- اشتردل
- کینه دل اشترکین، ترسنده جبان اشتر زهره
معنی اشتردل - جستجوی لغت در جدول جو
- اشتردل
- بددل و ترسو، کینه دل، کینه جو
- اشتردل ((~. دِ))
- ترسو، کینه توز
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کینه ور، بد دل
بددل و ترسو، کینه دل، کینه جو، برای مثال ز حاسدان شتردل مدار مردی چشم / که نیشکر بنروید ز بیخ اشترغاز (ظهیرالدین فاریابی - ۲۰۸)
بی فایده، بی ثمر، ضد عفونی شده
تراشیده (موی)، پاک کرده، محو ساخته
ستردن، پاک کردن، محوساختن، محو کردن
گوالیدن دراز شدن گیاهان
پرخاشیدن (پرخاش تعرض) آفندیدن (آفند تعرض)، دشنام دادن
شکار کردن
احاطه کردن
مشتبه شدن
مشغول شدن، بکاری پرداختن، بکاری سرگرم بودن، اشتغال ورزیدن، بکاری سرگرم شدن، بکاری مشغول شدن
افروخته شدن آتش، افروختن، در افروختن آتش
شتر مرغ
کسی که شتر را نحر کند نحار
ساربان شتربان
شریک شدن، با هم در کاری شرکت کردن، با یکدیگر انباز شدن، همبازی، همدستی همی همباگی هنبازی انباز شدن انبازی کردن شرکت کردن شریک شدن، انبازی شرکت، آنست که شاعر با آوردن الفاظی که معانی مشترک داشته باشند مطلبی را القا کند که اندیشه شنونده متوجه معنی غیر مقصود گردد و سپس شاعر در صدد توضیح بر آید. یا اشتراک روز نامه یا مجله. جزو خریداران مرتب روزنامه یا مجله در آمدن آبونه شدن،جمع اشتراکات
شرط بستن
خریدن، فروختن
کینه ورزی کین توزی، ترسندگی جبن
سرگرمی، کارگماری
افروزش
انبازش
شریک شدن، شراکت کردن، قبول استفاده از خدمات یا دریافت منظم کالای یک مؤسسه در مقابل پرداخت هزینۀ معیّن، در ادبیات در فن بدیع آن است که شاعر با استعمال الفاظ و کلماتی که معانی مشترک داشته باشند مطلبی را بیان کند که ذهن شنونده به سوی معنی غیر مقصود متوجه شود، سپس برای رفع اشتباه در مقام توضیح برآید، برای مثال صبحگاهان بود با احباب رطل می زدیم / جام لبریز از کف خضر مبارک پی زدیم
مشغول شدن به کاری، شغل
دربر داشتن، احاطه کردن، فراگرفتن و دربر داشتن
ویژگی چیزی که با وسایل مخصوص میکروب هایش را کشته باشند، عاری از میکروب، ضدعفونی
شرط کردن، شرط بستن، پیمان کردن، تعلیق کردن چیزی به چیزی
جانوری را شکار کردن، شکردن، بشکریدن، صید کردن، اصطیاد، شکاریدن، شکریدن، اقتناص