کسی که بسیار سیاحت و جهانگردی کند، بسیار سیاحت کننده گردشگر، کسی که به منظور سیاحت و شناخت مکانی به آنجا سفر می کند، گیتی خرام، رهگیر، توریست، گیتی نورد، جهانگرد، سائح، جهان نورد
کسی که بسیار سیاحت و جهانگردی کند، بسیار سیاحت کننده گَردِشگَر، کسی که به منظور سیاحت و شناخت مکانی به آنجا سفر می کند، گیتی خَرام، رَهگیر، توریست، گیتی نَوَرد، جَهانگَرد، سائِح، جَهان نَوَرد
شنا کنانیدن کسی را. (منتهی الارب) ، تمام کردن. (تاج المصادر بیهقی) (غیاث). کامل کردن. (کنزاللغات) (غیاث) ، رسانیدن آب وضو را به مواضع آن. تمام آوردن وضو را: اسبغ الوضوء، اذا بلغه مواضعه و فی کل عضو حقه. (منتهی الارب) ، زره فراخ پوشیدن. (آنندراج)
شنا کنانیدن کسی را. (منتهی الارب) ، تمام کردن. (تاج المصادر بیهقی) (غیاث). کامل کردن. (کنزاللغات) (غیاث) ، رسانیدن آب وضو را به مواضع آن. تمام آوردن وضو را: اسبغ الوضوء، اذا بلغه مواضعه و فی کل عضو حقه. (منتهی الارب) ، زره فراخ پوشیدن. (آنندراج)
جمع واژۀ سیف. شمشیرها: بقایای اسیاف در مخارم شعاف راه خلاص و طریق نجات طلبیدند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1273 ص 195، تطبیق با نسخۀ خطی متعلق به کتاب خانه مؤلف).
جَمعِ واژۀ سیف. شمشیرها: بقایای اسیاف در مخارم شعاف راه خلاص و طریق نجات طلبیدند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1273 ص 195، تطبیق با نسخۀ خطی متعلق به کتاب خانه مؤلف).
شاعری اساطیری از اهالی اسکاتلند، در مائۀ سوم میلادی، پسر فن گال، پادشاه مرون. گویند در محاربۀ با رومیان شرکت داشته و دچار بلایا و مصائب گردیده و چشمش نابینا شده است و در هنگام پیری در کوههای اسکاتلند انزوا اختیار کرده و به تغنی اشعاری که درباره محاربۀ با رومیان سروده بود تسلی می یافت. ماک فرس به نام وی در 1760 میلادی مجموعه ای از اشعار را منتشر کرد
شاعری اساطیری از اهالی اسکاتلند، در مائۀ سوم میلادی، پسر فن گال، پادشاه مُروِن. گویند در محاربۀ با رومیان شرکت داشته و دچار بلایا و مصائب گردیده و چشمش نابینا شده است و در هنگام پیری در کوههای اسکاتلند انزوا اختیار کرده و به تغنی اشعاری که درباره محاربۀ با رومیان سروده بود تسلی می یافت. ماک فِرس ُ به نام وی در 1760 میلادی مجموعه ای از اشعار را منتشر کرد
رونده برای برپا داشتن شر و فتنه در زمین. (از اقرب الموارد). آن که میان مردمان تباه کند به سخن چینی و ف تنه رونده. (مهذب الاسماء). ج، مساییح. (از منتهی الارب)
رونده برای برپا داشتن شر و فتنه در زمین. (از اقرب الموارد). آن که میان مردمان تباه کند به سخن چینی و ف تنه رونده. (مهذب الاسماء). ج، مساییح. (از منتهی الارب)
بلغت زندو پازند بمعنی سینه است که بعربی صدر خوانند. (برهان) (انجمن آرای ناصری). این کلمه هزوارش است و در اصل آسیا ست که در پهلوی ور گویند بمعنی بر و سینه
بلغت زندو پازند بمعنی سینه است که بعربی صدر خوانند. (برهان) (انجمن آرای ناصری). این کلمه هزوارش است و در اصل آسیا ست که در پهلوی ور گویند بمعنی بر و سینه
بسیار سیرکننده. (غیاث) (آنندراج). سیاحت کننده. مسافر. (ناظم الاطباء) : کار من با سیاحان و قاصدان پوشیده افتاد. (تاریخ بیهقی). سیاحی رسید از خوارزم و ملطفه ای خرد آورد. (تاریخ بیهقی). نه در بحار قرارت نه در جبال سکون چه تیز رحلت پیکی چه زود رو سیاح. مسعودسعد. خبر داری که سیاحان افلاک چرا گردند گرد مرکز خاک. نظامی. غریب آشنا باش و سیاح دوست که سیاح جلاب نام نکوست. سعدی
بسیار سیرکننده. (غیاث) (آنندراج). سیاحت کننده. مسافر. (ناظم الاطباء) : کار من با سیاحان و قاصدان پوشیده افتاد. (تاریخ بیهقی). سیاحی رسید از خوارزم و ملطفه ای خرد آورد. (تاریخ بیهقی). نه در بحار قرارت نه در جبال سکون چه تیز رحلت پیکی چه زود رو سیاح. مسعودسعد. خبر داری که سیاحان افلاک چرا گردند گرد مرکز خاک. نظامی. غریب آشنا باش و سیاح دوست که سیاح جلاب نام نکوست. سعدی
جمع سیف، شمشیرها، دریا کنارها جمع سیف شمشیرها تیغها. اسید مرکبی است که از ترکیب جسمی بسیط با ئیدرژن حاصل شود و طعم آن ترش مزه است بعضی اقسام آن از ترکیب یک شبه فلز با ئیدرژن بدست آید مانند: اسید برمیدریک اسید سولفیدریک و بعضی اسیدهای اکسیژن دار مانند: اسید سولفورو و اسید سولفوریک و اسید ازتیک از ترکیب انیدریدها با آب تهیه میشوند
جمع سیف، شمشیرها، دریا کنارها جمع سیف شمشیرها تیغها. اسید مرکبی است که از ترکیب جسمی بسیط با ئیدرژن حاصل شود و طعم آن ترش مزه است بعضی اقسام آن از ترکیب یک شبه فلز با ئیدرژن بدست آید مانند: اسید برمیدریک اسید سولفیدریک و بعضی اسیدهای اکسیژن دار مانند: اسید سولفورو و اسید سولفوریک و اسید ازتیک از ترکیب انیدریدها با آب تهیه میشوند