- اشتابندگی(اِ بَ دَ / دِ)
عمل اشتابنده. شتابندگی
معنی اشتابندگی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(شِ بَ دَ / دِ)
لغت نامه دهخدا
تعجیل. عمل شتابنده. حالت و کیفیت شتابنده. مقابل آهستگی:
به کاری که غم را دهی بستگی
شتابندگی کن نه آهستگی.
نظامی
به کاری که غم را دهی بستگی
شتابندگی کن نه آهستگی.
نظامی
(بَ دَ / دِ)
لغت نامه دهخدا
شعشعه. پرتوافشانی. برّاقی. برق. تلألؤ. درخشندگی:
ستاره درآمد بتابندگی
برآسود خلق از شتابندگی.
نظامی
ستاره درآمد بتابندگی
برآسود خلق از شتابندگی.
نظامی
(شِ زَ دَ /دِ)
لغت نامه دهخدا
حالت و چگونگی شتاب زده. دست پاچگی. استعجال. مقابل آهستگی و نرمی. مقابل تأنی. تعجیل و عجله. چالاکی. عجلۀ بسیار. (ناظم الاطباء). تعجرف. خدب. رهق. عجرفه. قاهره. قهیره. قهمزا. نمل. نملان. هوج. (منتهی الارب) :
اگر از گران سنگی و آهستگی نکوهیده گردی دوست تر دارم که از سبکساری و شتابزدگی. (منتخب قابوسنامه ص 5). عواقب شتابزدگی و خواتم ترکی تأنی ندامت و غرامت بود. (سندبادنامه ص 154). شتابزدگی کار شیطان است و بی خبری ازباب نادانی. (مرزبان نامه). گفت شتابزدگی از شیطان است مگردر پنج چیز: طعام پیش مهمان نهادن و تجهیز مردگان ونکاح دختران بالغه و گزاردن وام و توبه گناهان. (تذکرهالاولیاء عطار)
اگر از گران سنگی و آهستگی نکوهیده گردی دوست تر دارم که از سبکساری و شتابزدگی. (منتخب قابوسنامه ص 5). عواقب شتابزدگی و خواتم ترکی تأنی ندامت و غرامت بود. (سندبادنامه ص 154). شتابزدگی کار شیطان است و بی خبری ازباب نادانی. (مرزبان نامه). گفت شتابزدگی از شیطان است مگردر پنج چیز: طعام پیش مهمان نهادن و تجهیز مردگان ونکاح دختران بالغه و گزاردن وام و توبه گناهان. (تذکرهالاولیاء عطار)
تعجیل، شتاب، عجله
متضاد: تانی
متضاد: تانی
تابش، تشعشع، تلاء لو، درخشش، درخشندگی، شعشعه، فروغ، نورافشانی، برق، جلا
متضاد: تیرگی
متضاد: تیرگی
