کسی که پلک چشمش به طور مادرزاد یا در اثر زخم و جراحت دریده یا برگشته باشد، کفته پلک، در علوم ادبی در علم عروض فاعلن که از افتادن حرف اول و پنجم مفاعیلن باقی می ماند
کسی که پلک چشمش به طور مادرزاد یا در اثر زخم و جراحت دریده یا برگشته باشد، کفته پلک، در علوم ادبی در علم عروض فاعلن که از افتادن حرف اول و پنجم مفاعیلن باقی می ماند
لقب مالک بن حارث نخعی شاعر تابعی از خواص اصحاب علی بن ابیطالب علیه السلام، که با مصعب بن زبیر کشته شد. (منتهی الارب) (تاج العروس). در بعض جنگها شمشیری به پلک چشم او رسیده بود و تحقیق آن است که در اصل خلقت موی مژگان بالای اوگردیده بود. (آنندراج). و رجوع به اشتر نخعی شود
لقب مالک بن حارث نخعی شاعر تابعی از خواص اصحاب علی بن ابیطالب علیه السلام، که با مصعب بن زبیر کشته شد. (منتهی الارب) (تاج العروس). در بعض جنگها شمشیری به پلک چشم او رسیده بود و تحقیق آن است که در اصل خلقت موی مژگان بالای اوگردیده بود. (آنندراج). و رجوع به اشتر نخعی شود
لقب بعض علویان و مقصود زید بن جعفر از ولد یحیی بن حسین بن زید بن علی بن الحسین است. ابن ماکولا نام وی را ذکر کرده است و صاغانی گفته است اصحاب نام وی را اشتر بفتح تا روایت کرده اند. (از تاج العروس). و رجوع به اشتر علوی شود، در تداول حکمت اشراق در برابر افتراقات بکار رفته است و شیخ اشراق در ذیل قواهر کلی طولی و عرضی و ازلیت و ابدیت زمان گوید: چون انوار قاهر ابتهاج بنور واحد دارند که عبارت از نورالانوار است و از آن برزخی واحد برای فقری مشترک حاصل آمده است و قواهری که مقتضی عنصریات اند در رتبه از قواهر عالی یا اصحاب برزخهای علوی نازلند، و از آن برزخهائی خاضع برزخهای عالی و متأثر از آنها طبعاً حاصل شده است و آنرا مادۀ مشترکی است که صور مختلف را می پذیرد، از این رو حرکت نیز در گردش بعلت تشبه به معشوق واحدی که نور اعلی است، مشترک است و هم بسبب اختلاف معشوقه هائی که عبارت از انوار قاهرند، در جهات مفترق میباشد: اشتراکات به ازای اشتراکات آسمانها و زمین و افتراقات به ازای افتراقات و مفترقات به ازای مفترقات پس جهات فیض کثیر و مناسبی حاصل آمده است. (از ص 177 و 178 و حاشیۀ حکمت الاشراق)
لقب بعض علویان و مقصود زید بن جعفر از ولد یحیی بن حسین بن زید بن علی بن الحسین است. ابن ماکولا نام وی را ذکر کرده است و صاغانی گفته است اصحاب نام وی را اشتر بفتح تا روایت کرده اند. (از تاج العروس). و رجوع به اشتر علوی شود، در تداول حکمت اشراق در برابر افتراقات بکار رفته است و شیخ اشراق در ذیل ِ قواهر کلی طولی و عرضی و ازلیت و ابدیت زمان گوید: چون انوار قاهر ابتهاج بنور واحد دارند که عبارت از نورالانوار است و از آن برزخی واحد برای فقری مشترک حاصل آمده است و قواهری که مقتضی عنصریات اند در رتبه از قواهر عالی یا اصحاب برزخهای علوی نازلند، و از آن برزخهائی خاضع برزخهای عالی و متأثر از آنها طبعاً حاصل شده است و آنرا مادۀ مشترکی است که صور مختلف را می پذیرد، از این رو حرکت نیز در گردش بعلت تشبه به معشوق واحدی که نور اعلی است، مشترک است و هم بسبب اختلاف معشوقه هائی که عبارت از انوار قاهرند، در جهات مفترق میباشد: اشتراکات به ازای اشتراکات آسمانها و زمین و افتراقات به ازای افتراقات و مفترقات به ازای مفترقات پس جهات فیض کثیر و مناسبی حاصل آمده است. (از ص 177 و 178 و حاشیۀ حکمت الاشراق)
ناحیه ای است میانۀ نهاوند و همدان. ابن فقیه گوید: در کوه نهاوند دو صورت است از برف، یکی بشکل گاو و یکی بشکل ماهی و این دو طلسم است و در تابستان و زمستان بحال خود باقی و ظاهر و مشهور همه کس میباشد و هرگز آب نمیشود. گویند این دو صورت حافظ آب نهاوندند که کم نشود و از همین کوه آب دو قسمت میشود، نصف آن بطرف مغرب جاری می شود و رستاق معروف به رستاق اشتر را مشروب میکند و این رستاق را اهالی آن لیشتر مینامند و میانۀ اشتر و نهاوند ده فرسخ است و تا شاپورخوست دوازده فرسخ... (از معجم البلدان). و صاحب مرآت البلدان آرد: صورت گاو و ماهی مسطوره در کوه نهاوند از برف الآن هم موجود است و آنرا اهالی گاوماسا گویند که بزبان فرس قدیم بمعنی گاوماهی است و از زیر آن از بطن حجر، آب عظیمی خارج و جاری است و بطرف بیستون کرمانشاه میرود و منبع را سراب گاوماسا گویند. اراضی بسیاری را مشروب میسازد. (از مرآت البلدان ج 1 ص 41). و سمعانی آرد: اشتر یکی از بلاد جبل نزدیک همدان و نهاوند است که آنرا لیشتر میگویند. گروه بسیاری از فقیهان و متصوفه بدان منسوبند. (انساب سمعانی). و آقای پورداودمینویسند: اما دشتهای الیشتر یا الشتر که اصطخری لاشتر و ابن الاثیر لیشتر و یاقوت در یک جا اشتر و در جای دیگر لاستر (= لاشتر) می نامد، نزد چند تن از خاورشناسان محل نسا، پرورشگاه اسب دانسته شده و همانجا را سرزمین نسا که داریوش از آن نام میبرد، شناخته است. (فرهنگ ایران باستان ص 290). و رجوع به الیشتر شود یکی از کوههائی است که بر رود خانه لار احاطه یافته است. رجوع به سفرنامۀ مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 40 شود
ناحیه ای است میانۀ نهاوند و همدان. ابن فقیه گوید: در کوه نهاوند دو صورت است از برف، یکی بشکل گاو و یکی بشکل ماهی و این دو طلسم است و در تابستان و زمستان بحال خود باقی و ظاهر و مشهور همه کس میباشد و هرگز آب نمیشود. گویند این دو صورت حافظ آب نهاوندند که کم نشود و از همین کوه آب دو قسمت میشود، نصف آن بطرف مغرب جاری می شود و رستاق معروف به رستاق اشتر را مشروب میکند و این رستاق را اهالی آن لیشتر مینامند و میانۀ اشتر و نهاوند ده فرسخ است و تا شاپورخوست دوازده فرسخ... (از معجم البلدان). و صاحب مرآت البلدان آرد: صورت گاو و ماهی مسطوره در کوه نهاوند از برف الآن هم موجود است و آنرا اهالی گاوماسا گویند که بزبان فرس قدیم بمعنی گاوماهی است و از زیر آن از بطن حجر، آب عظیمی خارج و جاری است و بطرف بیستون کرمانشاه میرود و منبع را سراب گاوماسا گویند. اراضی بسیاری را مشروب میسازد. (از مرآت البلدان ج 1 ص 41). و سمعانی آرد: اشتر یکی از بلاد جبل نزدیک همدان و نهاوند است که آنرا لیشتر میگویند. گروه بسیاری از فقیهان و متصوفه بدان منسوبند. (انساب سمعانی). و آقای پورداودمینویسند: اما دشتهای الیشتر یا الشتر که اصطخری لاشتر و ابن الاثیر لیشتر و یاقوت در یک جا اشتر و در جای دیگر لاستر (= لاشتر) می نامد، نزد چند تن از خاورشناسان محل نسا، پرورشگاه اسب دانسته شده و همانجا را سرزمین نسا که داریوش از آن نام میبرد، شناخته است. (فرهنگ ایران باستان ص 290). و رجوع به الیشتر شود یکی از کوههائی است که بر رود خانه لار احاطه یافته است. رجوع به سفرنامۀ مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 40 شود
بر مجره چند ستاره بود پس از نسر طائر بر صورت شتری و کف الخضیب بر کوهان آن بود. بعد از ردف یا ذنب الدجاجه، بر مجره چند ستاره در روشنی بیکدیگر نزدیک برمی آیند بر صورت شتری و عوام آنرا اشتر خوانند. از آن ستارگان یکی که در پیش می آید بر کوهان شتر بود او را کف الخضیب خوانند. (اسطرلاب نامه در همین لغت نامه)
بر مجره چند ستاره بود پس از نسر طائر بر صورت شتری و کف الخضیب بر کوهان آن بود. بعد از ردف یا ذنب الدجاجه، بر مجره چند ستاره در روشنی بیکدیگر نزدیک برمی آیند بر صورت شتری و عوام آنرا اشتر خوانند. از آن ستارگان یکی که در پیش می آید بر کوهان شتر بود او را کف الخضیب خوانند. (اسطرلاب نامه در همین لغت نامه)
اگر بیند بر اشتر یک ساله نشسته بود، دلیل است اندوهگین شود. اگر بیند از اندام شتر وی خون زایل شود، دلیل که سعادت و نعمت دنیا یابد به قدر آن خون. اگر بیند مهار اشتری می کشید، دلیل است بافردی فرمانبردار او را خصومت افتد. اگر بیند که در بیابان اشتر بسیار یافت، دلیل است بر بزرگی و فرمانروائی او بر جماعت بیابانگرد. اگر بیند که دو شتر یافت، دلیل که مال یابد. اگربیند کسی وی را شتری داد، دلیل که به قدر و قیمت آن منفعت یابداز کسی. اگر بیند که قومی شتری بکشتند و گوشت آن قسمت کردند، دلیل کند که در آن موضع مردی دارا بیمرد و مال وی را قسمت کنند به میراث. جابر مغربی اگر بیند بر اشتر مست خشم آلود نشسته بود، دلیل که بر مردی بزرگ غلبه کند. اگر بیند با اشتری جنگ و نبرد می کرد، دلیل است با مردی عجمی که دشمن بود وی را، خصومت افتد. اگر بیند که رمه اشتران را همی چرانید و دانست از ملک او بود، دلیل کند که وی را ولایتی بود و به مردم آن ولایت فرمانروا شود. اگر بیند اشتر را همی دوشید، دلیل است از پادشاه مال یابد بر قدر ان شیر که دوشیده بود. اگر بیند به جای شیر از پستان شتر خون آمد، دلیل است آن مال که بدون رسد حرام بود. اگر بیند ماده شتری کسی بدو بخشید، یا از کسی بخرید، دلیل که زن خواهد یا کنیزک بخرد. اگر بیند ماده شتری که از او بود بگریخت یا دزد برد، دلیل است از زن جدا شود یا در میان ایشان خصومت افتد. اگر بیند ماده شتر او بمرد، دلیل که زنش بمیرد. اگر بیند که شتر بچه آورد، دلیل که زنش بچه آورد و مالش زیاد شود. اگر ماده شتری دید به امیدی که دارد برسد. اگر بیند که گوشت اشتر می خورد، دلیل است بیمار گردد. ابراهیم کرمانی گوید: اگر بیند کسی گوشت اشتر بسیار بدو داد، دلیل است مال یابد به قدر گوشت اشتر. اگر بیند که اشتر را قربانی می کرد و گوشت او را به هر کسی می داد، دلیل که مردی بزرگ در آنجا قربانی شود یا بمیرد. اگر بیند که اشتری مجهول در پس او همی آید، دلیل که سرگشته و متفکر شود. اگر بیند که اشتری را قهر و زبون خویش کرد، دلیل است دشمن را مقهور خویش کند. اگر بیند که رمه اشتران در زمینی یا در دهی جمع می گردید، دلیل است در آنجا دشمن جمع شود، یا سیل در آنجا خرابی کند یا بیماری در مردم آن موضع مستولی شود. اگر بیند که اشتران بار گندم و جو داشتند، دلیل است از آن دشمن در آنجا خیر و برکت بود. حضرت دانیال اگر کسی خود را بر اشتری مجهول بیند که به شتاب همی رود، دلیل کند به سفر رود. اگر بیند بر اشتری جولان همی کرد، دلیل است غمگین و متفکر شود. اگر بیند بر اشتری نشسته بود و راه گم کرده می راند و ندانست راه راست کجاست، دلیل است در راه خویش فرومانده و هیچ تدبیر نتوان ساخت. اگر بیند ماده شتری یافت، دلیل است بر این که زن خواهد. اگر اشتر با بچه بود، آن زن که خواهد با فرزند بود. اگر بیند اشتر از وی روی بگردانید و مطیع او نشد، دلیل است اندوهگین شود. محمد بن سیرین دیدن اشتر درخواب بر ده وجه بود. اول: پادشاه عجمی، دوم: مردی امیر، سوم: مرد مومن، چهارم: سیل، پنجم: فتنه، ششم: آبادانی، هفتم: زن، هشتم: حج، نهم: نعمت، دهم: مال و اشتر عربی، دلیل بر مردم عرب کند و اشتر عجمی، دلیل بر مردم عجمی و بدانکه اشتربانی به تاویل خداوند به تدبیر و ولایت بود و راست کننده کارها بود. اگر بیند که اشتران بسیار داشت و دانست که آن جمله ملک وی است و از اشتران اعرابی بودند، دلیل است در دیار عرب پادشاه گردد. اگر اشتران عجمی بودند، دلیل است در دیار عجم پادشاه گردد. اگر زنی بیند اشتری با بخورد، دلیل که از پادشاه مال و نعمت یابد و بدانکه پوست اشتر نیز همین. دلیل را دارد .
اگر بیند بر اشتر یک ساله نشسته بود، دلیل است اندوهگین شود. اگر بیند از اندام شتر وی خون زایل شود، دلیل که سعادت و نعمت دنیا یابد به قدر آن خون. اگر بیند مهار اشتری می کشید، دلیل است بافردی فرمانبردار او را خصومت افتد. اگر بیند که در بیابان اشتر بسیار یافت، دلیل است بر بزرگی و فرمانروائی او بر جماعت بیابانگرد. اگر بیند که دو شتر یافت، دلیل که مال یابد. اگربیند کسی وی را شتری داد، دلیل که به قدر و قیمت آن منفعت یابداز کسی. اگر بیند که قومی شتری بکشتند و گوشت آن قسمت کردند، دلیل کند که در آن موضع مردی دارا بیمرد و مال وی را قسمت کنند به میراث. جابر مغربی اگر بیند بر اشتر مست خشم آلود نشسته بود، دلیل که بر مردی بزرگ غلبه کند. اگر بیند با اشتری جنگ و نبرد می کرد، دلیل است با مردی عجمی که دشمن بود وی را، خصومت افتد. اگر بیند که رمه اشتران را همی چرانید و دانست از ملک او بود، دلیل کند که وی را ولایتی بود و به مردم آن ولایت فرمانروا شود. اگر بیند اشتر را همی دوشید، دلیل است از پادشاه مال یابد بر قدر ان شیر که دوشیده بود. اگر بیند به جای شیر از پستان شتر خون آمد، دلیل است آن مال که بدون رسد حرام بود. اگر بیند ماده شتری کسی بدو بخشید، یا از کسی بخرید، دلیل که زن خواهد یا کنیزک بخرد. اگر بیند ماده شتری که از او بود بگریخت یا دزد برد، دلیل است از زن جدا شود یا در میان ایشان خصومت افتد. اگر بیند ماده شتر او بمرد، دلیل که زنش بمیرد. اگر بیند که شتر بچه آورد، دلیل که زنش بچه آورد و مالش زیاد شود. اگر ماده شتری دید به امیدی که دارد برسد. اگر بیند که گوشت اشتر می خورد، دلیل است بیمار گردد. ابراهیم کرمانی گوید: اگر بیند کسی گوشت اشتر بسیار بدو داد، دلیل است مال یابد به قدر گوشت اشتر. اگر بیند که اشتر را قربانی می کرد و گوشت او را به هر کسی می داد، دلیل که مردی بزرگ در آنجا قربانی شود یا بمیرد. اگر بیند که اشتری مجهول در پس او همی آید، دلیل که سرگشته و متفکر شود. اگر بیند که اشتری را قهر و زبون خویش کرد، دلیل است دشمن را مقهور خویش کند. اگر بیند که رمه اشتران در زمینی یا در دهی جمع می گردید، دلیل است در آنجا دشمن جمع شود، یا سیل در آنجا خرابی کند یا بیماری در مردم آن موضع مستولی شود. اگر بیند که اشتران بار گندم و جو داشتند، دلیل است از آن دشمن در آنجا خیر و برکت بود. حضرت دانیال اگر کسی خود را بر اشتری مجهول بیند که به شتاب همی رود، دلیل کند به سفر رود. اگر بیند بر اشتری جولان همی کرد، دلیل است غمگین و متفکر شود. اگر بیند بر اشتری نشسته بود و راه گم کرده می راند و ندانست راه راست کجاست، دلیل است در راه خویش فرومانده و هیچ تدبیر نتوان ساخت. اگر بیند ماده شتری یافت، دلیل است بر این که زن خواهد. اگر اشتر با بچه بود، آن زن که خواهد با فرزند بود. اگر بیند اشتر از وی روی بگردانید و مطیع او نشد، دلیل است اندوهگین شود. محمد بن سیرین دیدن اشتر درخواب بر ده وجه بود. اول: پادشاه عجمی، دوم: مردی امیر، سوم: مرد مومن، چهارم: سیل، پنجم: فتنه، ششم: آبادانی، هفتم: زن، هشتم: حج، نهم: نعمت، دهم: مال و اشتر عربی، دلیل بر مردم عرب کند و اشتر عجمی، دلیل بر مردم عجمی و بدانکه اشتربانی به تاویل خداوند به تدبیر و ولایت بود و راست کننده کارها بود. اگر بیند که اشتران بسیار داشت و دانست که آن جمله ملک وی است و از اشتران اعرابی بودند، دلیل است در دیار عرب پادشاه گردد. اگر اشتران عجمی بودند، دلیل است در دیار عجم پادشاه گردد. اگر زنی بیند اشتری با بخورد، دلیل که از پادشاه مال و نعمت یابد و بدانکه پوست اشتر نیز همین. دلیل را دارد .
کلمه فارسی اوستائی است که در فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود بدین سان آمده است: خشوئویت اشترا، بمعنی تازیانۀ زود خزنده، تند جنبنده. رجوع به ص 246 فرهنگ مزبور شود
کلمه فارسی اوستائی است که در فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود بدین سان آمده است: خشوئویت اشترا، بمعنی تازیانۀ زود خزنده، تند جنبنده. رجوع به ص 246 فرهنگ مزبور شود
ابومحمد مهران بن محمد اشتری. معلوم نیست که آیا به اشتر ناحیه ای در نهاوند منسوب است یا برخی از اجداد وی اشتر نام داشته اند. (از معجم البلدان). و سمعانی آرد: ابومحمد مهران بن احمد بن مهران اشتری بصری. نام و نسب وی رابدین سان ابوبکر بن مردوته در تاریخ اصفهان آورده و از روایات محفوظ وی حدیثی از محمد بن احمد بن ابی رسالۀبصری روایت کرده است. بعقیدۀ من ممکن است وی در اصل از مردم اشتر بوده و سپس به بصری هم شهرت یافته است یا نام جد وی اشتر بوده است. (از انساب سمعانی) ، اشتکار نخل، شکیر برآوردن آن. (منتهی الارب). اشتکار درخت، شکیر برآوردن آن. (اقرب الموارد) ، برگ ریزه برآوردن آن. (منتهی الارب) ، اشتکار کرم (مو) ، بردمیدن نهال آن از شاخ وی. (منتهی الارب) ، اشتکار آسمان، نیک باریدن آن. (منتهی الارب) ،بشدت باریدن آن. (ازاقرب الموارد) ، اشتکار بادها، باران آوردن آنها. (از اقرب الموارد) امین الدین احمد بن اشتری منسوب به قریۀ اشتر به حافظ ذهبی اجازه داده است. (از تاج العروس)
ابومحمد مهران بن محمد اشتری. معلوم نیست که آیا به اشتر ناحیه ای در نهاوند منسوب است یا برخی از اجداد وی اشتر نام داشته اند. (از معجم البلدان). و سمعانی آرد: ابومحمد مهران بن احمد بن مهران اشتری بصری. نام و نسب وی رابدین سان ابوبکر بن مردوته در تاریخ اصفهان آورده و از روایات محفوظ وی حدیثی از محمد بن احمد بن ابی رسالۀبصری روایت کرده است. بعقیدۀ من ممکن است وی در اصل از مردم اشتر بوده و سپس به بصری هم شهرت یافته است یا نام جد وی اشتر بوده است. (از انساب سمعانی) ، اشتکار نخل، شکیر برآوردن آن. (منتهی الارب). اشتکار درخت، شکیر برآوردن آن. (اقرب الموارد) ، برگ ریزه برآوردن آن. (منتهی الارب) ، اشتکار کَرْم (مو) ، بردمیدن نهال آن از شاخ وی. (منتهی الارب) ، اشتکار آسمان، نیک باریدن آن. (منتهی الارب) ،بشدت باریدن آن. (ازاقرب الموارد) ، اشتکار بادها، باران آوردن آنها. (از اقرب الموارد) امین الدین احمد بن اشتری منسوب به قریۀ اشتر به حافظ ذهبی اجازه داده است. (از تاج العروس)
تصغیر اشتر. شتر کوچک. اشتر خرد: نقلست که در راه اشتری داشت زاد و راحلۀ خود بر آنجا نهاده بود. کسی گفت بیچاره آن اشترک که بار بسیار است بر او. این ظلمی تمام است. (تذکره الاولیاء عطار).
تصغیر اشتر. شتر کوچک. اشتر خرد: نقلست که در راه اشتری داشت زاد و راحلۀ خود بر آنجا نهاده بود. کسی گفت بیچاره آن اشترک که بار بسیار است بر او. این ظلمی تمام است. (تذکره الاولیاء عطار).
قریه ای است در بالای مرو لذا آنرا اشترج اعلی گویند و دیگر بنام اشترج اسفل موجود است. (مراصد الاطلاع) (معجم البلدان). و رجوع به مرآت البلدان ص 41 و انساب سمعانی شود
قریه ای است در بالای مرو لذا آنرا اشترج اعلی گویند و دیگر بنام اشترج اسفل موجود است. (مراصد الاطلاع) (معجم البلدان). و رجوع به مرآت البلدان ص 41 و انساب سمعانی شود
این نسبت ممکن است به شخصی باشد که نام وی اشتر بوده و یا به ’اشتر’ که ناحیه ای میان همدان و نهاوند است. (از انساب سمعانی) ، تظلم به کسی بردن و به وی خبر دادن از رفتار بدش نسبت بخود. (از اقرب الموارد) ، فلان یشتکی به، یعنی او متهم است بدان، ساختن پوست را تا دوغ زنند. (منتهی الارب). اشتکت المراءه، اتخذت الشکوه لمخض اللبن او للحلب. (اقرب الموارد)
این نسبت ممکن است به شخصی باشد که نام وی اشتر بوده و یا به ’اشتر’ که ناحیه ای میان همدان و نهاوند است. (از انساب سمعانی) ، تظلم به کسی بردن و به وی خبر دادن از رفتار بدش نسبت بخود. (از اقرب الموارد) ، فلان یشتکی به، یعنی او متهم است بدان، ساختن پوست را تا دوغ زنند. (منتهی الارب). اشتکت المراءهُ، اتخذت الشکوهَ لمخض اللبن او للحلب. (اقرب الموارد)
نام شهری در هندوستان که در ناحیۀ واقع مابین جنوب و مشرق آن کشور قرار دارد. (از تحقیق ماللهند ص 154) نام آبادیی است در شبه قارۀ هند که در ناحیۀ مابین شمال و مشرق قرار دارد. (از تحقیق ماللهند ص 157)
نام شهری در هندوستان که در ناحیۀ واقع مابین جنوب و مشرق آن کشور قرار دارد. (از تحقیق ماللهند ص 154) نام آبادیی است در شبه قارۀ هند که در ناحیۀ مابین شمال و مشرق قرار دارد. (از تحقیق ماللهند ص 157)