جدول جو
جدول جو

معنی اسکلب - جستجوی لغت در جدول جو

اسکلب
قضای اسکلب، قضائی است در جهت جنوب غربی سنجاق قسطمونی و غیر از مرکز، 128 قریه داردو سکنۀ آن مسلمانانند. در داخل قضا 128 مسجد آدینه و مسجد، 6 مدرسه، 5 کتابخانه، 5 تکیه، 5 زیارتگاه، 51 مکتب صبیان، 12 دباغخانه، 2 کاروانسرا، 3 حمام، 482 دکان و 50 دستگاه آسیا وجود دارد. این قضا از سوی شمال بوسیلۀ کوه قایش از قضای طوسیه جدا گشته آبهای آن بجانب جنوب روانست و به نهر معروف قزل ایرماق وارد می شود و این همان نهر است که در سراسر حدود جنوب غربی قضای مزبور جریان دارد و در آن حدود ولایت قسطمونی را از ولایت آنقره (انگوریه) جدا میسازد. قضای مذکور از طرف مشرق بقضای عثمانجق از سنجاق آماسیه و از سوی مغرب بقضای توخت از سنجاق کنغری محدود میباشد. این قضا جنگلهای زیاد دارد. و چند دریاچۀ شور هم در این سرزمین هست و از آن نمک فراوان حاصل میگردد و به اطراف حمل میشود. محصولات آن عبارت است از گندم و جوو حبوبات دیگر و کتیرا و غیره. مصنوعات محلی: گلیم، سجاده، جوراب و کمربند است که از پشم بعمل می آورند. یکی از صادرات عمده آن هم کرک (پشم نرم) میباشد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اسکله
تصویر اسکله
مکان توقف کشتی ها برای تخلیه و بارگیری، بارانداز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسکلت
تصویر اسکلت
استخوان بندی، بخش تحمل کنندۀ بار ساختمان، چوب بست، کنایه از شخص بسیار لاغراندام
فرهنگ فارسی عمید
دهی جزء دهستان رستم آباد بخش رودبار شهرستان رشت، 38000 گزی شمال رودبار و 4000 گزی باختر راه شوسۀ رودبار - رشت. سکنه 428 تن، شیعه. زبان گیلکی، فارسی. رود خانه محلی و چشمه سار، محصول برنج، زغال، لبنیات. شغل اهالی زراعت، گله داری، زغال سوزی، شال و جوراب بافی. 20 باب دکاکین مختلف و زغال فروشی و قهوه خانه سر راه شوسه دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2 ص 13)
لغت نامه دهخدا
(اَ کَ لِ سی یو)
نام چند سلاله است در یونان باستان که خود را از نسل اسکلبیوس (اسقلبیوس) می پنداشتند و افراد این خاندانها بطبابت اشتغال می ورزیدند و یکی از این خاندانهای قدیم در استانکوی بود. بقراط معروف هم از افراد این خاندان بشمار میرفت. در رودس و بعض مواضع دیگر نیز عائله های موسوم بهمین نام بوده اند. رجوع به اسقلبیوس و اسکلپیوس شود
لغت نامه دهخدا
(اَ لُ)
جمع واژۀ کلب. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (از مراصدالاطلاع) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ کلب به معنی سگان. (یادداشت مؤلف). رجوع به کلب شود، بوقلمون. (از برهان) (ناظم الاطباء) ، قسمی از پارچۀ ابریشمی مخمل مانندی گلدار و منقش. (ناظم الاطباء). قسمی پارچۀ ابریشمی گلدار. (از شعوری ج 1 ورق 122). و رجوع به اگلیون شود
لغت نامه دهخدا
(اُ کُ)
یا اسکپلیه. شهری در یوگسلاوی، در کنار وردر، دارای 85000 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
شهریست در روم ایلی مرکز ولایت قوصوه بساحل نهر ’واردار’ در 180 هزارگزی شمال غربی سلانیک. قسمت اعظم شهر در جهت شمال شرقی نهر مزبورواقع است و فقط یکی دو محله در جانب جنوب غربی نهر فوق وجود دارد. شهر در دو جلگۀ بسیار زیبا واقع و در دو طرف نهر گسترده شده و در دو جهت شمال و جنوب چمن ها و جلگه های باصفا و باغها و باغچه های دلگشا جلوه گری میکند، خط آهنی که از سلانیک بمتروویچ امتداد یافته از کنار قسمت واقع در جهت غربی واردار میگذرد و نیز خط آهنی که از اروپا بطریق صربستان می آید در جنوب اسکوب بخط آهن سلانیک متصل میشود و تلاقی این دو خط اهمیت قدیمی اسکوب را بیش از پیش میافزاید، هرچه بایستگاه نزدیک میگردد توسیع می یابد و روز بروز بر عده مهمانخانه ها و مسافرخانه ها و باغها و تفرجگاههای عمومی افزوده میشود و آثار عمران و آبادی از نقش و نگار در و دیوار جلوه گر است. دولت عثمانی بجای پرشتنه (مرکز سابق ولایت قوصوه) اسکوب را برای مرکزیت انتخاب کرد. حول و حوش و اطراف اسکوب هم بغایت منبت و حاصلخیزمیباشد و حکم مخزنی بین سلانیک و قوصوه و آرناؤدستان علیا دارد و ازین رو نیز دارای اهمیت تجارتی بسیار است. پل سنگ و آجری بامر سلطان مرادخان ثانی روی نهرواردار کشیده شده و پل چوبی دیگری هم دارد و نیز پلی آهنی مکمل ساخته اند که مخصوص خط آهن است. این شهر قریب 4000 خانه و 1000 دکان و 50 کاروانسرا و 50 نانوایی و 3 حمام و قریب 25000 سکنه دارد و نیز جوامع ومدارس و عمارات عالی بسیار در اینجا دیده میشود و معمورترین آنها عبارتند از جوامع و مدارس سلطان مراد ثانی و مصطفی پاشا و یحیی پاشا و اسحاق بک و عیسی بک، و علاوه بر این در این شهر خرابه های جوامع بعض سلاطین و حمامهای بزرگ مشاهده میشود و نیز مقابر جمعی از علماو ادبا و مشایخ و اولیا در این مکان است که اینها دلالت دارد بر اینکه زمانی اسکوب در دورۀ عثمانیان حائز اهمیت بزرگی بوده و مقام دارالعلم درجۀ اولی را در روم ایلی داشته. مقبرۀ ویسی نثرنویس و منشی معروف عثمانی نیز در اسکوب است و در این شهر یک مدرسه رشدیه (متوسطه) ، یک دبستان و چند مکتب صبیان (مدرسه ابتدائی) و یک بیمارستان غربا و دو بیمارستان نظامی وجود دارد. اسکوب یکی از بلاد قدیمه است، بطلمیوس در جغرافیای خود بلفظ اسکوپی آنرا یاد میکند و تیت لیو از مورخین معروف روم این شهر را سین تیا مینامند. در هر حال این شهر در ازمنۀ قدیمه مسکن و مرکز قوم واردان که در آن حوالی اقامت داشتند بوده و در 210 سال قبل از میلاد فیلیپ سوم آنجا را ضبط و بمقدونیه ملحق ساخت. بعداً دست رومیان افتاد و در اثنای تقسیم ممالک روم قسمت امپراتوران قسطنطنیه شد. امپراتور یوستنیانوس بمناسبت نشوونما در این سرزمین با کمال رغبت بتعمیر و تزئین و توسعۀ وی پرداخت و نام یوست نیاناپریما یعنی یوستنیای اول را به وی داد. روایت دیگری این وقعه رادر مورد قصبۀ اوخری صادق میداند و میگوید وطن امپراطور مزبور شهر اسکوب نبوده بلکه قصبۀ اوخری است. ودر هر حال این نام موقتی بوده و بعدها این شهر ’اسکوپیا’ نامیده شده. اسکوب از زمانهای قدیم شهری مستحکم و متین و در قرن هفتم میلادی اقوام اسلاو از جانب شمال شرقی بنواحی اسکوپ هجوم آوردند، گرچه بومیان مدت مدیدی در مقابل دشمنان مقاومت کردند عاقبت مغلوب شدند وصربی ها باین سرزمین استیلا یافتند و مدتی مقرّ حکومت اینان بود و بعد از ملحمۀ کبرای قوصوه در سنۀ 792هجری قمری در عصر یلدیرم سلطان بایزیدخان تیمورتاش پاشا، اسکوب را ضبط کرد و محافظۀ ادارۀ آن بعده پاشایکیت محوّل گردید و طبق دستور سلطان جمعی کثیر از مسلمانان آناطولی برای اقامت باین محل مهاجرت کردند و بدین طریق نخستین شهر که از سرزمین روم ایلی برنگ اسلامی و عثمانی جلوه گری کرد همان شهر اسکوب بود. از آثار عتیقۀ آن فقط قلعۀ آن باقی مانده است. مجرای آب مکملی هم که در زمان عثمانیان احداث شده بجاست. آثار باقیۀ دیگری هم دارد. در اطراف این شهر گورستان بسیار وسیعی دیده میشود که خود دلیل وسعت و عظمت این شهر در ازمنۀ سالفه میباشد. در گذشته مصنوعات دباغی آن بسیار شهرت داشته اکنون هم چند دباغخانه دارد. (از قاموس الاعلام ترکی). XXX
لغت نامه دهخدا
(اِ کِ لِ)
از یونانی اسکلتس، استخوان بندی بدن آدمی و حیوان.
- مثل اسکلت، سخت لاغر
لغت نامه دهخدا
(اِ کِ لِ)
از ایتالیائی اسکالا، بندر. لنگرگاه. مرفاء. اسقاله. سقاله. اصقاله. (دزی ج 1 ص 23 و 663). بارانداز. رجوع به اسقاله شود
لغت نامه دهخدا
قصبۀ مرکز قضائیست بولایت و سنجاق قسطمونی در منتهای جنوبی لوای مذکور. در مسافت قریب به 100 هزارگزی جنوب شرقی قسطمونی، محلی کوهستانی بساحل رودخانه ای که بنهر قزل ایرماق وارد میشود واقع است. چند مسجد جامع و مدرسه ای در این قصبه دیده میشود. یک کتابخانه و زیارتگاه و تیمچۀ سرپوشیده ای دارد. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
کفشگر. (منتهی الارب). رجوع به اسکاف شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اسکوب
تصویر اسکوب
ریزان، کفشگر، آهنگر، درخش، راه پراز خرمابن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسکلت
تصویر اسکلت
استخوان بندی بدن آدمی وحیوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسکله
تصویر اسکله
بندر، لنگرگاه، بار انداز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسکلت
تصویر اسکلت
((اِ کِ لِ))
داربست یا چارچوبی از استخوان های مربوط به هم که به بدن جانوران شکل می بخشد، استخوان بندی (واژه فرهنگستان)، بسیار لاغر، چهار چوب، استخوان بندی تحمل کننده بار ساختمان، بتونی ویژگی ساختمانی با اسکلت ساخته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسکله
تصویر اسکله
((اِ کَ یا کِ لِ))
در اصل ایتالیایی به معنای بندر، بارانداز کشتی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسکلت
تصویر اسکلت
استخوان بندی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اسکله
تصویر اسکله
بارانداز، لنگرگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
بارانداز، بندر، بندرگاه، لنگرگاه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
استخوان بندی، ساختار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از گیاهان خودرو و تیغ دار سیاه تلو
فرهنگ گویش مازندرانی
گوشه ی بیرونی خانه های روستایی
فرهنگ گویش مازندرانی