جدول جو
جدول جو

معنی اشبانیا - جستجوی لغت در جدول جو

اشبانیا
(اِ)
اسپانیا. اسپانی. اشبانیه. (حلل السندسیه ج 1 ص 34، 61 و 72)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اشکانی
تصویر اشکانی
اشک، لقب هر یک از پادشاهان سلسله اشکانی
فرهنگ فارسی عمید
(شَ)
یک قسم پولی که وزن آن هفت درم است. (ناظم الاطباء). نام گونه ای درمی بوده است در سلابور هند. (حدود العالم). و ظاهراً مصحف شیانی است. رجوع به شیانی شود
لغت نامه دهخدا
(شَ نیْی)
سرخ روی و سرخ سبلت. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). مرد سرخ روی و میگون. (منتهی الارب). مرد سرخ روی سرخ بروت. (ناظم الاطباء). اشبانی. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
ناحیه ای است بکوفه، (معجم البلدان) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ شی ٔ
لغت نامه دهخدا
(اِ)
هارون بن موسی. وی از شیوخ اطباء و از اخیار آنان و مؤتمن ومشهور به اعمال جراحی بود و ناصر و مستنصر (خلیفه) را در صناعت طب خدمت کرد. (عیون الانباء ج 2 ص 46) ، ترشح آب را نیز گویند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
ابوالحسین عمر بن حسن بن مالک شیبانی. رجوع به ابوالحسین در همین لغت نامه و فهرست ابن الندیم ص 166 و معجم الادباء چ مارگلیوث ج 1 ص 92 س 5 و الاوراق ص 234 شود
لغت نامه دهخدا
احمد. دو بیت ذیل از او در ترجمان البلاغۀ رادویانی آمده است:
گشتم جهان و دیدم میری را
بر نیم نان دو جای زده مسمار
کز بیم بخل او به دوصد فرسنگ
گنجشک بر زمین نزند منقار
لغت نامه دهخدا
(اَشْ)
جمع واژۀ شی ٔ. چیزها. (از منتهی الارب) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
منسوب به اشغ یا اشک نیای سلسلۀ اشکانیان. رجوع به اشکانی و اشکانیان و تاریخ گزیده و تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2184 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
منسوب به اشکان. ج، اشکانیان. رجوع به فهرست کتاب ایران در زمان ساسانیان و تاریخ ایران باستان ج 3 و فهرست تاریخ کرد و فهرست مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی شود، ماهوت ایرلند. (از دزی ج 1 ص 25). و رجوع به اشکری شود
لغت نامه دهخدا
بلغت تنکابی وطبرستان بقله الیمانیه است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
عنوان آفرودیته، بعنوان الهۀ آسمانها و حامی عشق آسمانی، (دایرهالمعارف فارسی)، بزعم اساطیر قدیمۀ یونان یکی از پریهای موسوم به موسه است که حامیان علوم و معارف و صنایع مستظرفه میباشند، در صورت یک دختر ملبس به لباس آبی و مزین بستاره ها و کواکب تصویرش میکردند و یک کرۀ سما در دست میگرفت، (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(اِ نی یَ)
اشبانیا. اسپانیا. اسپانی. صاحب نفح الطیب گوید اشبانیه نام قدیم اشبیلیه بوده سپس آنرا به تمام اندلس اطلاق کرده اند
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نام بحر خزر. بحر آبسکون. بحر جرجان. دریای مازندران. و ارسطاطالیس آنرا ارقانیا نامیده. (معجم البلدان از ابوریحان) (تاج العروس از ابوریحان) : ولکن اشتهاره عندنا بالخزر و عندالاوائل بجرجان و سماه بطلمیوس بحر ارقانیا. (التفهیم عربی). ولکن (پیش ما) به خزر معروفست و پیشینگان او را به گرگان دانستند و بطلمیوس او را دریای ارقانیا خواند. (التفهیم فارسی تألیف بیرونی ص 170). بطلمیوس حکیم، بحرخزر را ارقانیا گفته و دور آنرا هزار فرسنگ دانسته، نیز شاعری یونانی در مائۀ چهارم قبل از میلاد وی چند هجویّه و کتابی موسوم به ((بحث اشیاء)) کرده است: ارقلیس هذا کان شاعراً من شعراء یونان و کان قد عمل اشعاراً و ذکر فیها هذا الجبّار (ذیونوسیوس) و وصفه و لحن تلک الاشعار و جعلها فی هیاکل جزیره صقلیّه یذکر بها فی کل وقت. (تاریخ الحکمای قفطی صص 21- 22). رجوع به ارخلاوس شود
لغت نامه دهخدا
بیونانی لاجورد است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
در کشتی، فن کمرتاب را بکار بردن. (فرهنگ فارسی معین) :
در مخالف که ترا گفت که سر خواب بزن
کوه اگر بر سرت افتاد کمرتاب بزن.
(فرهنگ فارسی معین).
و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
هیاطله. اشغانیه. (دمشقی). پارتها. آرشیها. لقب سلطنت سوم از ملوک عجم که بعد از سلطنت سکندر ذوالقرنین قریب یکصد و شصت سال فرمانروا بودند. (آنندراج). آن خانوادۀ سلطنتی که قبل از ساسانیان از 58 قبل از میلاد تا 207 میلادی در ایران سلطنت کردند و شاه اول آن خانواده اشک نام داشت. (فرهنگ نظام). سلسله ای از پادشاهان ایران که از نژاد اشک میباشند و پس از سرداران اسکندر مقدونیائی تا زمان پادشاهی ساسانیان مدت چهارصد و شصت و یک سال در ایران سلطنت کردند. (ناظم الاطباء). برحسب روایات مورخان اسلامی، سلاطین اشکانی را از 9 تا 18 تن آورده اند، چنانکه فردوسی گوید:
نخست اشک بود از نژاد قباد
دگر گرد شاپور خسرونژاد
دگر بود گودرز از اشکانیان
چه بیژن که بود از نژاد کیان
چو نرسی و چون اورمزد بزرگ
چه آرش که بد نامدار سترگ
چه زو بگذری نامدار اردوان
خردمند و باداد و روشن روان
چو بنشست بهرام از اشکانیان
ببخشید گنجی به ارزانیان
ورا خواندند اردوان بزرگ
که از میش بگسست چنگال گرگ
ورا بود شیراز با اصفهان
که داننده خواندیش مرز مهان
به اصطخر شد بابک از دست او
که تنّین خروشان بد از شست او...
از ایشان بجز نام نشنیده ام
نه درنامۀ خسروان دیده ام.
ابوریحان در آثارالباقیه مدت سلطنت دورۀ اشکانیان یااشغانیان یا ملو’الطوایف را چنین آورده است:
1- اشک بن دارابن دارا - سج. 2- اشک بن اشکان - ی. 3- سابوربن اشکان - ک. 4- بهرام بن سابور - س. 5- بلاش بن سابور- یا. 6- هرمزبن بلاش - میلادی 7- فیروزبن هرمز - یز. 8-بلاش بن فیروز - یب. 9- خسروبن ملاذان - میلادی 10- بلاشان - کد. 11- اردوان بن بلاشان - یج. 12- اردوان الکبیر الاشکانان - کج. 13- خسروبن الاشکانان - یه. 14- بهافریدبن اشکانان - یه. 15- جوذربن اشکانان - کب. 16- بلاش بن اشکانان - ل. 17- نرسی بن اشکانان - ک. 18- اردوان الاخیر - لا. (از تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2555).
برحسب آراء مورخان مغرب، سلسلۀ اشکانیان در تاریخ 25 یا 250 قبل از میلاد بهمت اشک نامی که برضد دولت سلوکی قیام کرد، تأسیس گردید و 28 تن از این دودمان به پادشاهی رسیدند. آنگاه در سال 220 میلادی اردشیر بابکان بر اردوان آخرین پادشاه این دودمان خروج کرد و دولتی را که قریب پانصد سال فرمانروایی داشت، منقرض کرد. حدود فرمانروائی دودمان مزبور چنین بود: از شمال خوارزم و مرو و از مشرق هرات و از جنوب زرنگ (سیستان) و ساگارتی (در کتیبۀ داریوش: آساگارتی ئی) و از مغرب گرگان. و جدول نامهای سلاطین مزبور برحسب روایات مورخان مغرب این است:
(ایران نامه ج 3 صص 543- 544). و رجوع به لغات تاریخیه و جغرافیۀ ترکی ج 1 ص 183 و فهرست تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی و تاریخ ادبیات ایران تألیف ادوارد برون ج 3 ص 110 و فهرست یشتها و تاریخ سیستان ص 22 و یسنا ص 65، 67، 175 و فهرست مزدیسنا و فهرست شرح احوال رودکی و فهرست سب’شناسی ج 1 و فهرست فرهنگ ایران باستان و کلمه پارت و اشک و ملوک الطوایف و ارشک در همین لغت نامه و التنبیه و الاشراف چ لیدن ص 97 و 99 و تاریخ طبری ج 2 ص 11 و 12 ومروج الذهب مسعودی ج 2 ص 100 و 101 و آثارالباقیۀ ابوریحان بیرونی چ لیپزیک ص 113، 117 و غرر اخبار ملو’الفرس و سیرهم تألیف ثعالبی چ پاریس ص 456 و تاریخ سنی ملو’الارض و الانبیاء چ برلن ص 30 و 155 و کتاب البدء و التاریخ ج 3 تألیف مقدسی و تجارب الامم ابن مسکویه ج 1 ص 78 و کامل ابن اثیر ج 1 ص 126 و تاریخ ایران باستان ج 3 تألیف پیرنیا و قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ نی یَ)
تأنیث اشکانی. رجوع به اشکانی و تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2556 و کتاب التاج جاحظ ص 29 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ اشکانی. رجوع به اشکانی و اشکانیان شود، عاشق. (آنندراج) :
دیدی مرا بعید که چون بودم
با چشم اشکریز و دل بریان.
فرخی.
خاک لرزید و درآمد در گریز
گشت او لابه کنان و اشکریز.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(اَ)
معرب اشکانیان. رجوع به اشکانیان و فارسنامۀ ابن البلخی ص 8، 9، 59 و تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2577 و 2581 و تاریخ گزیده شود
لغت نامه دهخدا
(اَ نی یَ)
مؤنث اشغانی و معرب اشکانی. رجوع به اشکانیان و فهرست ابن الندیم شود
لغت نامه دهخدا
(اُ نی ی)
مرد سرخ روی و میگون بروت. شبانی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ بَ)
اسپانی. اسپانیا
لغت نامه دهخدا
(اِ)
اسپانیا به تلفظ عربی
لغت نامه دهخدا
تصویری از اشکانی
تصویر اشکانی
منسوب به اشک، جمع اشکانیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قشبانیه
تصویر قشبانیه
جامه کهنه
فرهنگ لغت هوشیار
اگر بیند با شبانی در نبرد بود. دلیل که با مهتری خصومت کند. حضرت دانیال
شبانی کردن در خواب از گوسفند و گاو خر و اشتر و مانند اینها، هر یکی را تاویلی است، شبانی اسب، ولایت و بزرگی بود و شبانی خر، دلالت بر بخت بود و گوسفند مال و روزی حلال بود. محمد بن سیرین
دیدن شبان در خواب، دلیل بر مردی باشد که مال مردم را گوش دارد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب