ناحیه ای به اندلس از اعمال طلیطله و گویند اشبوره از اعمال استجه است. و یاقوت گوید نمیدانم آیا دو موضعند که هر یک را اشبوره گویند یا یکی باشند. (معجم البلدان) ناحیه ای از اعمال طلیطله و بقولی از اعمال استجه. (معجم البلدان).
ناحیه ای به اندلس از اعمال طلیطله و گویند اشبوره از اعمال استجه است. و یاقوت گوید نمیدانم آیا دو موضعند که هر یک را اشبوره گویند یا یکی باشند. (معجم البلدان) ناحیه ای از اعمال طلیطله و بقولی از اعمال اِستجه. (معجم البلدان).
آروغ، سکسکه، انقباض ناگهانی و غیرارادی عضلۀ دیافراگم که به صورت صداهای پی در پی از حلق خارج می شود، زغنگ، هکچه، سچک، هکک، فواق، اسکرک، سکیله، هکهک
آروغ، سِکسِکه، انقباض ناگهانی و غیرارادی عضلۀ دیافراگم که به صورت صداهای پی در پی از حلق خارج می شود، زَغَنگ، هُکچه، سَچُک، هُکَک، فُواق، اِسکِرَک، سَکیله، هُکهُک
شکوفه، برای مثال باش تا دوحۀ اقبال تو اشکوفه کند / کز شمیمش همه آفاق معطر گردد (ابوعلی چاچی - شاعران بی دیوان - ۲۶۶) قی، استفراغ، برای مثال بنگر به درخت ای جان در رقص و سراندازی / اشکوفه چرا کردی گر باده نخوردستی (مولوی۲ - ۹۰۰)
شکوفه، برای مِثال باش تا دوحۀ اقبال تو اشکوفه کند / کز شمیمش همه آفاق معطر گردد (ابوعلی چاچی - شاعران بی دیوان - ۲۶۶) قی، استفراغ، برای مِثال بنگر به درخت ای جان در رقص و سراندازی / اشکوفه چرا کردی گر باده نخوردستی (مولوی۲ - ۹۰۰)
عطسه، خارج شدن هوای ریه با شدت و صدا از راه بینی و دهان بر اثر تحریک شدن مخاط بینی، ستوسر، شنوسه، برای مثال دماغ خشک او اشنوشۀ تر / چو آرد گوش گردون را کند کر (سراج الدین راجی - مجمع الفرس - اشنوشه)
عَطسه، خارج شدن هوای ریه با شدت و صدا از راه بینی و دهان بر اثر تحریک شدن مخاط بینی، سَتوسَر، شَنوسه، برای مِثال دَماغ خشک او اشنوشۀ تر / چو آرد گوش گردون را کند کر (سراج الدین راجی - مجمع الفرس - اشنوشه)
کاروبار. (منتهی الارب). مشغله. آنچه انسان را مشغول دارد. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، دور رفتن. (منتهی الارب) ، سرخ شدن غورۀ خرما و برنگ آمدن آن. (از منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) ، صاحب غورۀ زرد و سرخ شدن خرمابن. (منتهی الارب)
کاروبار. (منتهی الارب). مشغله. آنچه انسان را مشغول دارد. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، دور رفتن. (منتهی الارب) ، سرخ شدن غورۀ خرما و برنگ آمدن آن. (از منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) ، صاحب غورۀ زرد و سرخ شدن خرمابن. (منتهی الارب)
نام دریاچه ای است واقع در آلبانی که میتوان گفت در شبه جزیره بالکان دریاچه ای بزرگتر از آن نیست. دریاچۀ مزبور در شمال غربی آلبانی واقع است و از شهر اشقودره (اشکودره) دیده میشود. طول آن از جنوب شرقی بشمال غربی قریب 44هزار گز و عرض آن 13 هزار گز است. (قاموس الاعلام)
نام دریاچه ای است واقع در آلبانی که میتوان گفت در شبه جزیره بالکان دریاچه ای بزرگتر از آن نیست. دریاچۀ مزبور در شمال غربی آلبانی واقع است و از شهر اشقودره (اشکودره) دیده میشود. طول آن از جنوب شرقی بشمال غربی قریب 44هزار گز و عرض آن 13 هزار گز است. (قاموس الاعلام)
تلفظ ترکی یا معرب اشکودره است و کلمه مزبور در لغت آرنائودی (البانی) مشتق از ’کودره’ بمعنی تپه است زیرا بروایت بارلیتوس این بلاد در آغاز امر در دو کنارۀ نهر ’گیر’ در جلگۀ همواری واقع بود ولی بعدها اقوام وحشی بدان سوی تاختند و آن شهر را ویران ساختند و ساکنان ناگزیر قلعه ای را که برفراز تپه واقع گشته بود، پناهگاه خویش ساختند و آنگاه در گرداگرد این قلعه باره ای بنیان نهادند و شهری بنام اشقودره یا اشکودره پدید آمد. دیری نگذشت که این ناحیه هم رو بویرانی نهاد و خرابه هائی از آن بجای ماند و ساکنان آن در محلی پائین تر از ویرانه های مزبور شهر کنونی را در کنار دریاچه ای بنیان نهادند. و این شهر مرکز ولایتی است که در جهت شمالی آلبانی و در 770هزارگزی شمال غربی اسلامبول و28هزارگزی کرانۀ غربی دریای آدریاتیک و انتهای جنوبی دریاچه ای بهمین نام واقع است، و در 42 درجه و 30 دقیقۀ عرض شمالی و 7 درجه و 10 دقیقۀ طول شرقی است و از نظر بازرگانی و هم لشکرکشی موقع مهمی دارد. جمعیت آن قریب 27000 تن است. سه ربع اهالی مسلمان و یک ربع مسیحی و کلیۀ آنان از نژاد آرنائو هستند. صادرات عمده آن: پوست، شمع، رنگ رنگرزی و دیگر محصولات زراعتی است که نسبت به واردات آن بسیار ناچیز است. صنایع مهم محلی آن دباغی و کرباس بافی و الجه بافی و برخی از سلاحها است. (از قاموس الاعلام ترکی به اختصار)
تلفظ ترکی یا معرب اشکودره است و کلمه مزبور در لغت آرنائودی (البانی) مشتق از ’کودره’ بمعنی تپه است زیرا بروایت بارلیتوس این بلاد در آغاز امر در دو کنارۀ نهر ’گیر’ در جلگۀ همواری واقع بود ولی بعدها اقوام وحشی بدان سوی تاختند و آن شهر را ویران ساختند و ساکنان ناگزیر قلعه ای را که برفراز تپه واقع گشته بود، پناهگاه خویش ساختند و آنگاه در گرداگرد این قلعه باره ای بنیان نهادند و شهری بنام اشقودره یا اشکودره پدید آمد. دیری نگذشت که این ناحیه هم رو بویرانی نهاد و خرابه هائی از آن بجای ماند و ساکنان آن در محلی پائین تر از ویرانه های مزبور شهر کنونی را در کنار دریاچه ای بنیان نهادند. و این شهر مرکز ولایتی است که در جهت شمالی آلبانی و در 770هزارگزی شمال غربی اسلامبول و28هزارگزی کرانۀ غربی دریای آدریاتیک و انتهای جنوبی دریاچه ای بهمین نام واقع است، و در 42 درجه و 30 دقیقۀ عرض شمالی و 7 درجه و 10 دقیقۀ طول شرقی است و از نظر بازرگانی و هم لشکرکشی موقع مهمی دارد. جمعیت آن قریب 27000 تن است. سه ربع اهالی مسلمان و یک ربع مسیحی و کلیۀ آنان از نژاد آرنائو هستند. صادرات عمده آن: پوست، شمع، رنگ رنگرزی و دیگر محصولات زراعتی است که نسبت به واردات آن بسیار ناچیز است. صنایع مهم محلی آن دباغی و کرباس بافی و الجه بافی و برخی از سلاحها است. (از قاموس الاعلام ترکی به اختصار)
شهری است به مغرب. (منتهی الارب). لبشونه. لیسبن. لیزبون. (دمشقی). شهری به اسپانیا. (نفح الطیب). شهری به اندلس که آنرا لشبونه نیز گویند و آن متصل به شنترین و نزدیک بحر محیط است و در ساحل آن عنبر نیکو یافت میشده است. ابن حوقل گوید: اشبونه بر مصب نهر شنترین بسوی دریاست و گوید از دهانۀ نهر که معدن است تا اشبونه و تا شنتره دو روز راه است و جماعتی بدان نسبت دارند. (معجم البلدان). رجوع به قاموس الاعلام ترکی و فهرست حلل السندسیه ج 1 و ج 2 شود شهری به اندلس متصل به شنترین نزدیک به بحر محیط و بقولی در مصب شنترین بدریاو آنرا لشبونه نیز گویند. (معجم البلدان).
شهری است به مغرب. (منتهی الارب). لبشونه. لیسبن. لیزبون. (دمشقی). شهری به اسپانیا. (نفح الطیب). شهری به اندلس که آنرا لشبونه نیز گویند و آن متصل به شنترین و نزدیک بحر محیط است و در ساحل آن عنبر نیکو یافت میشده است. ابن حوقل گوید: اشبونه بر مصب نهر شنترین بسوی دریاست و گوید از دهانۀ نهر که معدن است تا اشبونه و تا شنتره دو روز راه است و جماعتی بدان نسبت دارند. (معجم البلدان). رجوع به قاموس الاعلام ترکی و فهرست حلل السندسیه ج 1 و ج 2 شود شهری به اندلس متصل به شنترین نزدیک به بحر محیط و بقولی در مصب شنترین بدریاو آنرا لشبونه نیز گویند. (معجم البلدان).