan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
اشتغال
مصطلحاتٌ
دیکشنری فارسی به عربی
اشتغال
रोजगार
دیکشنری فارسی به هندی
اشتغال
תעסוקה
دیکشنری فارسی به عبری
اشتغال
雇用
دیکشنری فارسی به ژاپنی
اشتغال
고용
دیکشنری فارسی به کره ای
اشتغال
istihdam
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
اشتغال
ajira
دیکشنری فارسی به سواحیلی
اشتغال
চাকরি
دیکشنری فارسی به بنگالی
اشتغال
روزگار
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اشتغالات
تصویر اشتغالات
پردازش ها، گرفتاری ها درد سرها جمع اشتغال. پرداختن ها، گرفتاریها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتیال
تصویر اشتیال
پرخاشیدن (پرخاش تعرض) آفندیدن (آفند تعرض)، دشنام دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتمال
تصویر اشتمال
احاطه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتکال
تصویر اشتکال
مشتبه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتغار
تصویر اشتغار
دور رفتن، ستمگری، بیابانگردی، شمارافزونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتعال
تصویر اشتعال
افروخته شدن آتش، افروختن، در افروختن آتش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتعال
تصویر اشتعال
افروزش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اشتمال
تصویر اشتمال
دربر داشتن، احاطه کردن، فراگرفتن و دربر داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشتمال
تصویر اشتمال
((اِ تِ))
فراگرفتن، دربرداشتن، فراگرفتگی، احاطه، مفرد اشتمالات
فرهنگ فارسی معین