جدول جو
جدول جو

معنی اشبیلی - جستجوی لغت در جدول جو

اشبیلی
(اِ)
منسوب است به اشبیلیه. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
اشبیلی
(اِ)
محمد بن خیر بن عمر بن خلیفه ابوبکر اموی مستوفی اشبیلی حافظ نحوی مقری (502- 575 هجری قمری). صفدی گوید: وی حافظ مقری نحوی لغوی و متقن و ادیب و بسیارمعرفت بود و برای اقراء، کتب بسیار نوشت و در اشبیلیه و قرطبه اقراء کرد و درجامع آن شهر خطبه خواند و امامت کرد. او راست: فهرست ما رواه عن شیوخه من الدواوین المصنفه فی ضروب العلم و انواع المعارف که در کتاب خانه اندلسیۀ مادریدبسال 1883 تا 1892 میلادی طبع شده. (معجم المطبوعات) ، پیشی گرفتن. پیش رفتن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انجیلی
تصویر انجیلی
از درختان جنگلی که در جنگل های مرطوب می روید و بلندیش به چهار متر می رسد، برگ هایش تلخ و قابض است، برگ و پوست آن به سبب قابض بودن به شکل مرهم یا شیاف در بواسیر به کار می رود
دمیر آغاجی، آسوندار، انچیلو، انجیلو، توئی
فرهنگ فارسی عمید
(اِ یَ)
سویلا. سویل. شهری بزرگ در اسپانیا. یاقوت گوید امروز در اندلس بزرگتر از آن شهری نیست و حمص نیز نامیده میشود و پایتخت حکومت اندلس آنجاست و بنی عباد آنجا مقر داشتند و بعلت اقامت ایشان در شهر مذکور، قرطبه خراب شد و عمل آن متصل بعمل لبله است که در مغرب قرطبه بود و بین آن دو، سی فرسنگ راه است... اشبیلیه نزدیک دریاست و جبل اشرف بر آن مشرف است، و آن کوهی است پر از درختان زیتون و میوه های دیگر و آنچه این شهر را بر دیگر نواحی اندلس امتیازداده زراعت پنبه است و آنرا از آنجا به جمیع بلاد اندلس و مغرب حمل کنند، و وی در ساحل نهری عظیم است که در بزرگی همسان دجله و نیل است و کشتیهای سنگین در آن حرکت کنند و آنرا وادی الکبیر نامند، و در کورۀ آن شهرها و اقلیم هائی است که در جای خود ذکر خواهد شدو گروه بسیار از اهل علم بدان نسبت دارند، از آن جمله عبداﷲ بن عمر بن الخطاب الاشبیلی و او قاضی آن شهر بود و در 276 هجری قمری درگذشت. (معجم البلدان). نام باستانی این شهر ایسپالیس بوده و عرب نیز همین کلمه را محرف یعنی معرب ساخته است. بگفتۀ جغرافیون عرب این شهر در عهد حکومت اسلامی بسیار معمور و آباد بوده. خود اشبیلیه و ملحقات آن با ابنیۀ معظم و محتشم و بدایع صنعت معماری و نقاشی مزین و با نقش و نگار آراسته بود. جبال و جلگه های اطراف با درختان زیتون و انجیر و انواع و اقسام اشجار مستور بود و مقدار کلی پنبه در این محل بعمل می آمده.گویند در زمان حکومت اسلامی این شهر بیش از 400000 تن سکنه داشته. در سال 93 هجری قمری موسی بن نصیر این بلد را فتح کرده و در دورۀ سیادت امویان اول شهر اندلس قرطبه و دوم شهر همین بلد بود. در سال 424 هجری قمریدر اثر انقراض دولت اموی، ابن عباد قاضی این شهر استقلال آنرا اعلان کرد و در نتیجه دولتی موسوم به بنی عباد متشکل گردید و همین بلد را پایتخت قرار داد. (قاموس الاعلام ترکی). شهرکی است (از اندلس) بر کرانۀ دریای اقیانوس مغربی نهاده، جایی کم نعمت و کم مردم. (حدود العالم). امروز این شهر، که در کنار وادی الکبیر واقع است، کرسی ایالت و دارای 225000 تن سکنه است. محصولات آن شراب و مصنوعات آن انواع روغن، ظروف سفالین و منسوجات است. ابنیۀ زیبا و موزه ای نیکو دارد. رجوع به دمشقی و نزههالقلوب مقالۀ 3 ص 236 و 265 و لغات تاریخیه و جغرافیۀ ترکی ج 1 ص 180 و ضمیمۀ معجم البلدان ص 280 و فهرست حلل السندسیه ج 1 و 2 شود
لغت نامه دهخدا
(اِ لیَ)
شهری بزرگ در غربی قرطبه نزدیک دریا. و آنرا حمص نیز گویند و آن پایتخت پادشاه اندلس بود. (معجم البلدان).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بلغت گیلانی نوعی از بطارخ است. (تحفۀ حکیم مؤمن). اشپل. اشبل. تخم ماهی
لغت نامه دهخدا
(اُ)
نامی از نامهای زنان عرب
لغت نامه دهخدا
(اَ لی ی)
ابیل. سر زاهدان نصاری:
و ما ابیلی ّ علی هیکل
بناه و صلّب فیه و صارا.
(از جوالیقی) ، فصیح تر. افصح: هو ابین من فلان
لغت نامه دهخدا
تصویری از اکبیری
تصویر اکبیری
چرکین پلید اکبیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاسبیلی
تصویر لاسبیلی
لاسبیلی در کردن، سخنان توهین آمیز طرف یا اعتراض او را جواب ندادن
فرهنگ لغت هوشیار
درختی از تیره انجیلی ها که در جنگلهای شمالی ایران وجود دارد توتوی توئی آسوندار. امبورتل انجول. منسوب به انجیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسبیله
تصویر اسبیله
اسبله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اردبیلی
تصویر اردبیلی
منسوب به اردبیل مربوط باردبیل، از مردم اردبیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسبیلی
تصویر اسبیلی
اسبله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکبیری
تصویر اکبیری
((اِ))
زشت، بی ریخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکبیری
تصویر اکبیری
پلید، چرکین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تشکیلی
تصویر تشکیلی
Formative
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تشکیلی
تصویر تشکیلی
formatif
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تشکیلی
تصویر تشکیلی
şekillendirici
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از تشکیلی
تصویر تشکیلی
형성적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تشکیلی
تصویر تشکیلی
形成的
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تشکیلی
تصویر تشکیلی
מעצב
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تشکیلی
تصویر تشکیلی
रूपात्मक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تشکیلی
تصویر تشکیلی
membentuk
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تشکیلی
تصویر تشکیلی
การสร้าง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تشکیلی
تصویر تشکیلی
формирующий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تشکیلی
تصویر تشکیلی
vormend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تشکیلی
تصویر تشکیلی
formativo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تشکیلی
تصویر تشکیلی
formativo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تشکیلی
تصویر تشکیلی
formativo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تشکیلی
تصویر تشکیلی
形成的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تشکیلی
تصویر تشکیلی
formujący
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تشکیلی
تصویر تشکیلی
формуючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تشکیلی
تصویر تشکیلی
bildend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تشکیلی
تصویر تشکیلی
unaoelekeza
دیکشنری فارسی به سواحیلی